مباحث مطرح شده در این جلسه:
ثمره بحث ترتب
سابقه تاریخی بحث ترتب
پیش فرض های ترتب
تصویر استاد از ترتب
تا اینجا کلام آخوند که میگوید ترتب محال است را نپذیرفتیم، همچنین کلام میرزای نائینی که ترتب را صحیح میداند نپذیرفتیم، کلام امام خمینی که مساله را از راه دیگری درست کرد را هم نپذیرفتیم.
ثمره بحث ترتب
آیتﷲ سبحانی حدود پانزده مساله ذکر کرده و فرموده است اینها بحث ترتب هستند و معمولا این مسائل را از عروه الوثقی کرده که صاحب عروه در این مسائل چنین فتوا داده و این مسائل فقط با ترتب درست میشود. (المبسوط ج۲ ص۶۲)
سابقه تاریخی بحث ترتب
اینکه معروف است میرزای شیرازی (صاحب فتوای تنباکو) اولین کسی بوده که مساله ترتب را بیان و تصویر کرد، نادرست است. در کتابهای قبل از میرزای شیرازی مساله ترتب آمده است. مثلا در هدایة المسترشدین و در بدایع الافکار مساله ترتب مطرح شده است. بله، میتوان گفت میرزای شیرازی این مساله را مفصل مطرح کرده است. مطلب دوم اینکه میرزا حبیب ﷲ رشتی میگوید بحث ترتب از زمان پیامبر اکرم بلکه حضرت آدم مطرح بوده است. البته این شوخی است. اینکه ترتب از چه زمانی بوده است میتوان گفت از زمان حضرت آدم بوده است؛ اما اینکه بحث ترتب از زمان آدم بوده باشد درست نیست چون کسی از ترتب بحث نمیکرده است. سابقه تاریخی بحث با سابقه تاریخی مساله تفاوت دارد. سابقه تاریخی بحث یعنی اولین بار چه کسی این بحث را مطرح کرده است، که به قرن سیزده و چهارده مربوط است. اما سابقه موضوع از زمان حضرت آدم بوده است. اینکه بعضی بزرگان گفتهاند ده یا بیست مساله پیدا کردهایم که مربوط به ترتب است، باید گفت ترتب در زندگی مردم و در مسائل عرفی فراوان است. مثلا در زمان جنگ امام خمینی فرمود رفتن به جبهه واجب است و اگر کسی به جبهه نمیرود حداقل سی هزار تومان به جبهه کمک کند. این همان بحث ترتب است که اهم رفتن به جبهه است ولی اگر به جبهه نمیرود باید سی هزار تومان پول بدهد که مهم است. اگر کسی بگوید احکام شرعی با یکدیگر تضاد ندارند، دیگر بحث ترتب پیش نمیآید.
پیش فرضهای ترتب
آخوند در کفایه واجب تعبدی را قصد امتثال امر معنا کرده است، و لکن گفتیم اگر کاری خوب است و امر هم ندارد میتواند عبادت باشد و مثال زدیم که اروپاییها سیب زمینی که روی زمین بیافتد بر میدارند و میبوسند که نعمت خداست، اما در شرع نیامده است که سیب زمینی را از زمین بردارید و ببوسید. در منطقه ما نان اینگونه است. لازم نیست عبادت یک عبادت به امر باشد، هر چیزی که مصلحت دارد و لو امر نداشته باشد میتواند عبادت باشد. اگر کسی این کلام را بپذیرد بحث ترتب حل میشود. چون بحث ترتب این بود که وقتی خدا به اهم امر کرده است نمیتواند به مهم امر کند، جوابش این است که نیازی به امر نداریم، همین که مهم کار خوبی است کفایت میکند.
اگر کسی بگوید قدرت از شرایط تکلیف نیست، بلکه مربوط به مقام امتثال است نه مقام امر، لذا امر به عاجز صحیح است، مساله ترتب صحیح است.
