باحث مطرح شده در این جلسه:
- حجیت ظن انسدادی در اصول دین
- دیدگاه آخوند خراسانی: کفایت امتثال اجمالی
- شاهد روایی بر صحت امتثال اجمالی
- دیدگاه شیخ انصاری: وجوب مطلق معرفت
- استدلال اول شیخ انصاری
- نقد آخوند خراسانی بر استدلال به آیه
- پاسخ استاد به شیخ انصاری و آخوند خراسانی
- استدلال دوم شیخ انصاری و نقد استاد
- استدلال سوم شیخ انصاری و نقد استاد
- استدلال عقلی: شکر منعم و انحصار طریق معرفت در اهلبیت
حجیت ظن انسدادی در اصول دین
بحث درباره اعتبار ظن در اصول دین بود. جلسه اول عرض شد، ظنی که در این بحث است، اگر بحث ظن خاص باشد، مراد ظن اصطلاحی نیست. اگر ظن خاص باشد، ظن یعنی سببالظن نه خود ظن.
اگر کسی سؤال بکند سببالظن در اصول دین حجت است یا نه؟ باید بگوییم در مواردی حجت است و در مواردی حجت نیست. بهعنوانمثال اینکه باید بعد از رسول خدا، امام وجود داشته باشد، این دلیل عقلی دارد؛ اما اینکه آن امام، امیرالمؤمنین (صلواتﷲعلیه) است، دلیلش باید دلیل نقلی باشد، برای این بحث نمیتوان دلیل عقلی آورد. دلیل امامت، عقلی است اما دلیل امامت خاصه، مثلاً اینکه موسی بن جعفر (سلامﷲعلیه) بعد از امام صادق (سلامﷲعلیه) امام است، نقلی است. دلیل نقلی یعنی خبر واحد. اگر خبر واحد زیاد بود، یقین آور است و اگر زیاد نبود یقین آور نیست.
موارد زیادی هست که سببالظن در اصول دین حجت است که بعداً خواهیم گفت. ولی اگر غیر ظن خاص را بخواهیم بحث کنیم، یعنی همان ظن مطلق یا ظن انسدادی؛ آیا ظن انسدادی در اصول دین حجت است یا حجت نیست؟
دیدگاه آخوند خراسانی: کفایت امتثال اجمالی
آخوند خراسانی در کفایه میفرماید: وجهی ندارد که بگوییم ظن در اصول دین حجت است یا نه؛ به خاطر اینکه اگر انسان در موردی میتواند امتثال و اطاعت بکند بهصورت یقینی، نوبت به ظن نمیرسد و وقتی در اصول دین باب علم منسد بود، شما میتوانید امتثال اجمالی بکنید. امتثال اجمالی یعنی اینکه شما اول وصیتنامهتان بنویسید، من اعتقاد دارم به هرچه امام صادق (علیه السلام) اعتقاد داشت. حالا امام صادق (علیه السلام) به چه اعتقاد داشت؟ نمیدانم به چه اعتقاد داشت، ولی به هرچه اعتقاد داشت من هم اعتقاد دارم. این اعتقاد اجمالی است و قطعاً درست است.
شاهد روایی بر صحت امتثال اجمالی
شاهد این مطلب حجة البلاغ است که به اشتباه حجه الوداع میگویند. در حجة البلاغ پیغمبر اکرم از مدینه به مکه تشریف آورد و امیرالمؤمنین (علیه السلام) از یمن تشریف آورد و میقات یمن غیر از میقات مدینه است. حضرت علی علیهالسلام محرم شد و به مکه آمد و در مکه پیامبر را دید. پیامبر خدا فرمود: اول طواف کنید و عمره و اعمال آن را انجام دهید و هرکس نیتش حج تمتع بوده است وقتی عمره را انجام داد از احرام دربیاید تا وقت حج بشود و هرکس نیتش قِران و اِفراد بوده است باید در احرام بماند. حضرت علی عرض کرد یا رسولﷲ من چهکار کنم؟ پیامبر فرمود که اگر نیت تمتع کردهای از احرام خارج شو و اگر نیت قِران و اِفراد کردهای باید در احرام بمانی. حضرت علی عرض کرد: یا رسولﷲ من نه اینگونه نیت کردم و نه آنگونه؛ من اینطور نیت کردم که: احرام میبندم به هر نیتی که پیامبر نیت کرده است. پیامبر فرمود که نیت من قِران بود و باید در احرام بمانم، پس شما هم باید در احرام بمانید.
