مباحث مطرح شده در این جلسه:
بررسی سندی و دلالی روایات خاص دال بر صحت بیع عینه
بررسی سندی و دلالی روایات خاص دال بر عدم صحت بیع عینه
بیع عینه این است که کسی چیزی را نسیه میخرد و دوباره آن را نقد میفروشد به قیمت بالاتر. البته ممکن است به بایع یا به دیگری بفروشد، ممکن است به قیمت بالاتر یا پایینتر یا همان قیمت بفروشد، ممکن است نقد یا نسیه بفروشد. همه این احتمالات امکان دارد ولی فعلا محل بحث ما در جایی است که نقد میخرد و نسیه به قیمت بالاتر میفروشد. غالبا افراد برای فرار از ربا بیع عنیه انجام میدهند.
روایات بیع عینه را میخواندیم و گفتیم که مشهور بین فقهای شیعه این است که بیع عینه صحیح است، فقط شیخ طوسی فرموده این بیع اشکال دارد.
چند روایت دیگر باقی مانده است.
وسایل الشیعه ج۱۸ ص۴۲ باب پنجم از ابواب العقود:
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ یُونُسَ الشَّیْبَانِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ یَبِیعُ الْبَیْعَ وَ الْبَائِعُ یَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَسْوَی وَ الْمُشْتَرِی یَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَسْوَی إِلَّا أَنَّهُ یَعْلَمُ أَنَّهُ سَیَرْجِعُ فِیهِ فَیَشْتَرِیهِ مِنْهُ قَالَ فَقَالَ یَا یُونُسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ کَیْفَ أَنْتَ إِذَا ظَهَرَ الْجَوْرُ وَ أَوْرَثَهُمُ الذُّلَّ قَالَ فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ لَا بَقِیتُ إِلَی ذَلِکَ الزَّمَانِ وَ مَتَی یَکُونُ ذَلِکَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی قَالَ إِذَا ظَهَرَ الرِّبَا یَا یُونُسُ وَ هَذَا الرِّبَا فَإِنْ لَمْ تَشْتَرِهِ رَدَّهُ عَلَیْکَ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَلَا تَقْرَبَنَّهُ فَلَا تَقْرَبَنَهُ.»
مضمون حدیث:
اولا اینکه حدیث میفرماید زمانی که ربا شایع شود و ذلت فراگیر شود، در جلسه اول از سنن بیهقی حدیثی را اشاره کردیم که در احادیث اهل سنت این است که بیع عینه نوعی رباست و موجب ذلت میشود؛ اینجا امام صادق همان حدیث بیهقی را اشاره میکند. مطلب دوم اینکه شیخ انصاری فرموده این حدیث دلالتی بر بحث ما ندارد چون ظاهر «فَلَا تَقْرَبَنَّهُ» این است که مکروه است و دلالت بر حرمت ندارد. صاحب جواهر یا مرحوم خوئی هم حدیث را همنیگونه ترجمه کردهاند. و لکن اگر «فَلَا تَقْرَبهُ» میتوانستیم بگوییم دلالت بر کراهت دارد، ولی با نون تاکید و دو بار فرموده «فَلَا تَقْرَبَنَهُ»، ظاهرش این است که دلالت بر حرمت میکند.
مشکلی که در حدیث هست این است که اگر معامله دوم را انجام ندهند بایع باید از مشتری پس بگیرد. به عبارت دیگر بایع الزام دارد به انجام معامله دوم. اگر این باید در معامله دوم باشد از بحث خارج است؛ چون بحث ما در جایی است که کسی چیزی را میخرد نسیه و دوباره نقد میفروشد. اما اگر دومی متوقف بر الوی است و نوعی اجبار در آن باشد، معنایش این است که معامله اول واقعا معامله نبوده است. شاید علت اینکه رسول خدا از چنین معاملهای نهی کرده است، این است که معامله اول واقعا معامله نبوده و معامله سوری است و معامله سوری باطل است.
