مباحث مطرح شده در این جلسه:
مقدمه بحث ترتب
قاعده آخوند خراسانی در مساله
رد قول آخوند
نظر امام خمینی
شیخ انصاری و آخوند خراسانی که تفکر نجفی دارند منکر ترتب بوده و آن را محال میدانند. افرادی هم مثل میرزای شیرازی و مرحوم فشارکی که تفکر سامرایی دارند ترتب را صحیح میدانند. البته ممکن است کسی در نجف تحت تاثیر تفکر میرزای شیرازی ترتب را صحیح بداند.
موضوع بحث در امر به شیء مقتضی از ضد بود و بحث در این بود که امر به دو ضد محال است. و اگر یکی اهم و دیگری مهم بود، قهرا خداوند امر به اهم میکند و نه مهم. به این مناسبت خیلی از افراد بحث تزاحم و ملاک اهم و مهم را اینجا مطرح کردهاند که ضرورتی ندارد اینجا بحث شود بلکه باید در بحث تعادل و تراجیح و بحث تعارض بیاید. اگر فرض کردیم دو چیز ضدین هستند و یکی اهم و دیگری مهم است، در اینکه خداوند اهم را میخواهد نه مهم، بحثی نیست. بحث ترتب این است که اگر کسی نمیخواهد اهم را انجام بدهد یا اینکه میخواهد معصیت کند و اهم را انجام ندهد یا اینکه هنوز وقت فوت نشده ولی قصدش این است که اهم را انجام ندهد؛ آیا باید مهم را انجام بدهد یا خیر؟ کسی که نمیخواهد مسجد را تطهیر کند، آیا باید نماز بخواند یا خیر؟
افرادی مثل آخوند خراسانی در کفایه معتقدند که ترتب محال است و اگر کسی این نماز را بخواند، نماز باطل است. یک قاعده کلی در ذهن آخوند است که آن را توضیح میدهم. آخوند معتقد است که همیشه بین ظاهر و واقع، بین عالم ملک و ملکوت، یک ترتبی (در طول) هست که همیشه باطن با ظاهر هست گرچه ظاهر با باطن نیست. این را در چند جای کفایه اشاره کرده است. مثلا در بحث جمع بین حکم واقعی و ظاهری معتقد است که هرجا حکم ظاهری هست، واقعی هم هست، اما خیلی جاها حکم واقعی هست اما ظاهری نیست. یا در بحث کلامی آخوند میگوید روح با بدن هست، اما بدن با روح نیست. یا در بحث خدا اشاره میکند اینکه قرآن میفرماید: هو معکم، اما نمیتوان گفت انت مع ﷲ. همیشه ملکوت عالم با عالم ماده هست اما عالم ماده با عالم ملکوت نیست.
با توجه به این قاعده، برای آخوند در اینجا بسیار روشن است که هرگاه خداوند امر به مهم کند، امر به اهم هست، اما ممکن است امر به اهم بکند ولی مهم نباشد. به عبارت دیگر اگر خدا امر به اهم کند، اجتماع ضدین نمیشود، چون خدا فقط اهم را میخواهد. اما هر وقت امر به مهم هست، امر به اهم هم حتما هست و این اجتماع ضدین و طلب ضدین است. وقتی خداوند میگوید نماز را میخواهم، تطهیر مسجد را هم میخواهد و جمع این دو اجتماع ضدین و محال است. وقتی محال بود، نماز باطل است. اما اگر خدا تطهیر مسجد را بخواهد نماز نخواسته و اجتماع ضدین نمیشود.
در واقع آخوند میخواهد بفرماید در مرحلهای که شارع اهم را میخواهد مهم را نمیخواهد، اما مرحلهای که مهم را میخواهد اهم را هم میخواهد و این اجتماع ضدین است و محال است. لذا میفرماید ترتب محال است. پس ترتب محال است یعنی در مرتبه مهم محال است نه در مرتبه اهم.
همین حرف آخوند را جور دیگری هم میتوان گفت. و آن این است که وقتی شارع امر به اهم میکند، امر به اهم مطلق و بیقید و شرط است، امر به مهم مقید است. مقید در مرحله مطلق نیست، اما مطلق در مرحله مقید هست. وقتی نماز را بخواهد جمع بین ضدین است، اما وقتی تطهیر را بخواهد مطلقی است که مقید ندارد و جمع بین ضدین نمیشود.
کسانی که میگویند ترتب ممکن است باید همین مشکل را حل کنند که در مرحله مهم آیا امر به اهم وجود دارد یا خیر. اگر کسی بتواند از راه شرط متاخر، یا شرط مقارن، یا از راه قدرت، یا از راه قضیه شرطیه، ثابت کند که در مرحله مهم، امر به اهم وجود ندارد، میتواند بگوید که ترتب صحیح است. یا اینکه اگر کسی مثل امام خمینی بگوید احکام به صورت قانون کلی هستند و روی اشخاص نرفته است و انحلال احکام به افراد هم نیست، لذا ترتب صحیح است. . همه میگویند اوامر شرعی انحلالیاند و به تعداد مکلفین، امر داریم، اما امام خمینی میفرماید اوامر شرعی انحلالی نیستند و امر به صورت کلی است. وقتی به مصادیق کاری نداشتیم، خدا میگوید.