مباحث مطرح شده در این جلسه:
مفهوم غایت
غایت حکم و غایت موضوع
توضیح پیرامون کلام ابن هشام در مغنی اللبیب
مفهوم غایت
یکی دیگر از مفاهیمی که در کفایه بحث شده است مفهوم غایت است. ابتدا توضیح مختصری از کلام آخوند را ذکر میکنیم. آخوند میفرماید: مشهور آن است که جملهای که برای غایت باشد غایت دارد. برخی مثل سید مرتضی و شیخ طوسی فرمودهاند غایت مفهوم ندارد.
در مورد غایت دو بحث وجود دارد: ۱- آیا غایت داخل در مغیا است؟ ۲- آیا ما بعد غایت حکم غایت را دارد؟ بحث دوم بحث مفهوم غایت است. مثلا قرآن میفرماید: «أَتِمُّواْ الصِّیَامَ إِلَی الَلیْلِ». (بقره/۱۸۷) لیل در این آیه شریفه یعنی غروب. یک بحث آن است که آیا خود غروب هم جزء روزه است؟ این بحث مفهوم نیست و همان بحثی است آیا غایت داخل در مغیا است یا خارج از آن است؟ بحث دوم این است که آیا مابعد غروب روزه واجب است؟ این همان بحث مفهوم است. وقتی حکمی برای یک مغیا به غایتی آورده شد، آن مغیای به غایت بعد از غایت حکم را دارد؟ این بحث مفهوم است.
غایت حکم و غایت موضوع
در کفایه فرموده است: باید بین اینکه غایت مربوط به حکم است و اینکه غایت مربوط به موضوع است، فرق بگذاریم؟ اگر غایت حکم است، روشن است که مفهوم دارد. اگر غایت موضوع است، روشن است که مفهوم ندارد. برای این بحث دو مثال زده است.
مثال اول: «کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام بعینه». حتی در این حدیث غایت است و اگر غایت برای حلال بودن که حکم است، باشد این جمله مفهوم دارد. معنایش این است که هر چیزی حلیت تا زمان علم به حرمت را دارد، یعنی تا وقتی علم به حرمت نیافتید حلال است و از آن به بعد حلیت نیست.
مثال دوم: «سر من البصره الی الکوفه». الی الکوفه که غایت است مفهوم ندارد چون غایت موضوع است، یعنی الی الکوفه غایت سیر است نه غایت «سِر». «سِر» فعل امر و حکم است یعنی وجوب حرکت، اما الی الکوفه غایت سیر است یعنی سیر حرکت از بصره تا کوفه را انجام بده. این دقیقا مانند مفهوم وصف است که اگر حکمی برای وصفی آورده شد در خارج آن وصف معلوم نیست آن حکم جاری شود و نظر آخوند هم این است که جمله وصفیه مفهوم ندارد. معنای جمله این است که سیر کردن از بصره تا کوفه واجب است، و این دلیل نمیشود که سیر به جای دیگر واجب نیست.
این سوال مطرح میشود که از کجا بفهمیم که غایت، غایت حکم است یا غایت موضوع؟
احتمالا مراد آخوند این است که در ادبیات میگویند قید یا ضمیر یا وصف همیشه به نزدیکترین برمی گردد. وقتی گفته میشود: «کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام بعینه». حتی قید است که به حلال برمی گردد لذا غایت حکم است چون حکم اقرب به غایت است نه موضوع.
این بحث پیش میآید که این کلام آخوند در بحث مفهوم غایت یا فرمایش ایشان در بحث ادله اصاله البرائه و ادله اصل استصحاب یکی است یا در آن بحثها این حدیث را طور دیگری معنا کرده است؟ آخوند اینجا حتی را غایت حکم میگیرد اما در بحث اصاله البرائه و اصاله الاستصحاب خلاف این را فرموده است. بر فرض که کلام ایشان در هر دو موضع یکی باشد، باز هم دلیل نمیشود. وقتی حتی غایت حکم باشد مساله وضع کلمات، مساله تبادر، مساله انصراف هم مطرح است.
