مباحث مطرح شده در این جلسه:
- نکاتی درباره اجماع
- اجماع منقول
نکاتی درباره اجماع
در بحث اجماع واقع مطلب این است که اجماع حجت نیست ولی نمیتوان از اجماع گذشت و آن را نادیده گرفت. اجماع مانند آیه قرآن یا روایت دلیل نیست اما نمیتوان آن را کنار گذاشت. شبیه اینکه کلمات صحابه حجت نیستند اما نمیتوان کنار گذاشت؛ باید به کلمات صحابه توجه نمود.
در فقه، فقهایی قبل از سید مرتضی هستند و فقهایی بعد از سید مرتضی هستند. سید مرتضی متوفای ۴۴۸ است؛ در کلمات علمایی که قبل از سید مرتضی هستند مانند ابنبابویه، شیخ صدوق، ابن ابی عقیل عمانی، ابن جنید و کلینی، چیزی به نام اجماع وجود ندارد؛ اما سید مرتضی و شیخ طوسی فراوان اجماع را استفاده کردهاند بلکه انتصار سید مرتضی و خلاف شیخ طوسی کمتر مسئلهای دارد که ادعای اجماع نداشته باشد. اگر واقعاً اجماع دلیل محکمی بود، چرا علمای قبل از سید مرتضی حتی یک مورد هم به اجماع استناد نکردهاند ولی بعدیها زیاد استناد کردهاند؟! در تابستان وقت زیادی صرف کردم که مواردی از سید مرتضی و شیخ طوسی بیابم که ادعای اجماع کردهاند و قطعاً اشتباه است؛ حدود صدوچند مورد پیدا کردم ولی به نظر رسید که مطرح نکردن این بحث بهتر است. بهصورت کلی موارد زیادی داریم که ادعای اجماع شده است و قطعاً درست نیست. البته توجیهاتی دارد که یا دلیل خاصی داشتهاند یا در مقامی بودهاند که دلیل زیادی اقامه کنند یا اصل و قاعدهای را مسلم انگاشتهاند و مسئله مورد اجماع فرع آن بوده است یا اجماع علمای محل زندگی مدعی اجماع بوده است یا در مقابل ادعای اجماع اهل سنت ادعای اجماع کرده است.
پس اجماع نه حجت است و نه قابل صرفنظر؛ بههرحال علمای، انسانهای بزرگی بودهاند و احادیث در اختیار ایشان بوده است و بسیار دقیق بودهاند و فهم ایشان مهم است. دین ما سابقه و پشتوانه ۱۴۰۰ ساله دارد. مذهب شیعه این است که باید عزاداری سید الشهداء انجام شود؛ حالا کسی بگوید سند روایات عزاداری صحیح است یا ضعیف، فرقی نمیکند چون ارتکاز شیعه نسلا بعد نسل این بوده است که برای سید الشهداء عزاداری بشود. اجماع هم از این باب است و نمیتوان صرفنظر کرد درحالیکه حجت نیست. کتاب «کشف القناع عن وجوه حجیة الاجماع» تألیف مرحوم کاظمی را که شیخ انصاری در رسائل چند بار آن را نام برده است، مطالعه کنید. کتاب قطوری است و بحثهای بسیار خوبی دارد و تاریخچه اجماع و قابلاعتماد بودن اجماع را بحث کرده است.
اجماع منقول
آنچه گفته شد درباره اجماع محصل بود اما اجماع منقول به خبر واحد؛ مثلاً شیخ یا صاحب جواهر مسئلهای را اجماعی میداند؛ ما کلمات علما را نگشتهایم بلکه دیگری میگوید این مسئله اجماعی است.
آیا اجماع منقول حجت است؟
اجماع منقول مصداقی از مصادیق خبر واحد است. اگر گفتیم ادله حجیت خبر واحد، دلالت بر حجیت خبر واحد دارند، آنگاه بحث میکنیم که اجماع نیز نوعی خبر است. برای حجیت خبر واحد دو مطلب نیاز است: ۱- راوی دروغ نمیگوید. ۲- راوی اشتباه نمیکند. وقتی در شرایط خبر واحد میگوییم راوی باید عادل باشد، با کتابهای رجال میخواهیم ثابت کنیم که این راوی دروغگو نیست؛ اما مطلب دیگر باید ثابت شود که اشتباه نکرده است؛ ممکن است فرد عادل اشتباه کند. باید اصل عدم خطا جاری بشود که اصل عقلایی است اما محل جریان آن در خبرهای حسی است نه خبرهای حدسی. اگر کسی عادل بود و خبر حسی داد، ادله حجیت خبر واحد میگوید این خبر حجت است؛ اما اگر عادل خبر حدسی داد، مثلاً گفت عالم حادث است یا عالم قدیم است، خبر حدسی است و ادله حجیت خبر واحد آن را شامل نمیشود و حجت نیست.
