خارج اصول (اجتماع امر و نهی) حرم‌مطهر ۱۴۰۰

درس خارج اصول استاد عابدی

مفاهیم؛ مفهوم شرط؛ کلام آخوند در عدم وجود اطلاق در جمله شرطیه، اشکال به آخوند

مباحث مطرح شده در این جلسه:

کلام آخوند در عدم وجود اطلاق در جمله شرطیه
اشکال به آخوند

❋ ❋ ❋

کلام آخوند در عدم وجود اطلاق در جمله شرطیه
اصل اینکه جمله شرطیه بر ترتب جزاء بر شرط دلالت می‌کند، واضح است. بحث در این است که آیا دلالت بر انتفاء عند الانتفاء دارد؟
شرط چند معنا دارد: ۱- شرط در فلسفه ۲- شرط در فقه و اصول
شرط در فلسفه همیشه جزء موضوع است اما شرط در فقه و اصول چند معنا دارد: ۱- شرط ادبی یا نحوی ۲- شرط به معنای ادات شرط مانند إن و لما ۳- شرط به معنایی که شیخ در مکاسب فرموده است ۴- شرط به معنای اسم مصدر ۵- شرط به معنای مصدر ۶- شرط به معنای التزام فی التزام ۷- شرط ابتدایی
محل بحث ما جمله‌ای است که چیزی بر چیز دیگر معلق شده است، مانند «ان جائک زید فاکرمه». در منطق درباره جمله شرطیه دو مطلب گفته شده است:
اول: در منطق وقتی جمله شرطیه را توضیح می‌دهند، دو مثال می‌زنند: «اذا طلعت الشمس فالنهار موجود». در این جمله تلازم بین مقدم و تالی وجود دارد. آنچه برای ما مهم است آن است که شرط علت جزاء باشد. بین این طلوع شمس و وجود نهار تلازم است نه اینکه طلوع شمس علت نهار باشد. شاهدش آن است که گاهی برعکس گفته می‌شود: «اذا کان النهار موجودا فالشمس طالعة». لکن اصل بر این است که هرکسی که حرف می‌زند، علی‌القاعده کلام او مطابق واقع است. بله امکان خلاف هست اما خلاف قاعده است. اصل در هر کلامی آن است که انسان مطابق واقعیت خارجی حرف می‌زند، به‌عبارت‌دیگر اصل بر آن است که کلام انسان آینه واقعیت خارجی باشد.
دوم: مطلب دیگر آن است که در منطق گفته شده است که قضیه شرطیه یا لزومیه است یا اتفاقیه، مانند: «کلما زید ناطقا فالحمار ناهق». این تلازم، ترتب اتفاقی است و علیت وجود ندارد. آیا می‌توان از این مثال استفاده کرد که قضیه شرطیه بر ترتب تالی بر مقدم دلالت دارد ولی ترتب یا لزومی است یا غیر لزومی؟ به‌عبارت‌دیگر آیا می‌توان گفت قضیه شرطیه فقط بر ترتب دلالت دارد نه بر علیت تا چه رسد به انحصار در علیت؟
ابتدا به ذهن چنین می‌آید که در کتاب‌های فقه و اصول گفته شده است تقسیم شیء دلیل بر حقیقت است و اینکه مقسم در اقسام وجود دارد؛ اما اگر بگوییم قضایای شرطیه اتفاقیه، حقیقت نبوده و مجاز است و چون هیچ ربطی بین شرط و جزاء نیست و چون ربط نیست، تعلیق نیست و چون تعلیق نیست شرط نیست.
با توجه به این دو مطلب، آخوند در کفایه می‌فرماید: احتمال دارد کسی بگوید همیشه قرینه عامه داریم بر اینکه جمله شرطیه مفهوم دارد و آن قرینه عامه، اطلاق کلام است. از اطلاق می‌فهمیم که شرط، علت منحصره جزاء است.
اطلاق از سه طریق بیان می‌شود: ۱- اطلاق ادات شرط ۲- اطلاق جمله شرطیه یعنی مدخول ادات ۳- اطلاق علقه یا پیوند یا ترتب بیت مقدم و تالی و به‌عبارت‌دیگر اطلاق شرطیت. آخوند می‌فرماید: شاید کسی بگوید ادات شرط اطلاق دارند و اطلاق دلالت دارد بر اینکه شرط علت جزاء است و علت منحصره است. توضیح آنکه در بحث اطلاق هیئت امر گفته شده است که اطلاق دلالت بر وجوب نفسی دارد نه وجوب غیری؛ چون وجوب نفسی قید نمی‌خواهد ولی وجوب غیری قید می‌خواهد. در مانحن فیه وقتی می‌گوییم «ان جائک زید فاکرمه»، معنایش آن است که آمدن زید علت اکرام است نه سیادت یا علم زید؛ بنابراین علت منحصره اکرام، مجیء زید است، چون مفهومش آن است که اگر زید نیامد ولی سید بود، اکرامش واجب نیست؟ اگر اکرام دارد پس قید می‌خواهد. لذا مجیء علت منحصره است. لذا از طریق اطلاق ادات یا از طریق جمله شرطیه یا از طریق شرطیت، علیت منحصره استفاده می‌شود.

اشکال به آخوند
خیلی از کتاب‌های بعد از کفایه اشکال کرده‌اند: اولاً این کلام با کلام دیگر آخوند سازگار نیست. آخوند اینجا فرموده است که ادات شرط یا شرطیت معنای حرفی هستند و معنای حرفی نه اطلاق دارد و نه تقیید؛ چون اطلاق درجایی است که امکان تقیید باشد لذا اطلاق ندارند. معنای حرفی لحاظی آلی دارد، نه استقلالی. اگر متکلم بخواهد به ادات شرط توجه کند و آن را قید بزند، دیگر معنای حرفی نیست بلکه معنای اسمی است. معنای حرفی قابل لحاظ نیست لذا قابل اطلاق و تقیید نیست. ثانیاً آخوند در موارد دیگر مثل دلالت هیئت امر خلاف این مطلب را گفته است بااینکه هیئت امر معنای حرفی است ولی اطلاق آن را پذیرفته است.

محل برگزاری