مباحث مطرح شده در این جلسه:
- اجماع
- اجماع لطفی
- اجماع بر اساس قاعده تقریر یا ارشاد جاهل یا نهی از منکر
- اجماع کاشف از حدیث
اجماع
اجماع لطفی
گفته شد که شیخ طوسی طرفدار اجماع لطفی است و از طریق قاعده لطف حجیت اجماع را اثبات میکند. ایشان میفرماید لطف اقتضا میکند که امام زمان علیهالسلام نگذارد همه بر امر خلاف حکم خدا اتفاق کنند.
اجماع بر اساس قاعده تقریر یا ارشاد جاهل یا نهی از منکر
اجماع بر اساس قاعده تقریر یا ارشاد جاهل یا نهی از منکر این است که خدا، ائمه اطهار را برای ارشاد جاهل فرستاده است. اگر همه علما در مسئلهای خلاف واقع فتوا بدهند، بر امام معصوم واجب است که ارشاد جاهل کند. اگر امام معصوم نهی از منکر یا ارشاد جاهل نکرد، معلوم میشود که امام معصوم با مورد اتفاق علما موافق است.
ولیکن این اجماع هم درست نیست. ارشاد جاهل یا نهی از منکر واجب است ولی باید منکر بودن چیزی ثابت شود سپس از آن نهی نمود. اگر علما اتفاق کردند بر چیزی که خلاف حکم خداست، این اتفاق علما به معنای اتفاق برخلاف حکم واقعی و فتوا بر طبق حکم ظاهری است. اگر علما بر طبق دلیل یا اصل بر ظاهر حکم کردند، منکر نیست تا امام نهی کند. در این مورد نهی از منکر، منکر است.
ارشاد جاهل هم نیست. امام زمان باید ارشاد جاهل کند ولی ارشاد جاهل یعنی اگر کسی خلاف حکم واقعی و خلاف حکم ظاهری نظر بدهد باید او را ارشاد کند اما اگر خلاف حکم واقعی و موافق حکم ظاهری فتوا داد، ارشاد جاهل نیست.
تا اینجا نتیجه این شد که شهید ثانی در مسالک فرموده است اجماع دلیل معتبری ندارد و حداکثر ظن است و ظن هم معتبر نیست.
اجماع کاشف از حدیث
چند مقدمه ذکر میشود:
۱- علما و فقها انسانهای بسیار مقید و متشرعی هستند و در فتوا بدون دلیل قطعی نظر نمیدهند. شاهد آنکه وقتی میگویند احوط آن است یا احتیاط واجب است یا احتیاط مستحب است برای این است که قول به غیر علم یا قول به غیر ما انزل ﷲ نباشد.
۲- اگر همه علما بر چیزی اتفاق کردند و ما دلیلی بر آن فتوا نیافتیم، مثلاً همه علما میگویند میت باید روبهقبله دفن شود و ما دلیلی بر آن نداریم. باید دلیل این فتوا، آیه یا روایت یا دلیل عقلی باشد. قرآن نیست چون آیات را میبینیم و در بین آیات دلیلی نیافتیم. اگر بگوییم قرینهای بر آیه بوده است، قرینه سنت است نه قرآن. دلیل عقلی هم نیست چون نیافتیم. پس دلیل علما باید روایتی باشد که به دست ایشان رسیده است و به ما نرسیده است؛ یعنی اجماع کاشف از وجود دلیلی است که آنها داشتهاند و ما نداریم.
۳- اگر این دلیل به ما میرسید آیا برای ما هم حجت بود و سندش را میپذیرفتیم؟ علمای قدیم مبانی مختلفی دارند: برخی مثل سید مرتضی و ابن ادریس و ابن زهره خبر واحد را قبول ندارند. برخی مثل محقق حلی خبر صحیح اعلائی را قبول دارند. برخی مثل علامه حلی خبر صحیح ادنائی را هم قبول دارند. برخی مثل شهید خبر صحیح و موثق را هم قبول دارند. برخی خبر حسن را هم قبول دارند. اگر همه این علما با اختلاف مبانیشان، مسئلهای را قبول کردهاند، چنانچه به ما میرسید علیالقاعده ما هم قبول میکردیم چون بالاخره طبق یکی از مبانی خواهیم بود؛ بنابراین حدیثی که به ما نرسیده است، اگر به ما میرسید سند آن را میپذیرفتیم.
اما از جهت دلالت حدیث؛ فهم علما برای ما حجت نیست. ولی اگر همه علما بالاتفاق از یک حدیث، مطلبی را بفهمند و فهم ما خلاف آن بود، باید بر فهم خود شک کنیم. در بین علما، محدث، اخباری، فیلسوف، اصولی و… وجود دارد. با این اختلاف فکری همه یکچیز را فهمیدهاند و این فهم درست است. اگر حدیثی که با اجماع کشف میشود به ما میرسید ما هم همان را میفهمیدیم.
ان قلت: در قدیم علماء از روایات منزوحات البئر میفهمیدند که آب چاه نجس میشود ولی امروزه میفهمند که آب چاه نجس نمیشود.
قلت: اولاً علمای قدیم بالاتفاق نمیگفتند آب چاه نجس میشود بلکه مشهور این بوده است. ثانیاً اختلاف علمای قدیم و علمای امروزه از یک روایت نیست. قدیمیها حدیث مکاتبه را حجت نمیدانند ولی امروزه حدیث مکاتبه را حجت میدانند. حدیث محمد بن بزیع وجود دارد و همه آن را دیدهاند ولی اختلاف در چند روایت است. بحث این است که اجماع کاشف یک روایت است و همه از یک روایت، یک مطلب را فهمیدهاند.