مباحث مطرح شده در این جلسه:
مثال های امام خمینی(ره) در بحث ترتب
مثال های استاد در بحث ترتب
بررسی مثال ها
مثالهای امام خمینی(ره) در بحث ترتب
بعضی گفته اند: ادل دلیل علی امکان الشیء وقوعه، همین که موارد زیادی در شرع داریم که ترتب اتفاق افتاده بهترین دلیل است بر اینکه ترتب صحیح است.
امام خمینی در مناهج الوصول چند مثال برای وقوع ترتب ذکر کرده و بعد جواب داده است.
«منها: ما لو فرض حرمة الإقامة علی المسافر من أوّل الفجر إلی الزوال، فلو فرض أنّه عصی هذا الخطاب و أقام، فلا إشکال فی وجوب الصوم علیه».
مثال دیگر: و منها: لو فرض وجوب الإقامة علی المسافر من أوّل الزوال، فیکون وجوب القصر علیه مترتّبا علی عصیان وجوب الإقامة.
مثال سوم: و منها: وجوب الخمس المترتّب علی عصیان خطاب أداء الدّین إذا لم یکن الدّین من عام الربح، إلی غیر ذلک. (مناهج الوصول ج۲ ص۵۳)
مثالهای استاد در بحث ترتب
مثالهایی که امام خمینی ذکر کردهاند فرضی است ولی مثال واقعی هم وجود دارد. زمان جنگ به جبهه رفتن برای کسی که میتوانست به جبهه برود واجب تعیینی بود و اگر به جبهه میرفت مسافر بود و روزه بر او واجب نبود، اما به جبهه نرفت و روزه بر او واجب است. به جبهه رفتن و مسافرت اهم است، اگر معصیت کرد و به جبهه نرفت لا اقل باید روزه را بگیرد. و از این مثالها وجود دارد.
اگر کسی که جبهه رفتن بر او واجب بود و نمازش شکسته میشد چون مسافر بود اما به جبهه نرفت و خواست به زیارت امام رضا علیه السلام برود. نمازش در سفر مشهد شکسته است یا تمام؟ اگر بگوییم این سفر زیارت مورد نهی شارع است نمازش تمام است.
مثال دیگر اینکه کسی پول دارد و طلبکار آمده و طلبش را میخواهد. اهم این است که شارع میگوید پول طلبکار را بده، اما اگر پول را به طلبکار نداد باید خمسش را بدهد. (فتوای آیتﷲ شیخ مرتضی حائری این بود که اگر کسی سال خمسیاش رسیده و مقداری پول دارد، از طرفی هم طلبکار طلبش را میخواهد؛ اگر قبل از سرسال پول را بدهد که خمس ندارد، اما اگر پول را نگه داشته است به طلبکار بدهد اما پول کم است و میخواهد صبر کند تا تکمیل شود، احتیاط واجب آن است که خمس این پول را بدهد.)
بررسی مثالها
بحث این است که آیا این چند مثال ترتب است؟ و دلیل این مسایل چیست؟
امام خمینی مطلبی را فرموده است که قبلا اشاره شد و آن مطلب این بود که ترتب این نیست که یک اهم داریم و بعدا مکلف معصیت کند و اهم ساقط شود بعد شارع به مهم امر کند. ترتب این است که اهمی واجب است و فعل مهم معصیت اهم است. بر همین اساس هیچ کدام از مثالها بحث ترتب نیست، امر به جبهه نهی از نرفتن است نه نهی از روزه گرفتن، ترتب این است که جبهه رفتن واجب است و جبهه نرفتن حرام است، نه اینکه روزه گرفتن حرام است. در واقع روزه ملازم ترک واجب است نه خود ترک واجب. کسی که به زیارت امام رضا علیه السلام رفته است، سفرش اطاعت است و ثواب هم دارد چون زیارت است، چون وقتی شارع امر به جبهه رفتن میکند، نهی از زیارت امام رضا علیه السلام نمیکند، بلکه نرفتن به جبهه حرام است و زیارت امام رضا متلازم با آن است ولی متلازمین، تلازم در حکم ندارند. از اینجا مسایل زیادی روشن میشود. مثلا امام در تحریر الوسیله میفرماید اگر کسی نذر کرد روز عرفه هرسال به زیارت سید الشهداء علیه السلام برود، اگر مستطیع شد باید به حج برود. اما در جواهر فرموده اگر کسی نذر کرد روز عرفه هرسال به زیارت سید الشهداء علیه السلام برود، اگر مستطیع شد نباید به حج برود، بلکه باید به زیارت سید الشهداء علیه السلام برود. با قطع نظر از ترتب باید بگوییم شرط صحت نذر این است که متعلق نذر راجح باشد، کسی که مستطیع شد متعلق نذر راجح نیست بلکه مرجوح است در نتیجه نذر باطل است. اما در مانحن فیه میگوییم وقتی چیزی واجب است ترک آن واجب حرام است ولی ملازم با ترک حرام نیست. وقتی بر مکلف ادای دین واجب است، ندادن قرض حرام است نه اینکه خمس دادن حرام است. نهی شارع روی عنوان ملازم نرفته است بلکه نهی شارع روی ترک واجب رفته است.