کلام ابن هشام در مغنی اللبیب
بحث مفهوم غایت مثالهای زیادی دارد که یکی از آن مثالها که بسیار مطرح میشود، این آیه شریفه است: «إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَینِ». (مائده/۶)
به این آیه، آیه تیمم گفته میشود، زیرا حدیثی نقل شده است که عایشه گفته است ما حکم وضو را میدانستیم اما حکم تیمم را نمیدانستیم تا این آیه نازل شد و ادامه آیه بحث تیمم است. فیومی هم در مصباح المنیر این آیه را به عنوان آیه تیمم معرفی میکند.
ابن هشام در مغنی گفته است: «الی» برای جنس است. مراد از جنس این است که ما بعد الی و ما قبل الی هر دو یکی شیء باشند. در این آیه ما قبل الی ید است و ما بعد الی هم مرفق است که همان ید است. یا در آیه «أَتِمُّواْ الصِّیَامَ إِلَی الَلیْلِ» ما قبل الی، نهار است و ما بعد الی، لیل است که به معنای غروب است. نهار و غروب از اجزای زمان هستند. ولی بعضی مواقع الی برای جنس نیست و دو چیز مختلف هستند مثلا: «جائنی الحاج حتی المشاة».
علامه مجلسی در بحار الانوار این کلام را نقل کرده و میفرماید: خدا را شکر که حق به زبان دشمنان حق جاری شده است. (بحار الانوار ج۷۷ ص۲۴۲) این کلام ابن هشام با مذهب شیعه سازگار است نه با مذهب اهل تسنن. سنیها اجماع دارند که خلاف قرآن وضو بگیرند وگرنه قرآن همان چیزی که شیعه معتقد است را میگوید. ابن هشام میگوید یکی از اشتباهات معربین در این آیه این است که خیال میکنند «الی المرافق» متعلق به فاغسلوا است و الی هم به معنای انتهای غایت است نه به معنای مع. درحالیکه صحیح آن است که شرط متعلق الی این است که قابل تکرار باشد و با تکرار به غایت برسد. اگر بگوییم «ضربت زیدا الی ان مات» صحیح است اما اگر بگوییم «قتلته الی ان مات» غلط است، زیرا وقتی کسی را کشت دیگر مرد و دیگر قابل تکرار نیست. الی در جایی به کار میرود که ما قبل الی تکرار شود تا به ما بعد الی برسد. در این آیه شریفه ما قبل الی این است که فاغسلوا ایدیکم که از سر شانه تا سر انگشت را ید میگویند هر چند هر یک از اعضا اسم مخصوص دارد. آیه شریفه میفرماید ید را بشویید یعنی کل دست که به دفعه اول به مرفق میرسد لذا غلط است که کسی بگوید الی المرافق متعلق به فاغسلوا است چون شرط متعلق الی را که قابل تکرار بودن است ندارد. الی المرافق متعلق به فاغسلوا نیست، آیه ابتداء میفرماید کل ید را بشویید و به اجماع شیعه و سنی میفرماید مقداری از دست را نشویید که الی المرافق بیان آن است. تا مرفق نشستن دو گونه است: از سر شانه تا مرفق را نشویید و مابقی را بشویید، یا از سر انگشتان تا مرفق را نشویید و از آن به بالا را بشویید. اجماع المسلمین بر آن است که نشستن به طرف بالا است. وقتی مرفق پایان نشستن است همیشه غایت هر حکم، سرآغاز حکم ضد آن است. مرفق پایان نشستن و آغاز شستن است که همان مذهب شیعه است. پس معنای آیه چنین است: فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم و لاتغسلوا الی المرافق، یا به قول ابن هشام: و اسقطوا الی المرافق. یعنی جار و مجرور متعلق به اسقطوا است.