مباحث مطرح شده در این جلسه:
بررسی بیع استجرار
بیع استجرار، بیع است نه قرض یا ضمان
حکم بیع استجرار با توجه به قواعد
حل مشکل جهالت در ثمن، جهالت در اجل و جهالت در عین ثمن
گفته شد که بیع استجرار یعنی کسی روزانه از مغازهای چیزی را میگیرد بدون اینکه صحبت کند که قیمتش چقدر است و حتی نمیگوید که این جنس را خریدم. بعدا پول آن را حساب میدهد و معلوم هم نیست که چه زمانی پرداخت میکند.
بیع استجرار، چه نوع معاملهای است؟
آیا بیع استجرار، بیع است یا قرض است یا ضمان الاعیان است یا ضمان المنافع؟
در قرض باید تاریخ بازپرداخت مشخص باشد در حالیکه در این مساله مشخص نیست. ثانیا هم در قرض هم در ضمان العیان، ضمان واقعی است اما در ما نحن فیه ضمان به قیمت مسمی است نه به واقع. از اینجا معلوم میشود، این معامله قرض و ضمان اعیان نیست. اگر ضمان یا قرض باشد باید قیمت واقعی پرداخت شود. مسمی هم که ذکر نشده است.
اگر بیع باشد، باید معاطات باشد نه بیع به صیغه، چون عقدی در کار نیست.
روشن است که در هنگام معامله وجود مبیع شرط نیست مانند بیع کلی یا بیع سلم یا بیع دین. در ما نحن فیه گوشت را گرفته و خورده و موقع بازپرداخت گوشتی وجود ندارد.
باید بیع استجرار را در جایی فرض کنیم که قیمتها ثابت است وگرنه اگر قیمتها متغیر باشد فرضای نمساله مشکل است.
اگر برعکس باشد یعنی پولی به بایع میدهد و هر روز جنسی را میگیرد، آن پول امانت است و وقتی چیزی را میگیرد آن لحظه بیع است.
حل جهالت در بیع استجرار
در مانحن فیه هم جهالت در ثمن هست، هم جهالت در اجل و هم جهالت در عین ثمن. با ضوابط مکاسب این بیع باطل است. اما با توجه به اینکه متشرعه چنین معاملاتی را انجام میدهند، و سیره عقلا بر چنین معاملهای است نه از روی لا ابالی گری، باید بگوییم صحیح است. چون شرع از آن نهی نکرده است.
بیع بودن معاملات استجرار
احتمال دارد که این معاملات بیع و صحیح باشد. علت اینکه بیع است، آن استکه الظن یلحق الشیء بالاعم الاغلب. به عبارت دیگر اصل در هر معاملهای بیع بودن آن است، این اصل یعنی اغلب معاملات بیع هستند، نه اینکه مراد از اصل، اصل عملی یا اصل لفظی باشد.
صحت بیع استجرار
اگر فرض مساله در جایی است که قیمت تغییر نمیکند و ثابت است، میتوان گفت: لیس للاجل قسط من الثمن. یعنی قاعده للاجل قسط من الثمن در اینجا پیاده نمیشود.
معامله حین الاخذ است یا حین الاعطاء؟
اگر بگوییم موقع بازپرداخت معامله انجام شده است، معنایش آن است که مال مغازه دار را گرفتم و اجزاه دارم آن را تلف کنم. در حالیکه عرف مردم این را تلف مال نمیدانند؛ بلکه میگویند این گوشت مال خودش است. پس ذهنیت مردم این است که مال خودش است، پس معالمه حین الاخذ است نه حین الاعطاء.
موقع بازپرداخت، اداء دین میکند. یعنی نسیه خریده است و موقع حساب کردن خودش را بری الذمه میکند.
اگر کسی وقتی که جنس را گرفت، در واقع خریده است و میخواهد بعدا اداء دین کند، باید اجل مشخص باشد، در حالیکه اینجا اجل معلوم نیست.
زمان و مکان در هرجایی معنایی دارد. کلماتش باید بر اساس معنای شهری که در آن معامله میکند باشد، و گرنه مجهول و باطل است.
در مساله آیه و روایت و قول علماء نداریم و باید بر طبق قواعد بحث کنیم.
اگر بپذیریم حین الاخذ معامله شده است و فرض آن است که قیمت ثابت و مشخص است، جهالت اجل مربوط به باب قرض میشود نه بیع. معامله صحیح است و جهالت ثمن هم نیست چون قیمت بازار مشخص است، یعنی نقد میخرد و پولش به ذمه اوست، اما اداء ثمن و ذمه مشخص نیست.