مباحث مطرح شده در این جلسه:
- بیع مرابحه
- مسائلی پیرامون شرط اول
- مسئله دوازدهم: لزوم اخبار بایع به نمائات متجدده
شرایط بیع مرابحه
مسائلی پیرامون شرط اول
مسئله دوازدهم: لزوم اخبار بایع به نمائات متجدده
اگر انسان چیزی را خرید و در ملک مشتری، نمائاتی یافت و خواست آن چیز را بهصورت مرابحه بفروشد؛ مثلاً درخت خرما را صد تومان خرید و در دست مشتری میوه داد و میوه را استفاده کرد یا فروخت و خواست درخت را بفروشد؛ آیا باید مقداری که از منفعت استفاده کرده است از قیمت کم کند؟ یا باید به همان قیمت که خریده است اخبار کند؟
مسألة ۳۹۴ : إذا أثمر النخل فی ید المشتری أو حملت الدابّة أو الأمة فی یده أو تجدّد لها لبن أو صوف وشبهه فاستوفاه المشتری، لم یحطّ النماء المنفصل الذی استوفاه ولا قیمته من رأس المال، ویُخبر بما اشتراه؛ لأنّ ذلک فائدة تجدّدت فی ملکه، فإن اشتراها مثمرةً وأخذ الثمرة أو حاملاً، سقط حصّة الثمرة والولد من الثمن وأخبر بالحال، کما لو اشتری عینین وباع أحدهما مرابحةً.
ولا یجب أن یُخبر عن وطئ الثیّب ولا عن مهرها الذی أخذه، وبه قال الشافعی. أمّا لو وطئ البکر، فإنّه یُخبر به؛ لأنّه یوجب أرشاً بالاقتضاض. (تذکره الفقها ج ۱۱ ص ۲۳۱)
علامه حلی میفرماید: نمائات منفصل مثل شیر یا بچه یا میوه و قیمت آنها از را رأس المال کم نمیشود و لازم نیست بایع آنها را اخبار کند و همان رأس المال را خبر میدهد؛ زیرا نمائات فایدهای هستند که در ملک مشتری پدید آمدهاند و مال مشتری هستند. اگر درخت را در تابستان خرید و به درخت میوه بود یعنی درخت را با میوه خرید و میوه را مصرف کرد و خواست بفروشد، باید قیمت میوه را از قیمت درخت کم کند. یا حیوان حامله بود و خرید و بچهاش را به دنیا آورد و خواست حیوان را بفروشد، باید قیمت حمل را کم کند. درواقع مثل این است که دو چیز خریده است و میخواهد یکی از آنها را بفروشد لذا باید قیمت یکی را کم کند. ولی در ما نحن فیه نماء پس از عقد ایجاد شده است.
مطلب دیگر اینکه اگر کنیز غیر باکرهای را خرید و با او وطی کرد، نفعی از او برده است ولی میتواند به همان قیمت خرید، بفروشد و لازم نیست اخبار به وطی کند. همچنین است اگر کنیزی را به دیگری شوهر بدهد و مهر را بگیرد، چنانچه خواست بهصورت مرابحه بفروشد، لازم نیست مهر را اخبار کند و به همان قیمت که خریده اخبار میکند. نظر شافعی هم همین است.
اما اگر کنیز باکرهای را خرید و وطی کرد، عیب ایجاد کرده و باید اخبار کند به خاطر اینکه وقتی با باکره وطی شد، ارش دارد و باید از قیمت کم شود.
نظر استاد
باید اینگونه عنوان کنیم که بحث در نمائات متجدده بعد از عقد اول است و نماء یا متصل است یا منفصل. متصل مثلاینکه حیوان چاق بشود و شبیه نماء متصل است زیادی قیمت که زیادی حکمی است. نماء منفصل مثل بچهدار شدن حیوان. آیا باید نمائات مستوفات یا غیر مستوفات را در بیع مرابحه اخبار کند؟ علامه استدلال کرد که؛ لأنّ ذلک فائدة تجدّدت فی ملکه و تشبیه به بیع صفقتین کرد.
