خارج فقه (مسائل مستحدثه قضا) حرم مطهر ۱۴۰۳

درس خارج فقه استاد عابدی

بررسی فقهی قانون تجارت؛ بیع، بیع مرابحه، مسائلی پیرامون شرط اول، مسئله پانزدهم

مباحث مطرح شده در این جلسه:

  • شرایط بیع مرابحه
  • مسائلی پیرامون شرط اول
  • مسئله شانزدهم: کذب بایع و خیار مشتری در صورت تلف مبیع در بیع مرابحه
  • بررسی خیار در صورت تلف مبیع
  • حل تنافی کلام علامه حلی
  • اقوال علما
  • جمع‌بندی
❋ ❋ ❋
شرایط بیع مرابحه
مسائلی پیرامون شرط اول
مسئله شانزدهم: کذب بایع و خیار مشتری در صورت تلف مبیع در بیع مرابحه

مسئله این بود که آیا تلف مبیع باعث سقوط خیار می‌شود؟ وقتی مبیع تلف شد دیگر قابل رد نیست و علی‌القاعده اگر بخواهد خیار داشته باشد باید مثل یا قیمت را برگردانند و ثمن را پس بگیرند.

شیخ انصاری در مکاسب از پسر علامه حلی نقل کرده بود: «أنّ الزائل العائد کالذی لم یزل، أو کالذی لم یعد». (المکاسب ج ۳ ص ۵۹۷) اگر چیزی زائل شد و از بین رفت ولی دوباره برگشت، مثل این است که اصلاً زائل نشده است یا مثل این است که دوباره برنگشته است؟

به‌عبارت‌دیگر اگر کسی چیزی را خرید و خیار فسخ داشت و دیگری فروخت، فروختن مثل تلف است. چنانچه دوباره این را که فروخته بود، از مشتری دوم خرید یا اینکه معامله دوم فسخ شد و معامله دوم باطل شد.

چیزی که فروخت،   حق خیار را زائل کرد حال که دوباره به ملک خوش برگشت، یعنی آنچه زائل شده بود برگشت؛ مثل این است که اصلاً زائل نشده است؟ یعنی مثل این است که از اول هنوز این مال در ملک مشتری اول است و خیار داشت و هنوز هم خیار دارد، یا مثل این است که از جیب او بیرون رفته است و دیگر هم به جیبش برنگشته است، یعنی خیار ندارد.

این قاعده مثال‌های زیادی دارد. یک مثال این است که مثلاً کسی کنیزی را می‌خرد، بعد این کنیز را ام‌ولد می‌کند؛ وقتی ام‌ولد کرد دیگر قابل‌فروش نیست یا قابل‌فسخ نیست. حال اگر بچه این کنیز مرد؛ تا وقتی‌که بچه‌اش نمرده بود حق فسخ نداشتیم، ولی حال که بچه‌اش مرد دیگر حق فسخ دارد؟

مثال دیگر این است که معروف این است که زن از زمین ارث نمی‌برد. مسئله دیگر هم این است که معمولاً می‌گویند زن از خیار ارث می‌برد.   اگر فرض کردیم مردی، زمینی را خرید و خیار فسخ هم داشت سپس این مرد از دنیا رفت. همسر این مرد از زمین ارث نمی‌برد ولی از خیار فسخ ارث می‌برد. اگر این زن وقتی دید که چیزی از زمین به او نمی‌رسد، می‌تواند معامله شوهر را فسخ کند. وقتی معامله شوهر را فسخ کرد زمین باید به صاحب اولیه‌اش پس داده شود، پول را که بگیرند زن از پول ارث می‌برد.  یعنی زنی که از زمین ارث نمی‌برد، از خیار ارث می‌برد و وقتی‌که از خیار ارث برد می‌تواند معامله را فسخ بکند، وقتی فسخ بکند از پولش ارث ببرد.

مسئله دیگر این است که اگر شوهر زمینی را فروخت و بعد هم از دنیا رفت. پول زمین که در ملک شوهر آمده است به این زن ارث می‌رسد. حال اگر این معامله فسخ شد قهراً باید پول را پس بدهند و زمین را بگیرند.   این زن که از این پول ارث برده بود، الآن باید ارث را پس بدهد و از زمین هم چیزی به او نمی‌رسد.

