خارج اصول، اصول عملیه (برائت) حرم‌مطهر ۱۴۰۴

درس خارج اصول استاد عابدی

اصالة البرائه، دلیل اصل برائت

مباحث مطرح شده در این جلسه:

  • اصالة البرائه
  • استدلال به آیه نفی عقاب
  • عدم صحت استدلال به آیه
  • استدلال به آیه دیگر
  • اشکال شیخ انصاری به استدلال
  • پاسخ استاد
  • استشهاد به حدیث در فهم آیه و اشکال شیخ انصاری
❋ ❋ ❋
اصالة البرائة
استدلال به آیه نفی عقاب
عدم صحت استدلال به آیه

بحث درباره این آیه شریفه «وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا» (اسراء/۱۵) بود؛ نتیجه این شد که این آیه دلالت بر برائت دارد و نفی استحقاق عقاب می‌کند ولی درعین‌حال که دلالت بر برائت دارد و می‌فرمود ما تا بیان نکرده باشیم عذاب نمی‌کنیم و این بیان یعنی بیانی که به شما برسد و مراد بیان واصل است ولی این آیات فایده‌ای برای بحث برائت ندارد. علت این است که در مقابل اخباری‌ها بحث می‌کنیم و اخباری‌ها معتقدند که در شبهه تحریمیه دلیل بر وجوب احتیاط داریم؛ یعنی خصم به نظر خودش بر احتیاط دلیل دارد و ما باید برای برائت دلیل بیاوریم و دلیل ما با دلیل آن‌ها تعارض می‌کند یا دلیل ما قوی‌تر از دلیل آن‌ها باشد. درحالی‌که این آیات شریفه قرآن اگر دلالت بر برائت کنند نمی‌توانند با دلیل اخباری‌ها تعارض کنند. به‌عبارت‌دیگر دلیل اخباری‌ها برای احتیاط مقدم است بر آیاتی که بر برائت دلالت می‌کنند به خاطر اینکه این آیات شریفه قرآن مثل اصل عملیه است و ادله اخباری‌ها مثل اماره است و اماره همیشه بر اصل مقدم است. این آیات قرآن می‌فرمایند: تا موقعی که بیان نکرده‌ایم عذاب نمی‌کنیم و اخباری‌ها می‌گویند خدا بیان کرده است که احتیاط واجب است. لذا این آیات اگر هم دلالت بر برائت کنند بازهم فایده‌ای برای بحث ما ندارند؛ چون این آیات می‌فرمایند در عدم البیان، برائت جاری می‌شود و اخباری می‌گوید که بیان و دلیل بر احتیاط داریم.

استدلال به آیه دیگر

شیخ انصاری در رسائل چند آیه را مطرح فرموده است که آخوند در کفایه نیاورده است. یکی از آن آیات آیه هفتم سوره مبارکه طلاق است:  وَمَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا. (طلاق/۷) این آیه شریفه می‌فرماید که خدا مکلف نمی‌کند کسی را مگر به چیزی که به او داده است. اتیان به معنی اعلام است یعنی خدا مکلف نمی‌کند مگر به آن چیزی که اعلام کرده است. پس اگر چیزی را اعلام نکرده است، به آن چیز مکلف نیستیم.

در بعضی از آیات شریفه قرآن فرموده است: وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (حشر/۷) آنچه رسول به شما داد یعنی اعلام کرد؛ پس در این آیه هم دادن به معنی اعلام است و معنایش این است که تا خدا چیزی را اعلام نکرده است، تکلیف هم نیست و معنای برائت همین است. برائت یعنی اگر تکلیف به ما اعلام نشده است پس تکلیفی وجود ندارد.

اشکال شیخ انصاری به استدلال

شیخ انصاری رضوان‌ﷲ علیه اشکال کرده است: این استدلال درست نیست؛ زیرا «آتاها» چندمعنا دارد. ایتا گاهی به معنای اعلام است، گاهی ایتا به معنای اعطا است و آتاها یعنی اعطاها، گاهی ایتا به معنای قدرت است و لایکلف ﷲ نفسا الا ما آتاها یعنی هرچه خدا قدرتش را داد تکلیفش را هم می‌دهد و هرچه را قدرتش را نداد تکلیفش را هم نمی‌دهد؛ اما کلمه مای موصوله در لایکلف ﷲ نفسا الا ما آتاها؛ این مای موصوله به معنی پول و مال است چون قبل از این جمله بحث صدقه است و صدقه مال است پس شاید ما به معنای مال است یعنی خدا مکلف نمی‌کند به صدقه دادن مگر اینکه پول داده باشد. معنای دوم ما، اوامر و نواهی خداوند و تکالیف الهی باشد؛ لایکلف ﷲ نفسا الا ما آتاها، یعنی مگر آن تکالیف و دستوراتی که به انسان داده است. احتمال سوم این است که به معنای فعل و ترک باشد، یعنی لایکلف ﷲ نفسا الا فعل و ترکی که به انسان داده است. آنچه برای بحث ما مفید است معنای دوم است و نمی‌شود که یک کلمه «ما» در دو یا سه معنای متفاوت به کار برود؛ یعنی نمی‌شود که کلمه ما هم به معنای مال باشد، هم به معنای تکلیف باشد و هم به معنی فعل و ترک باشد چون استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز نیست. به قرینه سیاق آیه باید ما موصوله را به مال معنا کنیم و بنابراین ربطی به بحث برائت ندارد.

