❋ ❋ ❋

مقـدمـه : در کفایه بحثی تحت عنوان واجب اصلی و تبعی دارد. آیت‌ﷲ خوئی فرموده¬اند در بحث مقدمه واجب، چهار بحث وجود دارد. یکی این که آیا بحث مقدمه واجب، یک مسئله فقهی است یا اصولی؛ بحث دوم تقسیمات مقدمه است. مثلا مقدمه یا متقدم و یا مقارن و یا متاخر است. یا مقدمه علمی و وجود و صحت و …. گاهی هم تقسیمات واجب است. مثلا می¬گوییم واجب یا مطلق است یا مشروط، یا معلق است و یا منجز است. یا نفسی است و یا غیری است. بحث چهارم اینست که اگر مقدمه واجب، واجب باشد، آیا هر مقدمه¬ای واجب است یا یک مقدمه¬های خاصی واجب هستند؟ که این بحث مقدمه موصله است.
حالا می¬خواهیم بحثی مطرح کنیم و بگوییم واجب به دو دسته¬ی اصلی و تبعی تقسیم می¬شود.

واجب اصلی و تبعی در کفایه : آخوند در کفایه می¬فرماید واجب به اصلی و تبعی تقسیم می¬شود. می¬فرماید بحث گاهی درباره مقام ثبوت و گاهی درباره مقام اثبات است. گاهی می¬گوییم در واقع و عندﷲ واجب به اصلی و تبعی تقسیم می¬شود. اصلی یعنی آن چیزی که مستقلاً به آن التفات می-شود. تبعی هم آن چیزی است که طلب مستقل به آن تعلق نگرفته است.
یعنی گاهی شارع به چیزی التفات می¬کند و آن را طلب می¬کند این واجب اصلی است. گاهی شارع به چیزی التفات نمی¬کند و آن را طلب می¬کند این تبعی است. بعباره اخری اگر بحث در مقام ثبوت باشد، بحث اصلی و تبعی صحیح است.
اما در مقام اثبات و استناد به آیات و روایات، هر چیزی شارع به آن امر کرده باشد یا آن را طلب کرده باشد اصلی می¬شود، اما در مقام اثبات، تبعی معنا ندارد.

معنای واجب اصلی و تبعی : واجب اصلی و تبعی را سه گونه می¬توان معنی نمود؛
• گاهی واجب اصلی آن چیزی است که فی نفسه خودش دارای مصلحت است و تبعی یعنی آن چیزی که خودش مصلحت ندارد. بدین معنا واجب اصلی و تبعی، می¬شود همان واجب نفسی و غیری.
• گاهی واجب اصلی آن چیزی است که اراده مستقل به آن وجود دارد و تبعی آن چیزی است که اراده ندارد یا اراده مستقل به آن وجود ندارد.
• گاهی واجب اصلی آن چیزی است که مورد التفات است و تبعی آن چیزی است که مورد التفات نیست.
اگر اصلی و تبعی را بدین صورت معنی نماییم، در مقام ثبوت روشن است و اخوند هم قبول دارد در مقام ثبوت، واجب یا اصلی است یا تبعی است. اما در مقام اثبات (ظاهر) در مقام آیات و روایات درست است که بگوییم هر واجبی یا اصلی است یا تبعی. و نظر آخوند صحیح نیست که بگوییم دیگر تبعی نداریم. اگر مولا به کاری توجه کرد و التفات کرد و به آن امر کرد این واجب اصلی است. اما گاهی این در ذهن مولا خطور نکرده که فرزندش داخل آب افتاد و دارد غرق می¬شود و التفاتی بدین معنا نداشته ولیکن نجات این فرزند واجب است عقلاً، شرع هم چیزی در مورد آن نگفته است. الان می¬توانیم بگوییم انقاذ این فرزند واجب است و وجوب آن هم تبعی است. یعنی مولا طلب نکرده ولی می¬دانیم واجب است.
معنای تبعی هم این نیست که تابع است، بلکه یعنی توجه ندارد. بدین صورت که استدلال نمودیم واجب تبعی داریم.

ثمره بحث : می¬توانیم ثمره¬ای برای بحث ذکر کنیم. اگر چیزی با دلالت مطابقی یا تضمنی ثابت شود، می¬توان آن را به شارع نسبت دارد و بگوییم این را خداوند فرموده است و این واجب اصلی است. اما اگر یک چیزی به دلالت التزامیه ثابت شد، و تلازم آن هم عقلی بود (دون العرفی) دیگر این را نمی-توان به خداوند نسبت داد و بگوییم این کار حرام است یا واجب است، بلکه باید گفت این کار لازم است. یعنی عقل این لزوم را فهمید.

محل برگزاری