ببینید امیرالمؤمنین (سلامﷲعلیه) میگوید من نمیدانم پیامبر خدا چه نیتی کرده است، اما هرچه نیت اوست نیت من هم همان است. کما اینکه شما میخواهید به آقایی اقتدا کنید، دیگر نمیدانید چه نمازی میخواند؛ نماز ظهر میخواند یا نماز عصر یا نماز قضا؛ به او اقتدا کنید و بگویید: هر نمازی که این آقا میخواند، من هم همان نماز را میخوانم، قربة الی ﷲ، درست است. هرچه آن نماز آن آقا بود، نماز شما هم همان است.
آخوند میفرماید میشود تکلیف را اطاعت کنیم ولی بهصورت اجمالی، نه بهصورت تفصیلی.
دیدگاه شیخ انصاری: وجوب مطلق معرفت
شیخ انصاری (رضوانﷲعلیه) در رسائل وقتی این بحث را مطرح میکند میفرماید: ما ادله عامهای داریم که این ادله عامه دلالت میکنند بر اینکه معرفت و شناخت اصول دین مطلقاً واجب است؛ یعنی توحید، نبوت، امامت، معاد، اینها همه واجب است. (فرائد الاصول ج ۱ ص ۵۵۹)
استدلال اول شیخ انصاری
اولین استدلالی که میکند این است که آیه شریفه فرموده است: ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾ (ذاریات/ ۵۶) و در حدیثی آمده است که «إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» اَی «لِیَعْرِفُونِ»؛ و گفتهاند حذف متعلق دلیل بر عموم است؛ یعنی معرفت خدا، معرفت پیامبر، معرفت معاد و … را شامل میشود.
نقد آخوند خراسانی بر استدلال به آیه
آخوند (رضوانﷲعلیه) میگوید: این آیه اطلاق ندارد و این استدلال درست نیست که بگوییم به دلیل این آیه شناخت پیامبر و شناخت معاد واجب است؛ زیرا این آیه در مقام بیان آن شیء مورد معرفت نیست؛ و یکی از مقدمات حکمت و شرایط اطلاق این بود که متکلم در مقام بیان باشد. این آیه فقط در مقام این است که معرفت واجب است.
پاسخ استاد به شیخ انصاری و آخوند خراسانی
پاسخ میدهیم درست این است که اصلاً این حدیثی که میگوید «اَی لِیَعْرِفُونِ»، این حدیث هیچ اعتباری ندارد. حدیث مرسلی است که خیلی معروف شده است ولی طبق این حدیث نمیشود آیه را معنا کرد. باید بگوییم که آیه شریفه میفرماید ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾ (ذاریات/ ۵۶) و اصلاً بحث معرفت نیست. بله این درست است که عبادت بدون معرفت نمیشود، اما آیه در این مقام نیست. آیه فقط در مقام عمل و عبادت خدا را میگوید؛ و اگر بحث عبادت باشد، فقط عبادت مخصوص خداست.
بهعبارتدیگر این درست است که در بحث مفاهیم میگفتند که قویترین مفهوم، مفهوم حصر است؛ و ضعیفترین مفهوم، مفهوم لقب است؛ و این آیه حصر است؛ ولی این آیه در مقام حصر هدف خلقت است، نه عبادت و نه معرفت. آیه فقط در مقام این است که غرض خدای متعال انحصاراً این است.
این بحث پیش میآید که خدا مگر غرض دارد؟ غالب مفسرین و متکلمین و فلاسفه میگویند که لام در این آیه، لام عاقبت است، نه لام غایت. شبیه آیه شریفه ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً﴾ (قصص/ ۸).