سند حدیث:
شیخ طوسی به اسنادش از محمد بن حسن صفار که همان فرخ صاحب کتاب بصائر الدرجات است و ایشان در آوه بوده است. محمد بن حسن صفار خودش موثق است گرچه بسیاری از کتابهای رجال توثیق ایشان را ذکر نکردهاند ولی هم کتابش دلالت دارد که آدم بزرگی است (کتابش دارای ده جزء است که در مباحث اعتقادی است خصوصا بحثهای خوبی در علم ائمه دارد و این کتاب در طول تاریخ مورد اعتماد بوده است) و هم علما به او اعتماد داشتهاند.
محمد بن الحسین بن ابی الخطاب یعنی ابوجعفر زیّات متوفای ۲۶۲ است و از علمای بزرگ و محدثین بزرگ قم و جلیل القدر است. معمولا ایشان را کوفی میگویند چون اینها اصالتا کوفی بودهاند ولی در ایران پخش شدند و ایشان هم در اطراف قم بوده است.
محمد بن اسماعیل بن بزیع هم از بزرگان و ثقات است و در کاشان بوده است.
صالح بن عقبه و یونس شیبانی هر دو از اصحاب امام صادق علیه اسلام هستند. شیخ مفید فرموده امام صادق علیه السلام چهار هزار شاگرد داشت کلّهم ثقات. اگر کسی این فرمایش شیخ مفید را بپذیرد معنایش این است که در هر کتابی کسی را به عنوان اصحاب امام صادق معرفی کردند موثق است. این دو نفر هم هیچ توثیقی ندارند ولی از اصحاب امام صادق هستند. ولی اگر کسی کلام شیخ مفید را نپذیرد سند حدیث ضعیف خواهد بود.
«عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ بَاعَ ثَوْباً بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ ثُمَّ اشْتَرَاهُ بِخَمْسَةِ دَرَاهِمَ أَ یَحِلُ قَالَ إِذَا لَمْ یَشْتَرِطْ وَ رَضِیَا فَلَا بَأْسَ».
(اگر شرط کند که باید دوباره از من بخری باطل نیست اما اگر شرط نکرده باشند و راضی باشند اشکال ندارد.)
«وَ رَوَاهُ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِی کِتَابِهِ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ إِلَی أَجَلٍ ثُمَ اشْتَرَاهُ بِخَمْسَةِ دَرَاهِمَ بِنَقْدٍ.»
این روایات دلالت میکنند بر اینکه بیع عینه صحیح است و اشکالی ندارد. ولکن دو روایت هست که ظاهرشان این است که چنین بیعی صحیح نیست.
وسایل الشیعه ج۱۸ ص۳۱۱ باب دوازدهم از ابواب السلف:
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ خَالِدِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ بِعْتُهُ طَعَاماً بِتَأْخِیرٍ إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی فَلَمَّا حَلَّ الْأَجَلُ أَخَذْتُهُ بِدَرَاهِمِی فَقَالَ لَیْسَ عِنْدِی دَرَاهِمُ وَ لَکِنْ عِنْدِی طَعَامٌ فَاشْتَرِهِ مِنِّی قَالَ لَا تَشْتَرِهِ مِنْهُ فَإِنَهُ لَا خَیْرَ فِیهِ».
اینجا چیزی را نسیه خریده و در تاریخ اجل پول نداشته بدهد، گفته مبیع را از من بخر. امام علیه السلام فرموده نخر چون خیری در آن نیست. شیخ طوسی فرموده به این حدیث استناد میکنیم و میگوییم اگر طعام باشد بیع باطل است و اگر غیر طعام باشد بیع صحیح است. ولکن ظاهر حدیث این است که طعام و غیر طعام فرقی ندارد. درست این است که بگوییم «لا خیر فیه» دلالت بر کراهت میکند نه دلالت بر بطلان. مطلب اصلی این است که سند حدیث مشکل دارد. محمد بن احمد بن یحیی یعنی همان ابوجعفر اشعری قمی که خودش ثقه است ولی کلماتش موثق نیست، یعنی شخصش ثقه است اما منقولاتش موثق نیست چون از معروف است که از راویان ضعیف نقل میکرده است. یعقوب بن یزید ثقه است. خالد بن حجاج توثیق ندارد.