در باب حجیت اجماع گفته شد که اجماعات برخی از افراد حدسی است و اجماعات برخی حسی است. اجماعات سید مرتضی یا ابن زهره یا طبرسی (صاحب مجمعالبیان) یا صاحب معالم حسی است. مسلماً اجماعات ایشان درست نیست ولی بههرحال طرفدار اجماع دخولی هستند. برخی مانند شیخ انصاری بسیار به اجماعات ابن زهره در کتاب غنیه معتقد هستند و میگویند هرگاه ابن زهره ادعای اجماع کند، اجماع المسلمین است. ابن زهره حوزه علمیه شیعه را در حلب ایجاد کرده بود و عالم بزرگی است. عدهای هم مخالف هستند و میگویند اجماعات ابن زهره اصلاً قابلاعتماد نیست. اجماعات شیخ طوسی، اجماعات حدسی یا بر اساس قاعده لطف است.
وقتی میخواهیم با اجماعات علما برخورد کنیم، باید بگوییم چهار قسم نقل اجماع داریم که دودسته حجت هستند و دودسته حجت نیستند.
اول: طرفدار اجماع حسی باشد مثلاً گفته شده است مقدس اردبیلی خدمت امام زمان را زیارت میکرده است و مسائلی را از ایشان سؤال میکرده است ولی نمیتوانسته بگوید من خدمت امام رسیدم و از امام پرسیدم، میگفته است این مسئله اجماعی است. در این صورت اجماعات مقدس اردبیلی، حسی است یا اجماعات سید مرتضی نیز حسی است. اگر کسی بگوید اجماعات ایشان حسی است و ایشان افراد عادلی هستند؛ ادله حجیت خبر واحد و اصل عدم خطا میگوید این اجماعات حجت هستند.
دوم: اگر نقل اجماع، حدسی بود ولی ملازمه بین لازم و ملزوم که نزد ناقل اجماع بوده است، نزد منقول الیه هم صحیح باشد. مثلاً شیخ طوسی طرفدار قاعده لطف است که حدس است؛ لطف امام زمان علیهالسلام این است که اهل یکزمان همه اشتباه کنند، وقتی شیخ طوسی میگوید این مسئله اجماعی است یعنی از طریق قاعده لطف قول امام زمان علیهالسلام را به دست آورده است. اگر ما هم این قاعده لطف را بپذیریم، در این صورت اجماع نقلشده توسط شیخ طوسی برای ما نیز حجت خواهد بود بااینکه اجماع حدسی است. بهعبارتدیگر در صورت دوم آنچه برای ما حجت و معتبر است، نقل سبب است نه نقل مسبب. شیخ طوسی میفرماید علمای یکزمان بر یک مطلب اتفاق دارند و ما میپذیریم و از این اتفاق، قول معصوم علیهالسلام را حدس میزنیم.
سوم: نقل اجماع حدسی باشد و منقول الیه با ناقل در ملازمه همعقیده نباشد. مثلاً در نجف عالمی بوده است که میگفته است اگر جواهر الکلام، مفتاح الکرامه و وسائل الشیعه مطلبی را بگویند یقین میکنم که مسئله اجماعی است و قول امام زمان علیهالسلام هم هست، چنین اجماعی برای ما معتبر نیست چون ادله حجیت خبر واحد شامل این خبر نمیشود.
چهارم: اگر اجماعی مشکوک باشد که حسی است یا حدسی، معتبر نیست. قاعدهای با عنوان اصاله الحس نداریم. اگر کسی بگوید من دیدم باران میآید، خبر او حسی است و خبرش حجت است اما اگر منجمی در منزل نشسته است و بر اساس قواعد و آلات نجومی میگوید الآن باران میآید، خبر او حدسی است و خبرش حجت نیست. اگر برخی خبرهای یک نفر حسی است و برخی خبرهای او حدسی است، خبرهای او حجت نیست چون ادله حجیت خبر واحد شامل خبرهای او نمیشود. بله اگر کسی مقلد اوست باید قبول کند.
خبرهای حدسی قریب به حس مثل وثاقت یک نفر، عدالت، اجتهاد و اعلمیت، حکم حس را دارند و حجت هستند. غیرازاین موارد حجت نیستند.