مباحث مطرح شده در این جلسه:
اثبات حرمت ضد خاص از راه مقدمیت
کلام میرزای نائینی در رد مقدمیت ضد خاص
اشکال آیتﷲ خوئی به کلام میرزای نائینی
اشکال استاد به کلام میرزای نائینی و آیتﷲ خوئی
اثبات حرمت ضد خاص از راه مقدمیت
بحث درباره ضد خاص است. به عبارت دیگر بحث در این است که اگر ازاله نجاست از مسجد واجب است، ضد خاصش نماز است. امر به شیء مقتضی نهی از ضد است، به این معنا که ترک نماز مقدمه ازاله است، و مقدمه واجب واجب است یعنی ترک نماز واجب است. وقتی ترک نماز واجب است، فعلش حرام است، پس نماز باطل است. این بحث اثبات حرمت ضد خاص از راه مقدمیت است.
چهار بحث در اینجا مطرح میشود که دو مطلب از میرزای نائینی و دو مطلب از آخوند خراسانی.
کلام میرزای نائینی در رد مقدمیت ضد خاص
مرحوم نائینی گفته است: اینکه معروف شده که ترک نماز مقدمه ازاله است، صحیح نیست. دو مطلب را باید در نظر گرفت: ۱-هر معلولی که میخواهد وجود بیاید نیاز دارد به تحقق علت تامه. علت تامه هم این است که مقتضی (موثر) باشد، شرایط (مصحح فاعلیت فاعل یا قابلیت قابل) موجود باشد و مانع مفقود باشد. ۲-این سه (وجود مقتضی و وجود شرایط و عدم مانع) ترتیب دارند. وقتی میگویند مانع وجود دارد که اول مقتضی باشد شرایط هم باشد. اما اگر مقتضی نبود نوبت به مانع نمیرسد.
اگر فرض کنیم که ضدی وجود داشت، مثلا منبر سیاه است، دیگر سفید نیست، یکی از ضدین که وجود دارد دیگر ضد آن نیست، جمع ضدین محال است. اینکه این سیاه است، چرا سفید نیست، آیا باید بگوییم چون مانع دارد یعنی سیاهی هست؟ یا باید بگوییم مقتضی سفید بودن وجود ندارد؟ وقتی مقتضی نیست نوبت به مانع نمیرسد. به عبارت دیگر همان گونه که جمع شدن دو ضد محال است، جمع شدن عامل و علت پدید آمدن دو ضد محال است. یعنی همان گونه که جمع سفیدی و سیاهی محال است، جمع سبب سیاهی و سفیدی هم محال است. به عبارت دیگر: «ما یقتضی المحال فهو بنفسه محال». در نتیجه یا مقتضی سیاهی هست بیسفیدی یا مقتضی سفیدی هست بیسیاهی. وقتی یکی مقتضی ندارد باید بگوییم مانع دارد یا بگوییم مقتضی ندارد؟ وقتی مقتضی ندارد، اصل بحث مقدمیت باطل میشود و نباید بگوییم عدم یک ضد مقدمه است برای وجود ضد دیگر. بلکه باید بگوییم آن ضدی که معدوم است، مقتضی ندارد نه اینکه مانع دارد. در نتیجه اگر کسی مسجد را تطهیر نکرد و نماز خواند، نمیشود گفت عدم نماز مقدمه است برای تطهیر و مقدمه واجب واجب است، پس واجب بود که نماز نخواند.
اشکال آیتﷲ خوئی به کلام میرزای نائینی
آیتﷲ خوئی به این کلام استادش اشکال کرده است و مفصل بحث کرده است. لب فرمایش آیتﷲ خوئی این است که معنای مقتضی این نیست که چیزی که تاثیرگذار است، بلکه مقتضی چیزی است که با قطع نظر از عوامل دیگر میتواند تاثیر بگذارد.
در واقع مرحوم خوئی میخواهد بفرماید کلام اول استاد ما درست بود که فرمود هر چیزی میخواهد موجود شود نیاز به وجود مقتضی و وجود شرایط و فقد موانع دارد. این هم که فرمود این سه ترتب دارند درست است. آقای نائینی فرمود هر چیزی که مقتضی محال باشد، خودش هم محال است، این کلام درست است اما جایش اینجا نیست. اگر چیزی سبب سیاهی بود و چیزی سبب سفیدی بود، آقای نائینی فرمود این دو سبب هم محال جمع شوند، اما آقای خوئی میفرماید شما مقتضی را اشتباه معنا کردید، مقتضی نه یعنی چیزی که سبب سفید یا سیاهی است، مقتضی یعنی ما یکن ان یوثر. با این معنای مقتضی هیچ اشکالی ندارد که بگوییم مقتضی دو ضد میتواند جمع بشود، چون این مقتضی با قطع نظر از دیگری، و دیگری با قطع نظر از این است.
نتیجه بحث این است که اگر کسی بخواهد بگوید ضد خاص حرام است و نماز باطل است، باید بگوید ضد خاص از باب مقدمیت است و مقدمیت یعنی عدم المانع مقدمه است. میرزای نائینی فرمود این مقدمیت باطل است، آیتﷲ خوئی آن را ثابت کرد و فرمود اشکالی ندارد.
اشکال استاد به کلام میرزای نائینی و آیتﷲ خوئی
چند نکته را عرض میکنم که بگویم نه کلام آقای نائینی صحیح است و نه کلام آقای خوئی.
الآن یک اشاره میکنم و بقیهاش در جلسه بعد: اصلا این بحث عدم، اینکه میگوییم عدم المانع یا اینکه میگوییم عدم یک ضد مقدمه ضد دیگر است، این را در فلسفه خواندهایم که عدم اصلا علیت ندارد. حاجی سبزواری فرموده است: «لا میز فی الاعدام من حیث العدم». در عدمستان، چند عدم نداریم چون عدم هیچی است. در عدم نمیتوان گفت این عدم علت آن عدم یا علت آن وجود است. اینکه بگوییم عدم ابر دلیل است عدم باران غلط است. اگر کسی میگوید باران نمیآید چون ابر نیست، در واقع میخواهد بگوید ابر علت بر باران است. یعنی علیت مربوط به وجود است.