«وَ عَنْهُ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ قَالَ سَأَلَهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْحَنَّاطُ فَقَالَ أَصْلَحَکَ اللَّهُ أَبِیعُ الطَّعَامَ مِنَ الرَّجُلِ إِلَی أَجَلٍ فَأَجِیءُ وَ قَدْ تَغَیَّرَ الطَّعَامُ مِنْ سِعْرِهِ فَیَقُولُ لَیْسَ عِنْدِی دَرَاهِمُ قَالَ خُذْ مِنْهُ بِسِعْرِ یَوْمِهِ قَالَ أَفْهَمُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّهُ طَعَامِیَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنِّی قَالَ لَا تَأْخُذْ مِنْهُ حَتَّی یَبِیعَهُ وَ یُعْطِیَکَ قَالَ أَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفِی رَخَّصَ لِی فَرَدَدْتُ عَلَیْهِ فَشَدَّدَ عَلَیَّ. وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ الصَمَدِ بْنِ بَشِیرٍ مِثْلَهُ».
شیخ طوسی به این حدیث استدلال کرده و فرموده بیع عینه باطل است. سند حدیث این طور است که «عنه» یعنی عن حسین بن سعید اهوازی. در کتابهای رجال هفت نفر قاسم بن محمد هست که یکی از آنها ثقه است. یکی قاسم بن محمد بن ابی بکر است که نوه ابوبکر و متوفای سال ۱۰۱ و از اصحاب امام باقر علیه السلام است و این حدیث ربطی به او ندارد چون از امام صادق است. دوم قاسم بن محمد خلقانی که توثیق ندارد. سوم قاسم بن محمد بن علی بن ابراهیم بن محمد همدانی که وکیل و نائب امام زمان سلام ﷲ علیه بوده است. (امام زمان سلام ﷲ علیه در دوران غیبت صغری هفده نائب دارد که آن چهار نفر، نواب خاص بودهاند و همه جا و در همه کارها نائب بودهاند و سیزده نائب دیگر هم بوده که خدمت امام زمان میرسیدهاند و نامه میبردهاند ولی نیابت آنها خاص بوده و یا در شهر خاص یا کار خاص نائب بودهاند). چهارم قاسم بن محمد قمی کاسولا لم یرو عنهم لم یکن بالمرضی. لم یرو عنهم یعنی مستقیم و مشافهة حدیث نقل نکرده است و موثق نیست. پنجم قاسم بن محمد ازدی که این هم لم یرو عنهم. ششم قاسم بن محمد بن ایوب بن میمون، هفتم قاسم بن محمد جوهری که لم یرو عنهم و واقفی بوده است. قاسم بن محمد در این روایت کدام یک است؟ در کافی ج۲ ص۱۳۴ باب صبر حدیثی نقل شده است که مشکل این حدیث را حل میکند. در آنجا میگوید: محمد بن خالد و الحسین بن سعید جمیعا عن القاسم بن محمد الجوهری عن بشیر بن عبد الصمد. از اینکه کلینی حدیثی نقل کرده که در آن قاسم بن محمد هست، قبلش حسین بن سعید اهوازی و بعدش بشیر بن عبدالصمد است، معلوم میشود که قاسم بن محمد در این حدیث یعنی قاسم بن محمد جوهری. به عبارت دیگر اگر کسی مشترک بین چند نفر بود از طریق راوی و مروی میتوان فهمید چه کسی است. قاسم بن محمد جوهری واقفی است و این حدیث اعتباری ندارد.