مباحث مطرح شده در این جلسه:
استصحاب در واجب موقت
کلام امام خمینی رضوانﷲ علیه
کلام شیخ انصاری
در واجب مضیق اگر وقت گذشت آیا با همان دلیلی که چیزی را در وقت واجب کرده بود میتوان استفاده کرد خارج وقت چه حکمی دارد؟ مثلاً دلیلی که میفرماید: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَیْلِ» (اسراء/۷۸) آیا از همین دلیل میتوان فهمید اگر شب شد و نماز نخوانده بود، نماز را در شب بخوان؟
استصحاب در واجب موقت
جلسه قبل گفتیم دلیلی که میگوید این عمل مقید به این وقت است خارج وقت را نمیفهماند. اگر دلیلی نداشتیم یا واضح نبود و شک کردیم، دلیلی گفته بود در این وقت این نماز را بخوان و وقت گذشت و مکلف نماز را نخوانده است، آیا بعد از وقت واجب است نماز را بخواند؟ آیا میتوان استصحاب کرد و گفت داخل وقت این عمل واجب بود و بعد از وقت این عمل واجب نیست یا واجب است؟ اگر کسی بگوید یکی از شرایط استصحاب این است که قضیه متیقنه و قضیه مشکوکه باید اتحاد داشته باشند، قضیه متیقنه این است که نماز داخل وقت واجب است، قضیه مشکوکه این است که همان نماز در خارج وقت واجب است یا خیر. افرادی مثل امام خمینی و آیتﷲ اراکی (احتمالاً این کلام مربوط به شیخ عبدالکریم حائری باشد) فرمودهاند: مطلق و مقید دو چیزند. مثلاً رقبه یکچیز است و رقبه مؤمنه یکچیز دیگر است و عرفا یا عقلا دو موضوع حساب میشوند. اگر مولا گفت رقبه مؤمنه (مقید به ایمان) آزاد کن، چنانچه مؤمنه پیدا نشد آیا میتوان رقبه آزاد کرد؟ وقتی دو چیز باشد استصحاب معنا ندارد، چون شرط استصحاب این است که قضیه متیقنه و مشکوکه متحد باشند و اینجا رقبه با رقبه مؤمنه دو چیز است و اصلاً اگر کسی بخواهد در این موارد استصحاب کند مثل این است که حکم را از موضوعی به موضوع دیگر سرایت بدهد. حکم رقبه مؤمنه هیچوقت روی رقبه نمیرود. بهعبارتدیگر اگر نماز داخل وقت یک موضوع است و نماز خارج وقت موضوع دیگر است پس استصحاب جاری نمیشود.
کلام امام خمینی رضوانﷲ علیه
امام خمینی رضوانﷲ علیه میفرماید: «ثمّ إنّه لو شککنا بعد الوقت فی وجوب الطبیعة، فلا مجال للاستصحاب، لعدم وحدة القضیّة المتیقّنة و المشکوک فیها و ذلک لأنّ العناوین الکلّیّة کلّها مختلف [بعضها] مع الآخر- مطلقها و مقیّدها و مقیّدها مع مقیّد آخر أو مجرّد عنه- فالرقبة عنوان و الرقبة المؤمنة عنوان آخر و الصلاة الموقّتة غیر نفس الصلاة و غیر الصلاة الغیر الموقّتة، فالقضیّة المتیقّنة هی وجوب الصلاة الموقّتة و المشکوک فیها هی نفس الصلاة أو الصلاة خارج الوقت، فإسراء الحکم من المتقیّدة إلی [الخالية من القيد] فی القضایا الکلّیّة إسراء من موضوع إلی موضوع آخر». (مناهج الوصول ج ۲ ص ۹۹)
کلام شیخ انصاری
بحث شیخ انصاری در رسائل این است که اگر چیزی جزء یا شرط واجب بود ولی ما آن جزء یا شرط را نمیتوانیم انجام دهیم. بهعنوانمثال طهارت واجب است و کسی عذر دارد و نمیتواند نماز با طهارت را انجام دهد اما نماز بدون طهارت را میتواند انجام دهد. آیا میتوان اینگونه استدلال کرد: قبلاً نماز با طهارت واجب بود، الآن که شرط نماز محقق نیست، خود نماز واجب است بدون آن شرط؟ یا مثلاً نماز با رکوع واجب است اما کسی نمیتواند رکوع را انجام بدهد، آیا باید بقیه را انجام دهد یا خیر؟ قبلاً اشاره کرده بودم اگر چیزی را شرط یا جزء واجب دانستند مطلقاً، معنایش این است اگر آن شرط یا جزء نبود بقیهاش هم واجب نیست، مثلاً اگر کسی نتوانست وضو بگیرد نماز را هم نمیخواهند؛ اما اگر گفتند چیزی جزء یا شرط است ولی مطلقاً را نگفتند، شک میکنیم که اگر آن قید یا شرط یا جزء یا وقت نبودند آیا بقیه عبادت واجب است یا خیر؟ این موضوع بحث شیخ انصاری است. شیخ انصاری میفرماید: «و للقول الثانی: استصحاب وجوب الباقی إذا کان المکلف مسبوقا بالقدرة، بناء علی أن المستصحب هو مطلق الوجوب، بمعنی لزوم الفعل من غیر التفات إلی کونه لنفسه أو لغیره، أو الوجوب النفسی المتعلق بالموضوع الأعم من الجامع لجمیع الأجزاء والفاقد لبعضها».
