خارج اصول (اجتماع امر و نهی) حرم‌مطهر ۱۳۹۹

اوامر - متعلق امر و نهی - دلالت نهی بر استمرار و تکرار

مباحث مطرح شده در این جلسه:
دلالت نهی بر دوام و استمرار و تکرار

❋ ❋ ❋

دلالت نهی بر دوام و استمرار و تکرار
بحث درباره معنا و مفهوم نهی بود و اینکه آیا نهی دلالت می‌کند بر دوام و استمرار و تکرار یا خیر؟ شاید بهتر این باشد که بگوییم اگر کسی بگوید نهی دلالت بر کف نفس می‌کند، اینجا باید بحث کنیم که آیا نهی دلالت بر تکرار می‌کند یا خیر؟ اما اگر بگوییم نهی دلالت بر عدم می‌کند (نفس ان لا تفعل) اینجا نباید بگوییم تکرار می‌فهماند یا خیر، بلکه باید بگوییم آیا نهی دلالت بر دوام و استمرار می‌کند یا خیر؟
(البته اینجا از این بحث‌های کلامی و فلسفی پیش می‌آید که آیا عدم قابل‌دوام و استمرار است؟ فخرالمحققین پسر علامه حلی فرمایشاتی دراین‌باره دارد. شیخ انصاری در خیارات مکاسب اشاره‌ای به کلام فخرالمحققین کرده است، آنجا که می‌فرماید آیا اکوان اربعه بقاء دارند یا بقاء ندارند؟ یعنی عدم استمرار دارد یا عدم را هم باید ایجاد کرد. شاید این بحث ارزش طرح نداشته باشد، خیلی اوقات در این بحث عدم مفهومی با عدم مصداقی خلط شده است، یا بحث‌های حرکت جوهری اینجا پیش می‌آید ولی این‌ها ربطی به فقه و اصول ندارد.)
چون ما گفتیم نهی دلالت بر طلب ترک ماهیت می‌کند یا نهی دلالت بر زجر از ماهیت می‌کند، قهرا تکرار پیش نمی‌آید بلکه باید بگوییم آیا نهی استمرار را می‌فهماند؟ به‌عبارت‌دیگر وقتی مولا می‌گوید غیبت نکن، اگر کسی یک ساعت غیبت نکرد آیا ساعت دیگر می‌تواند غیبت کند؟ یعنی باید غیبت نکردن را استمرار ببخشد یا نه؟
نمی‌دانم کسی این را گفته است یا نه که: در ادبیات و در اصول فقه قانونی بود که نکره در سیاق نفی مفید عموم است، بحث ما در نهی است، شاید بتوان گفت خود نهی دلالت بر نفی دارد و از نهی نفی می‌فهمیم، از طرف دیگر ماده منهی عنه مثل غیبت یا شرب خمر ماهیت است و ماهیت مثل نکره است. ماده غیبت در سیاق این نفی (که از نهی فهمیده شده است) افاده عموم می‌کند، درنتیجه لا یغتب یعنی هیچ غیبتی نکن و شامل تمامی افراد غیبت می‌شود. از ماده‌ای که نهی شده و از خود نهی استفاده کنیم و بگوییم نکره در سیاق نفی مفید عموم است. در این صورت می‌گوییم همیشه نهی دلالت بر دوام و استمرار می‌کند. اگر این کلام را نپذیرفتیم، می‌گوییم نهی دلالت بر این می‌کند که ماهیت باید محقق نشود. این نهی یا مطلق است یا مقید است، و مقید یا مقید به قید اطلاق است یا مقید به قید خاص است. مثلاً رجلٌ عالمٌ، رجل مقید به قید عالم است، رجلٌ ایُ رجلٍ کان مقید به قید اطلاق است و رجلٌ مطلق است. شارع یا چیزی را نهی می‌کند مثلاً می‌فرماید لا یغتب که این مطلق است، یا می‌فرماید: لا یغتب احداً که مقید به احد است، یا: لا یغتب ابداً، در این دو مثال لا یغتب مقید به قید اطلاق است، یا می‌فرماید: لا یغتب مومناً که مقید به قید خاص یعنی مؤمن است و می‌توان فاسق را غیبت کرد. اگر شارع فرمود لا یغتب این کلام حقیقت است، اگر فرمود لا یغتب احدا یا ابدا یا فرمود لا یغتب مومنا این کلام هم حقیقت است. اگر مطلق کلامی حقیقت بود، مقید آن هم حقیقت بود، معنایش این است که اطلاق و تقیید در ذات آن کلام نیست وگرنه اگر اطلاق و تقیید در ذات کلام بود باید یکی از این دو مجاز می‌شد و روشن است که نمی‌توان گفت لا یغتب حقیقت است بالوضع و لا یغتب احدا یا لا یغتب ابدا یا لا یغتب مومنا هم حقیقت است بالوضع، به‌عبارت‌دیگر مشترک لفظی است درحالی‌که مشترک لفظی خلاف اصل است. درنتیجه اطلاق و تقیید در ذات این کلام نیست، در این صورت نتیجه این است که لا یغتب یعنی شارع فقط ترک ماهیت می‌خواهد، اما اینکه غیبت را همیشه ترک کن یا یک‌زمانی دون زمان دیگر ترک کن فهمیده نمی‌شود. به‌عبارت‌دیگر نهی بر دوام یا استمرار دلالت ندارد، همان‌طور که بر عدم دوام یا استمرار هم دلالت ندارد. پس در ذات نهی نه دوام هست و نه عدم دوام، درنتیجه دوام و عدم دوام را باید از قرینه خارجی فهمیده شود. قرینه خارجی هم این است که همیشه عرف عقلا از نهی دوام می‌فهمند بااینکه بالوضع دوام و عدم دوام در ذات آن نیست.

محل برگزاری