خارج اصول (اجتماع امر و نهی) حرم‌مطهر ۱۳۹۹

اوامر - متعلق امر و نهی - تعلق امر به کل یا فرد

مباحث مطرح شده در این جلسه:
کلام آیت‌ﷲ خویی درباره مقصود از فرد
پاسخ استاد

❋ ❋ ❋

آیا امر به طبیعت (عنوان کلی) تعلق می‌گیرد یا امر به فرد تعلق می‌گیرد؟
امام خمینی فرمود: امرونهی به‌عنوان ماهیت مخترعه شرعی تعلق می‌گیرد مانند عنوان صلات یا غیبت؛ و بحث درباره کلی طبیعی منطقی نیست.

کلام آیت‌ﷲ خویی درباره مقصود از فرد
مقصود از فرد چیست؟ فرد در مقابل کلی به معنای مصداق است، مثلاً می‌گویند زید و عمرو و بکر فرد انسان هستند، یعنی این‌ها مصادیق انسان هستند.
گاهی معنای فرد آن کلی است که متشخص و متعین شده است. کلی چیزی است که قابل صدق بر کثیرین است، اگر بخواهد فرد بشود باید تشخص و تعین بیابد. در منطق گفته می‌شد که کلی تعین ندارد، باید عوارض و مشخِّصات بر آن کلی عارض شود تا کلی معین شود. مثلاً وقتی می‌گوییم فرش کلی است، اگر بگوییم فرشِ داخل حرم مطهر بازهم کلی است، بگوییم فرشِ داخل حرم مطهرِ شبستان امام خمینی بازهم کلی است، اگر بگوییم فرشِ داخل حرم مطهرِ شبستان امام خمینیِ دوازده متری بازهم کلی است، اگر بگوییم فرشِ داخل حرم مطهرِ شبستان امام خمینیِ دوازده متریِ زردرنگ بازهم کلی است، اگر بگوییم فرشِ داخل حرم مطهرِ شبستان امام خمینیِ دوازده متریِ زردرنگ قسمت جلو بازهم کلی است، اگر بگوییم فرشِ داخل حرم مطهرِ شبستان امام خمینیِ دوازده متریِ زردرنگ قسمت جلو شماره دو بازهم کلی است. هرچه عوارض را به آن کلی اضافه کنیم بازهم کلی است، فقط با قید افرادش کمتر می‌شود ولی شخص نمی‌شود. به‌عبارت‌دیگر اضافه کردن کلی به‌کلی موجب تشخص یا تعین نمی‌شود. به همین جهت بعضی مانند ملاصدرا فرموده‌اند: همیشه تشخص به وجود است نه اینکه تشخص به عوارض یا اعراض باشد، هر چیزی که موجود شد متشخص است، (الشیء ما لم یتشخص لم یوجد). به‌عبارت‌دیگر هرچه ماهیت، قید و ضمیمه بگیرد بازهم کلی است. اگر دیدیم چیزهایی را به یک ماهیت اضافه کردیم و آن ماهیت مشخص شد، درواقع دو یا سه وجود است؛ یک وجود آن کلی یا ماهیت است که تشخص یا فرد شدنش به وجود است، عوارض هم کلی‌اند و تشخص آن‌ها به وجود است. وقتی می‌گوییم انسان کلی است، انسانِ قدبلندِ رنگ سفیدِ نشسته هم کلی است. انسان وقتی جزئی می‌شود که بگوییم این انسان که وجود دارد و آن قدبلندی در این انسان وجود دیگر است. آن وجود جوهر است و قدبلندی وجود عرض است؛ یعنی یک وجود جواهر داریم و یک وجود اعراض داریم. انسان با عرض جزئی نشده است بلکه با وجود تشخص پیدا کرده است کما اینکه عرض هم با وجود تشخص پیدا کرده است. وقتی می‌گوییم بحث درباره این است که امر یا نهی به طبیعت یا فرد تعلق می‌گیرد، مقصود از فرد این است که آن عنوان کلی باید در خارج موجود شود و آن موجود خارجی متعلَق امر یا نهی است.

پاسخ استاد
ظاهر این کلام ازنظر فلسفی و کلامی خوب و صحیح است، ولکن در شرح شمسیه و شرح مطالع گفته شده است: اینکه همیشه می‌گوییم چیزهایی ذاتی است مانند حیوانیت و ناطقیت انسان و چیزهایی عرضی است مانند رنگ و قد و شغل انسان، این اعراض نسبت به‌کلی عرض‌اند ولی برای فرد ذاتی‌اند. به‌عبارت‌دیگر اگر بحث درباره انسان است قدبلندی و سفیدی عرض هستند، اما اگر بحث درباره این زید است، زید وقتی زید است که رنگ و قدش همین باشد؛ یعنی زیدی که فرزند عمرو است، اگر پدرش کس دیگری بود این نبود، کس دیگری بود. هر فردی وقتی آن فرد است که با همین عوارض باشد و این عوارض برای فرد ذاتی‌اند، هرچند برای نوع عرض‌اند. پس فرق بین ذاتی و عرضی در عبارت آیت‌ﷲ خویی خلط بین کلی و فرد شده است.
مطلب دوم اینکه هم آیت‌ﷲ خویی و آیت‌ﷲ فاضل لنکرانی می‌گویند تشخص به وجود است، یعنی تشخص کلی و فرد و اعراض به وجود است نه به‌ضمیمه کردن قیود و شرایط، جواب می‌دهیم که آن قاعده فلسفی (الشیء ما لم یتشخص لم یوجد) عکس این است. اینکه تشخص هر چیزی به وجود است پس باید قاعده این‌گونه باشد: (الشیء ما لم یوجد لم یتشخص). این آقایان می‌گویند اول وجود بعد تشخص، اما قاعده فلسفی می‌گوید اول تشخص بعد وجود. البته روشن است که تشخص و وجود دو چیز نیستند، اما با تحلیل ذهنی تفکیک می‌کنیم.
این معنایی که برای کلمه فرد ذکر کرده‌اند صحیح نیست.

محل برگزاری