مباحث مطرح شده در این جلسه:
خطابات قانونیه
اشکال استاد بر خطابات قانونیه
اشکال استاد بر عدم تغییر اراده خدا
خطابات قانونیه
امام خمینی روش جدیدی را اختراع کرده است تا مساله ترتب را حل کند و چند مقدمه را ذکر کرده و از این مقدمات نتیجه گرفته است که شارع همیشه آن کلی و طبیعت را میخواهد و به تعارض و تزاحم و اطاعت و معصیت کاری ندارد. شارع میگوید من تطهیر مسجد را میخواهم و نماز را میخواهم، اینکه این دو یکجا جمع شدند و مقدور مکلف نیست را کاری ندارد.
آیتﷲ فاضل لنکرانی مقدمهای بر کتاب الوصول نوشته و در آنجا میفرماید: امام خمینی صاحب یک مکتب و روش خاص در علم اصول بود، زیرا امام ابتکاراتی دارد که تمام بحثهای اصول را تحت تاثیر قرار میدهد. سپس ایشان چهار ابتکار از امام خمینی ذکر میکند که اولین و مهمترین آنها بحث خطابات قانونی است. (مناهج الوصول ج۱ ص۱۶)
امام خمینی فرموده است: بعضی از احکام شرع، کلی هستند که احکام قانونی هستند مانند «اقیموا الصلاة» و بعضی از احکام، جزیی هستند مانند اینکه نماز را اینگونه بخوانید. امام خمینی از این مساله بسیار استفاده کرده است که بحث ترتب و بحث اجتماع امر و نهی، بحث خطابات مشافهه و… از آن قبیل هستند. امام خمینی در این موارد میفرماید ما یک احکام کلی داریم که شارع در این احکام کلی کاری به مصادیق جزیی ندارد.
اشکال استاد بر خطابات قانونیه
ابتدا عبارتی را از رسائل میخوانیم و بعد نتیجه میگیریم که خطابات قانونیه صحیح است یا خیر. شیخ انصاری در بحث شک در مکلف به در موراد اقل و اکثر ارتباطی میفرماید: «والذی یقتضیه التدبر فی جمیع المطلقات الواردة فی الکتاب فی مقام الأمر بالعبادة: کونها فی غیر مقام بیان کیفیة العبادة، فإن قوله تعالی: (أقیموا الصلاة) إنما هو فی مقام بیان تأکید الأمر بالصلاة والمحافظة علیها، نظیر قوله: «من ترک الصلاة فهو کذا وکذا»، و «أن صلاة فریضة خیر من عشرین أو ألف حجة»، نظیر تأکید الطبیب علی المریض فی شرب الدواء، إما قبل بیانه له حتی یکون إشارة إلی ما یفصله له حین العمل، وإما بعد البیان له حتی یکون إشارة إلی المعهود المبین له فی غیر هذا الخطاب. والأوامر الواردة بالعبادات فیه – کالصلاة والصوم والحج – کلها علی أحد الوجهین، والغالب فیها الثانی». (فرائد الاصول ج۲ ص۳۴۶)
شیخ انصاری میفرماید این اقیموا الصلاة بیان تکلیف نیست، یا قبل از بیان تکلیف است یا بعد از بیان تکلیف است بلکه تاکید است. دستور و امر این است که میگوید نماز اینگونه است که اولش تکبیر و آخرش تسلیم و رکوعش چنین و سجودش چنان است. اینکه امام خمینی بعضی از اوامر را قانون کلی گذاشت و در مقابل آن قانون جزیی است، شیخ انصاری میفرماید قانون کلی اصلا قانون نیست بلکه تاکید است.
کلام شیخ انصاری صحیح است؛ زیرا اولا اینگونه آیات متعدد است، یعنی در قرآن مکرر فرموده است «اقیموا الصلاة»، همین تکرار دلیل بر این است که تاکید است نه جعل قانون کلی. در قانون اساسی یک قانون مانند ولایت فقیه را یکبار مینویسند، اگر چندبار بنویسند معلوم میشود در مقام تاکید است نه در مقام جعل. ثانیا حدیثی هست: «أَتَی عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أَجْنَبْتُ اللَّیْلَةَ فَلَمْ یَکُنْ مَعِی مَاءٌ قَالَ کَیْفَصَنَعْتَ قَالَ طَرَحْتُ ثِیَابِی وَ قُمْتُ عَلَی الصَّعِیدِ فَتَمَعَّکْتُ فِیهِ فَقَالَ هَکَذَا یَصْنَعُ الْحِمَارُ إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَی الْأَرْضِ ثُمَّ ضَرَبَ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی ثُمَّ مَسَحَ بِجَبِینِهِ ثُمَّ مَسَحَ کَفَّیْهِ کُلَّ وَاحِدَةٍ عَلَی الْأُخْرَی فَمَسَحَ الْیُسْرَی عَلَی الْیُمْنَی وَ الْیُمْنَی عَلَی الْیُسْرَی» (وسائل الشیعه ج۲ ص۳۶۰)، (اینکه پیامبر فرمود این کار الاغ است در عرف عجم توهین است اما در عرف عرب توهین نیست، مانند اینکه دزفولیها به کسی دوستش دارند یتیم میگویند، اما در عرف غیز دزفولیها اهانت است). اگر کلام امام خمینی صحیح بود عمار باید میگفت یا رسول ﷲ کجای آیه فرموده که باید دست و صورتم را تیمم کنم؟ آیه میفرماید: «فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً»، وقتی قیدی ذکر نکرده اطلاق دارد پس همه بدن را باید به خاک زد. اینکه عمار چنین اشکالی نکرد، معنایش این است که پیامبر اکرم میفرماید من قبلا تیمم را گفتهام و خدا میفرماید «فَتَیَمَّمُوا» یعنی اشاره میکند به همان چیزی که من گفتهام، نه اینکه این آیه قانون باشد بلکه میفرماید کاری که پیامبر به عنوان تیمم گفته را انجام بدهید. اگر «فَتَیَمَمُوا» طبق کلام امام خمینی قانون کلی باشد باید بگوییم عمل عمار درست بوده است. از این شواهد که احکام قرآنی قانون کلی نیستند بسیار وجود دارد.
اشکال استاد بر عدم تغییر اراده خدا
امام خمینی فرمود اراده خدا قابل تغییر نیست: «لا یعقل تغییر إرادة اللّه تعالی الصادع بالشرع، لامتناع تغیّرها» (مناهج الوصول ج۲ ص۲۵). اشکال این است که اگر بخواهیم فلسفی بحث کنیم باید بگوییم خدا اراده ندارد و اراده خدا همان علم خداست، اما اگر بخواهیم طبق فقه و اصول بحث کنیم باید بگوییم اراده خدا بر دو قسم است: تشریعی و تکوینی. اگر اراده تکوینی را میگویید درست است که تغییر نمیکند اما ربطی به بحث ما ندارد، اگر اراده تشریعی را میگویید ربط به بحث دارد ولی تغییر میکند. قبلا اشاره شد که افرادی مانند آخوند در کفایه میگویند هر آیهای که اراده خدا را میگوید مقصود اراده پیامبر و امیرالمومنین علیهما و آلهما السلام است، یعنی از باب و ما رمیت اذ رمیت و لکن ﷲ رمی است. در این صورت اراده پیامبر و امیرالمومنین قابل تغییر است.ُ