(مراد شیخ از مطلق وجوب این است که ما یک وجوبی داریم که نفسی است و یک وجوب داریم که غیری است. موقعی که من میتوانم بایستم و نماز بخوانم این نماز با این قیام واجب بود بنابراین نماز در ضمن این قیام وجوب غیری دارد. یا مثلاً وقتی میتوانستم وضو بگیرم نماز و وضو واجب بود و مجموعه وجوب نفسی دارد اما یک جزء آن وجوب غیری دارد. اینکه در رساله مینویسند نماز یازده جزء دارد و واجب است یعنی یازده جزء واجب نفسی دارد اما کسی میتواند ده جزء آن را انجام دهد این وجوب غیری است نه نفسی. چون آنچه واجب نفسی بود کل بود و جزء در ضمن کل وجوب غیری دارد؛ بنابراین وجوبی که قبلاً برای نماز بود وجوب غیری است و الآن که میخواهیم استصحاب کنیم وجوب نفسی میشود و این رفتن حکم از موضوعی روی موضع دیگر است. موقعی که نماز واجب بود، نماز با وقت کل بود یعنی نماز یک جزء و وقت یک جزء دیگر آن است و وجوب جزء در ضمن کل غیری است. وقتی نماز با وقت واجب بود وجوب غیری داشت، الآن که وقت گذشته و میخواهیم وجوب نماز را بدون وقت استصحاب کنیم، مثل این است که جزء الآن کل میشود. قبلاً نماز و وقت واجب بود الآن نماز بدون وقت واجب است که واجب نفسی است و این استصحاب غلط است. شیخ میفرماید: ما میخواهیم وجوب را استصحاب کنیم و کاری به غیری و نفسی نداریم. نماز قبلاً وجوب داشت، الآن هم وجوب دارد گرچه دو وجوب است ولی این مهم نیست. مطلق لزوم اعم از نفسی و غیری را استصحاب میکنیم).
ادامه کلام شیخ انصاری: «بدعوی صدق الموضوع عرفا علی هذا المعنی الأعم الموجود فی اللاحق ولو مسامحة، فإن أهل العرف یطلقون علی من عجز عن السورة بعد قدرته علیها: أن الصلاة کانت واجبة علیه حال القدرة علی السورة و لا یعلم بقاء وجوبها بعد العجز عنها؛ و لو لم یکف هذا المقدار فی الاستصحاب لاختل جریانه فی کثیر من الاستصحابات، مثل استصحاب کثرة الماء و قلته، فإن الماء المعین الذی اخذ بعضه أو زید علیه یقال: إنه کان کثیرا أو قلیلا و الأصل بقاء ما کان، مع أن هذا الماء الموجود لم یکن متیقن الکثرة أو القلة، وإلا لم یعقل الشک فیه، فلیس الموضوع فیه إلا هذا الماء مسامحة فی مدخلیة الجزء الناقص أو الزائد فی المشار إلیه، ولذا یقال فی العرف: هذا الماء کان کذا و شک فی صیرورته کذا من غیر ملاحظة زیادته و نقیصته». (فرائد الاصول ج ۲ ص ۳۸۹)
در جای دیگر میفرماید: «ﷲم إلا أن یقال: إن استصحاب الهیئة الاتصالیة من الاستصحابات العرفیة الغیر المبنیة علی التدقیق، نظیر استصحاب الکریة فی الماء المسبوق بالکریة». (فرائد الاصول ج ۲ ص ۳۷۶)
نظر شیخ انصاری این است که مطلق و مقید یا بهعبارتدیگر جایی که جزء عقلی است مثل جزء حقیقی خارجی است، یکمرتبه مثل طهارت و صلات است که بحث ماست، یکمرتبه مثل سوره و رکوع و قیام است که جزء حقیقی است. اگر بخواهیم مطلق و مقید دو چیزند اولاً معنایش دقت عقلی است درحالیکه موضوع در استصحاب باید با عرف تشخیص داده شود و عرف میگوید این نماز همان نماز است. وقتی اذان مغرب شد و کسی نمازش را نخوانده است، عرف میگوید این همان نماز است فقط وقت را ندارد. عرف نمیگوید این یک نماز دیگر است. ثانیاً اگر کلام امام خمینی را بپذیریم معنایش انکار استصحاب است. سی بگوید مطلق و مقید عرفا دو چیز هستند، رقبه مؤمنه با رقبه دو چیز است یا نماز همراه وقت با نماز غیر مقید بهوقت دو چیز است، معنایش انکار استصحاب در همهجا است. باید بگوییم این فرش دیروز پاک بود و الآن نمیدانم پاک است یا نجس، نمیتوانیم استصحاب کنیم، چون این فرش دیروز یک موضوع است و امروز مقید به قید دیروز نیست لذا موضوع دیگر است، آنچه متیقن است فرش مقید به دیروز بود. درواقع حرف امام خمینی انکار استصحاب در همهجا است.