حال در این مسئله همین را می‌خواهیم بگوییم:   «أنّ الزائل العائد کالذی لم یزل، أو کالذی لم یعد». اولین نکته اینکه اگر کسی بگوید زن از خیار ارث نمی‌برد. این مسئله به این سبک درست نیست و نمی‌توان گفت زن ارث نمی‌برد. ولی می‌توانیم بگوییم ارث خیار، تابع ارث مبیع است. اگر این‌گونه گفتیم وقتی زن از زمین ارث نمی‌برد، از خیاری هم که مربوط به زمین است هم ارث نمی‌برد.

نکته دوم این است که اگر گفتیم زن از خیار ارث می‌برد ولی از زمین ارث نمی‌برد. شیخ انصاری در مکاسب در باب بیع فضولی فرمود:  اجازه در باب بیع فضولی حقیقتاً ناقل است و حکماً کاشف است، نقل حقیقی و کشف حکمی.  یعنی وقتی‌که صاحب‌مال بیع فضولی را اجازه می‌دهد، اجازه ناقل از الآن است؛ ولی آثار از اول عقد را بار می‌کنند.

در امور اعتباری چنین چیزی اشکال ندارد. مثلاً من بگویم الآن این را به شما فروختم. الآن به شما فروختم، ولی آثار ملکیت را از یک هفته پیش بار کنیم. بیع الآن است، ولی آثار مالکیت از هفته قبل باشد، اشکال ندارد و می‌توانیم در اعتباریات چنین فرضی بکنیم.

در ما نحن فیه بگوییم وقتی زن از خیار ارث می‌برد، یعنی همین الآن می‌تواند فسخ کند. ولی آیا فسخ به معنای انحلال عقد است «من حین الفسخ» یا انحلال عقد است «من حین العقد»؟ این مسئله حکم ارث این زن را روشن می‌کند.

یک مسئله این است که نمائات مبیع در فاصله بین عقد و فسخ، مال مشتری است.  اگر نماء مبیع مال مشتری است، معنایش این است که هر وقت معامله را فسخ می‌کنید از حالا فسخ می‌شود، نه از ابتدا. چون اگر از ابتدا فسخ شد باید نماء را هم برگرداند.

پس نماء شاهد این است که فسخ «من حین الفسخ» است.  ولکن شرع در مواردی گفته است احکام انحلال عقد «من حین العقد» را بار کنید.  احکام انحلال از حین عقد.

با توجه به این مسئله حال اینجا زن ارث می‌برد یا نمی‌برد؟ وقتی‌که این زن الآن این معامله را فسخ کرد زمین به صاحبش برمی‌گردد و پول به صاحب زن برمی‌گردد یا اینکه این مثل این است که اصلاً از اول این مرد که از دنیا رفت و این زمین را خریده بود، اصلاً این زمین را نخریده است.

اگر کسی بگوید فسخ انحلال عقد «من حین العقد» است؛ من حین العقد یعنی آن موقعی که مرد این زمین را خرید اصلاً نخریده است. پس پولی که داشته به زنش ارث می‌رسد.

ولی اگر کسی گفت که معنای خیار این است که از حالا عقد باطل می‌شود از حالا یعنی شوهر وقتی از دنیا رفت یک زمین داشت و زمین هم به زنش ارث نمی‌رسد. الآن می‌خواهیم معامله را باطل کنیم، الآن زمین بقیه ورثه است. زمینی که مال ورثه است به آن‌طرف داده می‌شود و پول گرفته می‌شود و چیزی به این زن ارث نمی‌رسد.

اگر چیزی مانع از خیار بود، بعد مانع برطرف شد؛ آیا خیار باقی است یا خیار از بین می‌رود؟ به‌عبارت‌دیگر در مواردی قائل به ملکیت آناًمّا شدیم؛ مثلاً اگر پدر کسی عبد باشد و پدر خودش را بخرد، ازیک‌طرف دلیل می‌گوید که انسان مالک عمودین نمی‌شود و از طرف دیگر اگر کسی پدرش را خرید خودبه‌خود پدر آزاد می‌شود؛ و بعد هم می‌گفتند «لا عِتْقَ اِلّا فی مِلْک». ازیک‌طرف می‌خواهیم بگوییم که این پدر آزاد می‌شود، یعنی باید برود در ملک بچه و بعد آزاد بشود، چون لا عتق الا فی ملک. ازیک‌طرف هم می‌گوییم آدم مالک پدرش نمی‌شود. جمعش به این است که قائل به ملکیت آناًمّا بشویم. ملکیت آناًمّا به این معنا نیست واقعاً مالک می‌شود بلکه فقط معنایش این است که جمع بین ادله این اقتضا را می‌کند.  جمع بین ادله این است که بگوییم کسی پدرش را خرید، این بیع و شراء صحیح است، اما دوام ندارد و فوراً آزاد می‌شود.