پس اولاً معلوم نیست که این آیه در مقام بیان غرض خدا باشد، چون اصلاً ما نمیدانیم خدا غرض دارد یا ندارد. آیه در مقام بیان عاقبت است و اگر عاقبت باشد، نه فرمایش شیخ درست است و نه فرمایش آخوند. چون ایشان روی فرض اینکه آیه غرض را میگوید و غرض عبادت یا معرفت است و اینکه معرفت به چه چیزی تعلق گرفته است و اطلاق دارد یا ندارد بحث میکنند.
استدلال دوم شیخ انصاری و نقد استاد
شیخ انصاری (رضوانﷲعلیه) به حدیثی استناد میکند. حدیث معروفی است که میفرماید: من بعد از معرفت چیزی مهمتر از نماز نمیشناسم. معنایش این است که معرفت حتی از نماز مهمتر است. معرفت هم اطلاق دارد، یعنی چه معرفت خدا باشد، چه پیامبر، چه معاد، چه بقیه اصول دین؛ یعنی شیخ استناد کرده به این حدیث که بگوید معرفت مطلقاً واجب است.
پاسخ میدهیم حدیث در مقام این است که معرفت مهمترین واجب است یا نماز را میخواهد بگوید؟ حدیث میگوید بعد از معرفت هیچچیزی مهمتر از نماز نیست. این درست است که میفهمیم معرفت از نماز واجبتر است، اما حدیث این را نمیخواهد بگوید. این حدیث میخواهد بفرماید مهمترین واجب بین همه واجباتی که داریم نماز است؛ یعنی حدیث در مقام اهمیت نماز است، نه در مقام اهمیت معرفت. بله وقتی میگوید بعد از معرفت نماز از همهچیز مهمتر است، میشود فهمید که معرفت از نماز مهمتر است؛ ولی حدیث در این مقام نیست.
لو فرض که حدیث میگوید اولین واجب معرفت است و دومین واجب نماز است؛ ولی این حدیث میگوید معرفت واجب است، ولی متعلق معرفت چیست؟ حدیث نمیخواهد بگوید هر شناختی از نماز مهمتر است یعنی در مقام این بحث نیست. حدیث فقط میخواهد بگوید معرفت اصل اصول دین است و واجب است؛ اما معرفت چه چیزی را ساکت است.
استدلال سوم شیخ انصاری و نقد استاد
آیه نفر میفرماید: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا﴾ (توبه/ ۱۲۲). آیا این آیه شریفه دلالت میکند که مطلق درس خواندن واجب است و از همهچیز واجبتر است؟ یعنی آیا هر درسی را میفرماید؛ مثلاً کسی میخواهد درس بخواند درباره اینکه دو فرشته روی شانه آدم هست یا یک فرشته: ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ (ق/ ۱۸). این «رَقِیبٌ عَتِیدٌ» یک فرشته را میگوید یا دو فرشته را؟ میتوان گفت آیه نفر میگوید واجب است که این بحث را بخوانید و یاد بگیرید؟ و آیا از نماز هم واجبتر است؟ یا آیه اصلاً در مقام این حرفها نیست؟ آیه فقط میفرماید که چرا عدهای نمیروند درس بخوانند تا احکام خدا را یاد بگیرند؛ اما اینکه چه درسی بخوانند و متعلق آن علم چه چیزی است، ساکت است.
استدلال عقلی: شکر منعم و انحصار طریق معرفت در اهلبیت
اگر میخواهیم استدلال کنیم باید استدلال عقلی باشد، نه استدلال نقلی. استدلال عقلی هم این است که عقل میگوید شکر منعم واجب است و روشنترین مصداق منعم خدای متعال است. درست است که پیامبر و امامان (علیهم السلام) هم منعم هستند و معرفت ایشان هم لازم است، ولی نه از باب شکر منعم. شناخت خدا واجب است، اما شناخت خدا باید از راه امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد، نه از راه دیگری، باید از راه امام صادق باشد، نه از راه ابوحنیفه. اینکه شیعه میگوید خدا دست ندارد، پا ندارد، خدا جسم نیست؛ شیعه عقل دارد که این اعتقاد را دارد ولی اهل سنت که دیوانه نیستند، آنها هم عقل دارند و علم هم دارند، ولی چرا میگویند که خدا دست دارد؟ چون شکر منعم را که واجب است، خدا را از راه ابوحنیفه و احمد حنبل و بخاری میشناسد.
