مباحث مطرح شده در این جلسه:
جمع بندی نظر میرزای نائینی در بحث ترتب
نظر آخوند خراسانی در بحث ترتب
اشکال استاد به آخوند خراسانی و میرزای نائینی
جمع بندی نظر میرزای نائینی در بحث ترتب
میرزای نائینی با این مقدمات میخواهد بگوید که ترتب جایز است. مرحوم خوئی و شاگردان ایشان حرفهای آقای نائینی را پذیرفتهاند. اصل کلام میرزای نائینی این است که یک جمع الطلب داریم و یک طلب الجمع و اگر این دو خلط و اشتباه شود میگویند ترتب محال است. اما اگر کس توانست این دو را تفکیک کند، ترتب درست میشود. یک مطلب جمع الطلب است، یعنی خدای متعال بگوید من یک امر دارم به ازاله نجاست از مسجد و یک امر دارم که نماز بخوانید، این جمع دو یا چند طلب در آن واحد است و اشکالی ندارد. آن چیزی که اشکال دارد طلب الجمع است یعنی شارع بگوید من از شما میخواهم که این دو کار را جمع بکنید، یعنی جمع مطلوب شارع است و این محال است. علت محال بودن هم این است که در اینجا مکلف قدرت ندارد چون طلب ضدین یا نقیضین است و تکلیف به محال است. آقای نائینی میخواهد بگوید ترتب طلب الجمع نیست بلکه جمع الطلب است؛ یعنی شارع امر به اهم کرده است و همان موقع هم امر به مهم کرده است، جمع ضدین نیست چون مطلوبها ضد هم هستند نه طلبها، شارع دو امر دارد و مکلف باید اهم را انجام بدهد اما اگر مهم را انجام داد صحیح است فقط گناه هم کرده است. بعد مرحوم نائینی فرموده است: افرادی مثل آخوند خراسانی خیال کردهاند که ترتب طلب جمع ضدین است پس محال است. در حالیکه ترتب جمع الطلب است که شارع دو خطاب دارد و اشکالی هم ندارد. سپس شروع میکند به شاهد آوردن از مسائل فقهی که ترتب در آنها وجود دارد.
نظر آخوند خراسانی در بحث ترتب
آخوند خراسانی از کسانی است که به شدت مخالف ترتب است و قائل به محال بودن ترتب است. کلام ایشان این است که وقتی شارع امر به اهم میکند، دیگر امر به مهم ندارد، اما اگر مکلف معصیت کرد و مسجد را تطهیر نکرد امر به نماز دارد، اما این امر به مهم در موقعی است که اهم هم هست. لب کلام آخوند در کفایه این است که: مهم در عرض اهم نیست، ولی اهم در عرض مهم هست، و به خاطر همین مطلب ترتب محال است. به عبارت دیگر وقتی مکلف مسجد را تطهیر کند، شارع چیز دیگری از او نمیخواهد و ثواب هم میبرد؛ اما زمانی که نماز میخواند شارع میگوید نماز را رها کن و مسجد را تطهیر کن، و این طلب ضدین و محال است.
دو مثال برای کلام آخوند
۱- خدا با خلق است ولی خلق با خدا نیستیم. «هو معکم»، «ان معی ربی»؛ اما هیچ آیه یا روایتی نگفته است انتم مع ﷲ.
۲- روح با بدن هست، اما بدن با روح نیست.
آخوند در کفایه در بحث جمع بین حکم ظاهری و واقعی هم همین را فرموده است که واقع با ظاهر هست اما ظاهر با واقع نیست.
اشکال استاد به آخوند خراسانی و میرزای نائینی
و لکن نه کلام میرزای نائینی صحیح است و نه کلام آخوند. جواب آخوند خراسانی این است که: اینکه در مثالهایی که واقع با ظاهر هست اما ظاهر با واقع نیست یا خدا با خلق است ولی خلق با خدا نیست یا روح با بدن است اما بدن با روح نیست، در امور تکوینی درست است، اما بحث ما در ترتب و مسائل شرعی و امور اعتباری است.
قبلا مثالی برای ترتب ذکر کردیم و آن این بود که: کسی تا آخر شب پای تلویزیون مینشیند و میداند که اگر تا دیروقت بیدار بماند نمازش قضا میشود. شارع میگوید پای تلویزیون ننشین تا نمازت را بخوانی. شارع اهمی دارد که نماز صبح است. اما اگر بگوید من به هر حال نماز صبح نمیخوانم، میشود گفت حالا که نماز صبح نمیخوانی پس پای تلویزیون بنشین یا هیئت برو؟ در حالیکه این ترتب نیست. ترتب این نیست که شارع یک اهمی دارد و یک مهم، اگر مکلف اهم را معصیت کرد شارع میگوید لااقل مهم را انجام بدهد؛ روشن است که این شدنی است و اشکالی ندارد. ترتب این است که یک اهمی داریم، و خود مهم معصیت اهم است، آیا مهم امر دارد و صحیح است مکلف آن را انجام بدهد. نه آنکه اهمی داریم و معصیت شده است، آیا مهم را انجام بدهیم؟ بحث این است که مسجد نجس شده است و خدا میگوید مسجد را تطهیر کن، معصیت این امر به این است که مکلف نماز بخواند و خود نماز معصیت امر به تطهیر مسجد است. پس آنچه آخوند (مخالف ترتب) و نائینی (موافق ترتب) فرض کردهاند ترتب نیست.
در ذهن آخوند این است که اهم با مهم است، این صحیح است؛ اما اگر اینگونه فرض کردیم که معصیت مثل شرط متاخر یا واجب معلق است، معنایش این است که یک اهم داریم و معصیت باعث ساقط شدن آن است و با ساقط شدن اهم دیگر ترتب پیش نمیآید، چون ترتب این است که اهم ساقط نشود و نباید بین اهم و مهم معصیت فاصله بشود.
اشکالی که به میرزای نائینی وارد است این است که آنچه نائینی فرض کرده است اصلا ترتب نیست. ترتب این است که در متن مهم، اهم هم فعلی باشد و با مهم معصیت اهم بشود. اگر بین اهم و مهم معصیت فاصله شود، در مقام مهم، اهم فعلیت ندارد و این ترتب نخواهد بود.