در ما نحن فیه یک دلیل می‌گوید زن از زمین ارث نمی‌برد و دلیل دیگر هم می‌گوید که زن از خیار ارث می‌برد. جمع بین این دو این است که زن خیار را دارد، بنابراین اگر معامله فسخ شد، حکم قبل المعامله این است که در یک صورت زن ارث می‌برد، در یک صورت زن ارث نمی‌برد. اگر شوهر زمینی را خرید و مُرد، حال که زن خیار دارد و فسخ می‌کند، از پول ارث می‌برد؛ اما اگر شوهری زمینش را فروخت و مُرد حال که شوهر مرده است این زن هم از پول ارث می‌برد و هم از خیار. اگر معامله فسخ شد یعنی پول را باید بدهند و زمین را بگیرند؛ یعنی در یک صورت بگوییم که ارث می‌برد و در یک صورت بگوییم ارث نمی‌برد از باب جمع بین الادلة.

ما نحن فیه شبیه این مسئله است. ما نحن فیه این بود که در باب مرابحه اگر بایع دروغ گفت، مشتری خیار دارد.   حال اگر مشتری این مبیع را تلف کرد آیا خیارش باقی است یا باقی نیست؟ تقریباً همه قبول دارند که با تلف مبیع خیار ساقط نمی‌شود. (البته این مسئله مخالف هم دارد). مطلب دوم هم این است که همه قبول دارند که بیع دوم در حکم تلف است.  یعنی کسی که چیزی را خرید و خیار داشت. این خریدن الآن بیع اول می‌شود. بعد حال اینکه از این شیء را خرید، به دیگری فروخت و این فروش بیع دوم می‌شود و  با فروش تلف می‌شود.
گاهی وقت اصلاً عاقلانه نیست که زن از خیار استفاده کند و فسخ کند. اگر شوهر زمینی داشته و فروخته است و پولش را گرفته است، الآن پول به زن ارث می‌رسد. اگر زن چنین معامله‌ای را فسخ کند به ضرر خودش می‌شود. ولی جوابش این است که به ضررش نیست؛ زن تا فسخ نکرده است پولی گیرش می‌آید و اگر فسخ کند نه پول گیرش می‌آید نه زمین، ولی بعضی مواقع صلاح زن در همین است. مثلاً فرض کنید که زنی سه چهار بچه صغیر دارد که وقتی شوهر مرده است، خود زن ولیّ این بچه‌ها است؛ و الآن اگر این زن فسخ کند، زمین به بچه‌ها ارث می‌رسد اما این زن ولیّ بچه‌ها است. درواقع کل زمین دست خودش می‌آید.

پس مسئله این شد اگر کسی چیزی را مرابحه خریده است و بایع دروغ گفته است؛ وقتی مشتری به دیگری بفروشد، یعنی بیع دوم اتلاف مبیع است. اگر معامله دوم فسخ شد یا اینکه فسخ نشد ولی مال به مشتری اول برگشت مثلاً دوباره از همان کسی که فروخته بود خرید. اینجا که خرید ملک جدید می‌گویند. این ملکیت جدید هیچ اثری ندارد. درواقع بااینکه الآن عین مال موجود است، ولی باید بگوییم مال تلف شد. این را فروخت و دوباره خرید و این همان ملکیت اول نیست.

ولی اگر معامله دوم فسخ شد، می‌گوییم ملکیت مشتری همان ملکیت سابق است. این اتلافی که انجام شد، کان لم‌یکن است. اینکه فروخته بود و فسخ شد همان ملکیت سابق می‌شود. چون فسخ یعنی انحلال عقد بنابراین چیزی را که خریده بود و کلاه گذاشته بودند سرش و خیار داشت، الآن هم خیار را دارد و این تلف هیچ تأثیری ندارد.

نتیجه این شد که اگر در باب مرابحه چیزی را خرید و بعد مشتری مبیع را تلف کرد و بگوییم تلف مسقط خیار است؛ چنانچه معامله دوم فسخ شد، می‌گوییم تلف برگشت، یعنی کان لم‌یکن شد و وقتی‌که عین مال موجود است، خیار هم باقی است؛ یعنی انحلال عقد من حین العقد باشد، نه من حین الفسخ.

محل برگزاری