در مسئله بیع صفقتین که دو چیز را یکجا میخرد و میخواهد یکی را بهصورت مرابحه بفروشد، آیا جایز است؟ گاهی خرید دو چیز، طوری نیست که کل قیمت تقسیم شود؛ گاهی اجتماع دو مبیع قیمت دارد غیرازاینکه تکتک قیمت دارد؛ مانند دو لنگهکفش یا دو لنگه درب یک لنگهکفش بیست تومان میارزد اما هر دو باهم صد تومان میارزد؛ پس تشبیه به درد ما نحن فیه نمیخورد.
اما اصل استدلال هم جواب میدهیم اینکه چیزی در ملک مشتری ایجاد شود مربوط به بحث مرابحه نیست بلکه باید دید که کلمه مبیع حین العقد به چه چیزی اطلاق میشود؟ آیا درخت شامل میوهاش میشود؟ لفظ شجره شامل چه چیزی میشود؟ یا وقتی حیوان میخرد آیا کلمه حیوان شامل بچه حیوان میشود؟ لفظ حیوان حین العقد شامل حملی که بعداً پدید میآید نمیشود.
بله اگر در تابستان درخت را خرید و اشاره کرد که این درخت را میفروشم نه آنکه بهصورت اسم جنس بگوید که درخت را میفروشم، شامل میوه میشود. این مسئله از قبیل تعارض وصف و اشاره است که اشاره مقدم است یا زبان؟ گاهی میگوید این درخت که در تابستان میوه دارد اما گاهی میگوید درخت؛ این دو فرق دارند.
گفته شد که ملاک این است که لفظ مبیع در عقد شامل چه چیزی میشود؟
نکته دیگر اینکه وقتی مبیع دو صفقه است باید فرق گذارد بین دو صفقه متصل و دو صفقهای که یکی تابع است و دیگری متبوع. وقتی یکی کیف و یک فرش را میفروشد یا یک شرح لمعه و یک مکاسب میفروشد، مبیع دو صفقه است اما گاهی یکی تابع است و دیگری متبوع که ما نحن فیه از این قبیل است. درخت، اصل است و میوه، تابع آن است یا حیوان مادر، اصل است و حمل، تابع است.
در همین مثالی که یکی تابع است و دیگری متبوع، اگر برعکس بود و خواست تابع را بفروشد، روشن است که متبوع جزء تابع محسوب نمیشود؛ مثلاً اگر خواست میوه این درخت یا حمل این حیوان را بفروشد، شامل درخت و مادر نمیشود. همانطور که اگر بخواهد تابع را بفروشد، متبوع دخالتی ندارد، چنانچه بخواهد متبوع را بفروشد، تابع داخل نمیشود.
بهعبارتدیگر این مسائل دلیل نقلی ندارند و باید سراغ اصول و قواعد برویم. اصل اولی در باب مرابحه این است که بایع باید رعایت غبطه و مصلحت مشتری را بکند. بهعبارتدیگر اصل اولی در باب مرابحه این است که تدلیس و خدعه و نیرنگ نباشد. در زمان رسول خدا شخصی سادهلوحی بود که در معاملات سر او را کلاه میرفت، پیامبر به او فرمود در معاملات خود بگو: لا خلابه؛ یعنی کلاه گذاری نباشد و رسول خدا فرمود این شخص همیشه خیار دارد. (المستدرک علی الصحیحین ج ۲ ص ۲۶) در بقیه معاملات، اصل اولی رعایت مصلحت خود است اما در باب مرابحه اصل اولی این است که خدعه و فریب و کلاه گذاری نباشد و این نوعی کلاه گذاری است که ثمرهای در مبیع باشد و استیفا کند و به مشتری نگوید. اگر شیر میداده است باید بگوید این حیوان را که خریدم چقدر شیر میداد و حالا میفروشم. یا این حیوان را که خریدم، حامله شد و بچه آورد. این مطلب تأثیر دارد که مشتری آن را بخرد یا نخرد.
در بیع مرابحه جنبههای اخلاقی دخالت دارد برخلاف معاملات دیگر که جنبههای اخلاقی، در صحت و بطلان دخیل نیستند. یکی از جنبههای اخلاقی این است که اگر حیوانی را خرید و حامله شد و بچه آورد باید بگوید یا اگر کنیزی را خرید و ثیب بود و با او وطی کرد باید بگوید؛ چون این مهم است در انگیزه مشتری که آن را بخرد یا نخرد.