پاسخ استاد

کلمه ما را استعمال در اکثر از معنا نمی‌کنیم ولی می‌گوییم مای موصوله از الفاظ مبهمه است که عام است و شامل همه‌چیز می‌شود. مثلاً کلمه مرد چون مبهم است شامل همه مردان می‌شود. همچنین مای موصوله، صله می‌خواهد و صله ابهام موصول را برطرف می‌کند. کلمه ما لفظ مبهمی است که مانند لفظ عام است و شامل هر سه معنا می‌شود؛ هم به معنای مال، هم به معنای تکلیف و هم به معنای مکلف به، نه اینکه لفظ در این سه معنا استعمال شده باشد. چون مبهم است، هرچه ابهام یک کلمه بیشتر باشد، توسعه و معنای بیشتر و مصادیقش زیادتر است.

نمی‌خواهیم بگوییم که مبهم وجود دارد بلکه می‌گوییم معنای این کلمه مبهم است نه اینکه مبهم وجود خارجی دارد تا اشکال شود که مبهم وجود خارجی ندارد بلکه معنای کلمه مبهم است و همه مصادیق را شامل می‌شود. یک‌وقت می‌گویم مردی را دیدم و یک‌وقت می‌گویم انسانی را دیدم و یک‌وقت می‌گویم شیئی را دیدم؛ شی‌ء مبهم است و شامل هر چیزی می‌شود.

استشهاد به حدیث در فهم آیه و اشکال شیخ انصاری

حدیثی را شیخ در رسائل نقل کرده است. حدیث در کتاب اصول کافی آمده است: عنوان باب این است: بَابُ الْبَیَانِ وَ التَّعْرِیفِ وَ لُزُومِ الْحُجَّةِ. قبل از اینکه کتاب و توحید اصول کافی تمام بشود و وارد کتاب الحج بشود این حدیث را نقل کرده است. حدیث این است: وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ یُونُسَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی قَالَ:  قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَصْلَحَکَ اللَّهُ هَلْ جُعِلَ فِی النَّاسِ أَدَاةٌ یَنَالُونَ بِهَا الْمَعْرِفَةَ قَالَ فَقَالَ لَا قُلْتُ فَهَلْ کُلِّفُوا الْمَعْرِفَةَ قَالَ لَا عَلَی اللَّهِ الْبَیَانُ- لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ قَالَ حَتَّی یُعَرِّفَهُمْ مَا یُرْضِیهِ وَ مَا یُسْخِطُهُ. (کافی ج ۱ ص ۱۶۳)

عبدالاعلی می‌گوید خدمت امام عرض کردم: خدا کار شما را اصلاح کند یعنی حکومت که مال شماست به دست شما برسد؛ آیا در مردم چیزی هست که با آن معرفت پیدا کنند؟ امام فرمود: خیر. عرض کردم: آیا مردم مکلف به معرفت هستند؟ فرمود: خیر، مردم مکلف به معرفت نیستند. ابتدا باید خدا بیان بکند تا مردم مکلف بشوند به اینکه علم بیابند. بعد امام علیه‌السلام این آیه را قرائت کرد: لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها؛ یعنی اول خدا باید تکلیفی بیاورد، معرفتی بیاورد و عقلی بدهد تا بگوید خدا را بشناسید.

شیخ انصاری رضوان‌ﷲ علیه این حدیث را نقل کرده و فرموده است: این حدیث بحث معرفت خدای متعال را فرموده است و می‌گوید تا خدا معرفت خود را نکرده است، مردم مکلف به معرفت نیستند. آیا این حدیث دلالت می‌کند بر اینکه این آیه می‌فرماید تا خدا بیان نکرده است مردم هم مکلف به چیزی نیستند؟ شیخ انصاری می‌فرماید که حدیث چنین دلالتی ندارد، زیرا ما می‌دانیم شناخت خداوند واجب است، چه خدا بیان بکند و چه بیان نکند. نمی‌توان گفت شناخت خدا وقتی واجب است که خدا گفته باشد زیرا دور لازم می‌آید. باید بگوییم عقل هرکسی شناخت خدا را اجمالاً می‌فهمد، چه خدا بگوید چه نگوید. هرکسی می‌فهمد که خدایی هست و آنچه احتیاج به گفتن خدا دارد، معرفت تفصیلی خداست. معرفت صفات خدا، افعال خدا و صفات تفصیلی خدا را وقتی مکلف هستیم که خدا گفته باشد و اگر خدا نگفته باشد، مکلف نیستیم.

محل برگزاری