مباحث مطرح شده در این جلسه:
- آیا اصول عملیه محرزه قائممقام قطع میشوند؟
- چند نکته پیرامون کلام آخوند
آیا اصول علمیه محرزه قائممقام قطع میشوند؟
بحث درباره کلام آخوند در کفایه است: آیا امارات و اصول عملیه محرزه مثل استصحاب قائممقام قطع موضوعی کشفی میشوند؟
آخوند به عبارت خود در حاشیه رسائل اشکال میکند و میگوید آن مطلب تکلف و تعسّف است. احتمالاً مراد ایشان این است که نوعی دور است: وقتی دلیلی میگوید اماره یا استصحاب حجت است اگر موضوع دلیل مرکب باشد؛ چنانچه دو جزء مرکب وجدانی باشد مشکلی نیست مثلاً مولا گفته است از مجتهد زنده تقلید کن، مجتهد بودن و زندهبودن وجدانی هستند.
گاهی دو جزء موضوع تعبدی و در عرض هم است مثلاً شارع تعبدا فرموده است: انا و علی ابوا هذه الامه. اگر تعبدا پدر ما هستند پس ما هم تعبدا فرزند او هستیم و پدر و فرزندی همزمان هستند. اگر موضوع حکمی پدر و فرزندی است هر دو باهم ثابت میشود. در این قسم هم مشکلی نیست.
کما اینکه اگر یک جزء تعبدی و یک جزء وجدانی باشد، مشکلی نیست.
کلام درجایی است که موضوع مرکب است و یک جزء تعبدا ثابت شود و جزء بعدی بافاصله تعبدا یا وجدانا ثابت شود یعنی در طول هم باشند نه در عرض هم.
توضیح دور آنکه تنزیل یا تعبد شرعی به لحاظ اثر است و اگر اثر نباشد تنزیل غلط است. اثر معلول است و باید موضوعی باشد تا اثر بر آن بار شود. اگر موضوع اثر، امر مرکب باشد باید موضوع به تمام اجزاء محقق شود تا اثر بار شود. اگر یک جزء موضوع تعبد یا تنزیل باشد، دور است. تنزیل متوقف بر وجود اثر است و اثر متوقف بر وجود موضوع است و موضوع متوقف بر وجود تنزیل است چون یک جزء از اجزاء موضوع مرکب است و هذا دور.
چند نکته پیرامون کلام آخوند
۱- چرا آخوند اینگونه بحث کرده است که وقتی امارات قائممقام قطع موضوعی طریق نمیشوند سپس بحث را روی اصول میآورد؟ وقتی امارات قائممقام نشوند، بهطریقاولی اصول قائممقام نمیشوند. شاید علتش این است که در استصحاب بحث از شک و یقین است برخلاف امارات که اسمی از شک و یقین نیست. استصحاب یعنی هرکسی که شک دارد اما شکش مسبوق به یقین است، متیقِن محسوب میشود یعنی شک نازل منزله یقین است. این بحث پیش میآید که آیا این یقین نازل منزله یقین میشود؟
۲- عبارتی در کفایه هست که میفرماید: «وإنّما کان تنزیل القطع فیما له دخل فی الموضوع بالملازمة». (کفایة الأصول – ت الزارعی السبزواری ج ۲ ص ۲۵۲)
نوعا این عبارت را اینگونه معنا کردهاند: انما کان تنزیل القطع بما له من آثار الملازمه؛ یعنی بالملازمه خبر کان است. مشکل شده است که «بما له» استخدام است. تنزیل القطع یعنی قطع تنزیلی که اماره است و ضمیر له به قطع وجدانی برمیگردد؛ یعنی مرجع ضمیر با ضمیر مطابق نیست.
ولکن صحیح چنین است: و انما کان تنزیل القطع بما له (قطع وجدانی) اسم کان محذوف است و تنزیل القطع خبر کان است. انما کان التعبد و التنزیل، تنزیل القطع بما له. عائد موصول است که به قطع وجدانی برمیگردد.
۳- در بحث تقدم امارات بر اصول عملیه علت تقدم اختلافی است. برخی امارات را حاکم و برخی وارد میدانند. آخوند وارد میداند. ولکن آخوند در این بحث میفرماید: امارات قائممقام قطع موضوعی نمیشوند و اماره تعبدا و تنزیلا علم است. اگر اماره تعبدا علم باشد، شک را از بین نمیبرد. استصحاب هم میگوید هرگاه شک داری، استصحاب جاری کن. اگر مایعی قبلاً سرکه بوده و الآن شک داریم شراب شده است؛ استصحاب میگوید سرکه است و اگر بینه بگوید خمر است و احکام خمر را دارد، پس شک دارم و چون شک دارم استصحاب میگوید باید استصحاب کنی سرکه است. درنتیجه اماره و اصل متعارض هستند. از طرفی وجدانا شک داریم جای اصل است یعنی سرکه است و از طرفی یتعبدا باید بگوییم خمر است به دلیل بینه. ولکن تعارض اصل و اماره با روح کفایه ناسازگار است.