مباحث مطرح شده در این جلسه:
کلام امام خمینی(ره) در متعلق نهی و نقد آن توسط استاد
اشکال استاد به کفایه در تعلق امر و نهی به طبیعت
بحث درباره متعلق نهی بود که نهی به چه چیزی تعلق میگیرد. در کفایه فرموده است: نهی به طبیعت تعلق میگیرد؛ یعنی طبیعت یا ماهیت غیبت محقق نشود. «الظاهر أن النهی بمادته وصیغته فی الدلالة علی الطلب، مثل الأمر بمادته وصیغته، غیر أن متعلق الطلب فی أحدهما الوجود، وفی الآخر العدم». (کفایه الاصول ص ۱۴۹)
کلام امام خمینی(ره) در متعلق نهی و نقد آن توسط استاد
امام خمینی در مناهج الوصول ابتدا کلام آخوند در کفایه را نقل کرده و فرموده است: نهی مثل امر است در اینکه بر طلب دلالت میکند، امر طلب وجود است و نهی طلب عدم است. سپس فرموده است: این کلام درست نیست، چون عدم چیزی نیست که بخواهیم آن را طلب کنیم. «ضرورة أنّ العدم لیس بشیء و لا یمکن أن یکون ذا مصلحة تتعلّق به إرادة و اشتیاق و لا بعث و تحریک و طلب؛ و ما قیل: من أنّ للأعدام المضافة حظّا من الوجود، لیس علی ما ینبغی». (مناهج الوصول ج ۲ ص ۱۰۳) قهراً این بحث پیش نمیآید که متعلق نهی، کف النفس است یا نفس ان لا تفعل؟
اگر کسی بگوید عدم، لاشیء و هیچ است و طلب به عدم تعلق نمیگیرد، معنای این کلام این است که در عدمستان، یک عدم بیشتر نداریم بلکه همان یکی را هم نداریم. چند عدم نداریم چون عدم لاشیء محض و هیچ است. گفته شده است: لا میز فی الاعدام من حیث العدم. تمایز در وجود است نه در عدم. امام خمینی در صفحه ۱۰۵ میفرماید: «و فیه منع، فإنّ مقتضی وجود الطبیعیّ بوجود فرد ما هو تکثّر الطبیعیّ بکثرة الأفراد، فیکون له وجودات و معه لا یعقل أن یکون له عدم واحد، لأنّ لکلّ وجود عدما بدیله، فإذا عدم الفرد عدم الطبیعیّ بعدمه، فیکون الطبیعیّ موجودا و معدوما و ذلک جائز فی الواحد النوعیّ. هذا حکم العقل». (مناهج الوصول ج ۲ ص ۱۰۵)
امام خمینی ابتداء فرمود عدم لاشیء و هیچ است و در عدمستان چند عدم نداریم، اما در این عبارت میفرماید هر وجودی، یک عدم بدیل خود دارد و به تعداد موجودات عدمهای مقابل آنها هست. این دو حرف قابلجمع نیستند.
امام خمینی میخواهد بفرماید: وقتی شارع امر میکند و میگوید «صل» اما وقتی نهی میکند میگوید «لاتغتب»، چگونه در امر یک فرد را میگوید اما در نهی تمام افراد را میگوید؟ یا باید بگویید فرق اینها فرقی عقلی است، یا باید بگویید فرق لغوی است، یا باید بگویید فرق عرفی است.
ازنظر عقلی باید بگویید فرقی بین این دو نیست، امر و نهی هر دو طلب یا اراده هستند یا یکی بعث و دیگری زجر است. ازنظر لغت هم فرقی ندارند و ازنظر کتابهای لغت و ادبیات بین امر و نهی فرقی نیست. چارهای نیست جز اینکه عرف از امر و نهی دو چیز میفهمد، از امر این را میفهمد که وقتی گفت «صل» یک نماز خوانده شود کافی است و از نهی این را میفهمد که وقتی گفت «لا یغتب» باید هیچ غیبتی انجام داده نشود.
اشکال استاد به کفایه در تعلق امر و نهی به طبیعت
کفایه میگوید امر و نهی وقتی به طبیعت تعلق میگیرد، امام خمینی هم اصل طبیعت را پذیرفته است اما میخواهد بفرماید تعلق طبیعت را از کجا میفهمیم. اشکالی که به کفایه هست این است که اگر نهی به طبیعت تعلق بگیرد، ایجاد طبیعت به یک فرد است، ترک طبیعت هم به ترک فرد است. اگر شارع گفت غیبت نکن و کسی پنج دقیقه غیبت نکرد، آیا بعدش غیبت حلال است یا حرام؟ قبلاً گفته شد که تکلیف در سه صورت ساقط میشود: اطاعت و معصیت و انتفاء موضوع. اگر شارع گفت غیبت نکن و او پنج دقیقه غیبت نکرد، تکلیف ساقط میشود و با سقوط تکلیف باید بتواند بعد از آن غیبت کند، یا اینکه اگر کسی یک غیبت کرد و تکلیف را معصیت کرد تکلیف ساقط میشود و با سقوط تکلیف باید بتواند غیبت کند؛ مانند اینکه در کفاره احرام، صید برای محرم حرام است و اگر کسی صید کرد باید کفاره بدهد، صید دوم کفاره ندارد، چون آنچه حرام بود و کفاره داشت صید اول بود. اگر کسی بگوید امر و نهی به تکلیف تعلق میگیرد، باید این اشکال را بپذیرد؛ یا اینکه اگر امر و نهی به طبیعت تعلق میگیرد پس آنچه شارع میخواهد طبیعت است و وجود طبیعت به یک فرد است و ترک آن به همه افراد است. اگر کسی از ابتدا تا آخر عمرش غبیت نکرد، یک اطاعت کرده است یا چند اطاعت کرده است؟ طبق فرمایش آخوند باید بگوییم یک اطاعت کرده است و یک ثواب دارد، چون نهی به طبیعت تعلق میگیرد و طبیعت در صورتی ترک میشود که همه افراد ترک شود، درحالیکه بعید است آخوند چنین کلامی را بپذیرد.