قبلا هم گفته شد که بحث ترتب این است که خود مهم معصیت اهم باشد. اگر کسی بگوید اراده، عزم و نیت میتواند معصیت باشد، یعنی همین که کسی نیت کرد مسجد را تطهیر نکند، معصیت کرده است، مشکل ترتب حل میشود؛ به خاطر اینکه خدا به اهم امر کرده است و همین که مکلف نیت کرد اهم را انجام ندهد معصیت کرده و امر به اهم ساقط میشود و مهم امر دارد. مشکل در جایی است که نیت یا اراده را معصیت ندانیم بلکه خود فعل مهم معصیت باشد.
تصویر استاد از ترتب
با تمام این پیش فرضها میتوان از ترتب تصویری ذکر کرد و آن تصویر این است که: شارع مقدس کمال مطلق و خیر مطلق است. خیر مطلق بودن لوازمی دارد، مثلا چه زمانی خدا از بنده راضی میشود؟ اگر مکلف تمام واجبات را انجام بدهد خدا میگوید مستحبات را انجام بده، اگر مستحبات را انجام بدهد میگوید مکروهات را انجام نده، هر کاری کند خدا از او چیز دیگری میخواهد و این به خاطر خیر بودن خداست. یعنی بنده به هر درجهای برسد خدا میگوید بیا بالاتر. این بحث کلامی است اما از پیش فرضهای فقه و اصول است یعنی یکی از مبانی کلامی فقه و اصول همین بحث است. مثلا وقتی میتوانیم یک حدیث را دال بر حکم شرعی بدانیم که ابتدا عصمت ائمه علیهم السلام را بپذیریم، و همچنین علم غیب ائمه را قبول کنیم. یعنی بحث عصمت و علم غیب ائمه مبانی کلامی بحثهای فقه و اصول هستند.
مطلب دوم اینکه معمولا علمای اصول بحث تشکیک خاصی را قبول دارند. بحث تشکیک این است که چیزی که دارای مراتب مختلف است، مرتبه پایین در مرتبه بالا داخل است، اگر مرتبه بالا را گرفتیم چو صد آمد نود هم پیش ماست، اما اگر مرتبه پایین را گرفتیم دیگر مرتبه بالا را ندارد.
مطلب سوم اینکه در بحث خصال کفارات گفته شده یکی از سه چیز واجب است: عتق رقبه، اطعام شصت فقیر، روزه شصت روز. روشن است که هیچ قدر مشترکی ندارند و در عین حال یکی از این سه واجب است. به عبارت دیگر خصال کفارات جامع ماهوی ندارند، ولی جامع اعتباری دارند. مثلا بین انسان و اسب یک جامع ماهوی هست که حیوان بودن، جسم بودن و جاندار بودن جامع ماهوی است و هر کدام فصلهایی دارند. بعضی مثل شیخ انصاری خصال کفارات را در اقل و اکثر ذکر کردهاند و اقل و اکثر قدر مشترک دارد، چون اقل مشترک است و اکثر یک اضافهای دارد که در اقل نیست. در بحث ترتب یک اهم داریم و یک مهم، مثلا ازاله نجاست و اقامه نماز که ظاهرا متباین هستند ولی این متباینها یک جامع اعتباری دارند. و در بحث تشکیک میگوییم اگر مرتبه بالا انجام شد مرتبه پایین هم هست، اما اگر مرتبه پایین انجام شد مرتبه بالا در او نیست. اهم که مورد امر شارع است مصلحت و ثواب اعلی را دارد، اگر اهم انجام شد ثواب مهم هم در آن هست. اگر کسی اهم را که صد است انجام نداد، انجام دادن مهم که نود است فوت ده مصلحت است لذا معصیت است، از طرفی هم به خاطر مساله تشکیک و جامع اعتباری مصلحتی است که امر دارد. در نتیجه ترتب حل میشود.