مباحث مطرح شده در این جلسه:
- بیع مرابحه
- شرط سوم: صدق بایع در إخبار
- دلیل وجوب صدق در إخبار
- وجوب صدق بایع در بیان علما
- دلیل وجوب صدق
شرایط بیع مرابحه
شرط سوم: صدق بایع در إخبار
اگر بایع دروغ بگوید، روشن است که مرتکب فعل حرام شده است از باب حرمت کذب. این جای بحث دارد که گاهی انسان با عمل دروغ میگوید نه با زبان مثل کسی که روحانی نیست ولی لباس روحانیت پوشیده است. در معاملات در بحث تصریه (بایع دو سه روز شیر گاو یا گوسفند را ندوشد تا مشتری خیال کند این حیوان پرشیر است) میگویند حرمت تصریه از باب حرمت کذب عملی است. روایات میفرمایند پیامبر از تصریه نهی کرده است؛ اما علت حرمت، کذب عملی است یا تدلیس است؟ معلوم نیست که روایات تصریه دلیل بر حرمت کذب عملی باشد. آنچه حرام است، فریب و تدلیس مشتری است.
وجوب صدق بایع در بیان علما
شهید اول: «و یجب حفظ الأمانة بالصدق فی الثمن و المؤمن إن ضمّها؛ و الإخبار عمّا طرأ من موجبات النقص». (الدروس ج ۳ ص ۲۱۸)
سید علی طباطبایی: «ویجب فیما عداه ذکر رأس المال من غیر زیادة ولا نقیصة، وإلا کان خیانة وخدیعة منهیا عنهما فی الشریعة». (ریاض المسائل ج ۸ ص ۲۲۱)
سید جواد عاملی: «و یجب علی البائع حفظ الأمانة بالصدق فی قدر الثمن و فی الإخبار عمّا طرأ فی یده من عیب منقص أو جنایة». (مفتاح الکرامه ج ۱۳ ص ۸۲۲)
عجیب آنکه جامع المقاصد که شرح قواعد علامه است و علامه این وجوب را در قواعد ذکر کرده است اما جامع المقاصد سکوت کرده و شرح نکرده است.
مقدس اردبیلی: «لا بد ان یخبر انه کان مؤجلا بکذا لأن الأجل له قسط من الثمن، و لان ترکه خیانة و غش». (مجمع الفائده و البرهان ج ۸ ص ۳۷۵)
صاحب جواهر میفرماید: بایع باید راست بگوید و اگر راست نگوید حرام است؛ «إذ هو غش و خدیعة و تدلیس و خیانة عرفا». (جواهر الکلام ج ۲۳ ص ۳۱۶)
در جای دیگری میفرماید: «إذا المشتری لم یترک المماکسة، إلا اعتمادا علی مما کستة لنفسه، وثوقا باستقصائه فی النقیصة لنفسه، فکان ذلک خیانة». (جواهر الکلام ج ۲۳ ص ۳۱۶)
البته کلام جواهر درجایی صحیح است که کسی برای خودش خریده که خودش استفاده کند ولی بعداً میفروشد، اما اگر بخرد تا بفروشد، هرچه گرانتر بخرد، به نفعش است چون گرانتر میفروشد.
تذکر این نکته مهم است که بحث در حرمت تکلیفی است.
شیخ انصاری در مکاسب فرمود: غش چهار قسم است: ثم إنّ الغشّ یکون بإخفاء الأدنی فی الأعلی کمزج الجیّد بالردیء، أو غیر المراد فی المراد کإدخال الماء فی اللّبن و بإظهار الصفة الجیّدة المفقودة واقعاً و هو التدلیس، أو بإظهار الشیء علی خلاف جنسه کبیع المُموّه علی أنّه ذهب أو فضة. (کتاب المکاسب ج ۱ ص ۲۸۰) این مورد که مقدس اردبیلی و صاحب جواهر غش شمردند، از چهار قسم فوق نیست و یک مورد هم باید اضافه کرد که راست نگفتن هم غش است.
دلیل وجوب صدق
ادلهای در فقه بهصورت پراکنده هست که دلالت دارند راست گفتن واجب است.
علامه حلی در تذکره میفرماید: «فیجب علی البائع حفظ الأمانة بالصدق فی الإخبار عما اشتری به وعما قام به علیه». (تذکره الفقها ج ۱۱ ص ۲۲۲)
آیه شریفه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ. (انفال/۲۷)
«و تخونوا اماناتکم» در این آیه به معنای «لاتخونوا اماناتکم» است و از خیانتدرامانت نهی میکند و امانت در ما نحن فیه، اعتماد مشتری به بایع است.
احادیث فراوانی داریم که آنها را نقل میکنیم:
۱- عن الرضا عن آبائه (علیهم السلام) قال: قال رسول ﷲ (صلی ﷲ علیه وآله): لیس منّا من غشّ مسلماً ، أو ضره أو ماکره. (وسائل الشیعه ج ۱۷ ص ۲۸۴)
۲- عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: مر النبی (صلی ﷲ علیه وآله) فی سوق المدینة بطعام، فقال لصاحبه: ما أری طعامک إلّا طیباً، وسأله عن سعره. فأوحی ﷲ عزّ وجلّ إلیه أن یدس یده فی الطعام ففعل فأخرج طعاماً ردیئاً، فقال لصاحبه: ما أراک إلّا وقد جمعت خیانة وغشاً للمسلمین. (وسائل الشیعه ج ۱۷ ص ۲۸۲)
۳- عن هشام بن الحکم قال: کنت أبیع السابری فی الظلال، فمر بیأبو الحسن الأول (علیه السلام) راکباً، فقال لی: یا هشام، إنّ البیع فی الظلال غش، والغش لا یحل. (وسائل الشیعه ج ۱۷ ص ۴۴۶)
۴- عن أبی عبدﷲ علیهالسلام قال: سألته عن الرجل یکون عنده لونان من طعام واحد سعرهما بشیء، واحدهما أجود من الآخر فیخلطهما جمیعا ثم یبیعهما بسعر واحد، فقال: لا یصلح له أن یغش المسلمین حتی یبینه. (وسائل الشیعه ج ۱۸ ص ۱۱۲)
۵- عن هشام بن سالم رفعه قال: قال علی علیهالسلام : لولا أن المکر والخدیعة فی النار لکنت أمکر الناس. (وسائل الشیعه ج ۱۲ ص ۲۴۲)
۶- عن أبی بصیر قال: سمعت أبا عبدﷲ علیهالسلام یقول: أیما رجل من أصحابنا استعان به رجل من إخوانه فی حاجة، فلم یبالغ فیها بکل جهده ، فقد خان ﷲ ورسوله والمؤمنین، قلت: ما تعنی بقولک: المؤمنین؟ قال: من لدن أمیر المؤمنین إلی آخرهم. (وسائل الشیعه ج ۱۶ ص ۳۸۳)
۷- عن أبی عبدﷲ (علیه السلام) قال: قال رسول ﷲ (صلّی ﷲ علیه وآله): ثلاث من کنّ فیه کان منافقاً وإن صام وصلّی وزعم أنّه مسلم: من إذا ائتمن خان، وإذا حدث کذب ، واذا وعد أخلف. (وسائل الشیعه ج ۱۵ ص ۳۴۰)
این حدیث را اهل سنت هم نقل نمودهاند و شیعه هم در بسیاری از کتابهای روایی نقل کردهاند.
ابوالفتوح رازی این حدیث را در تفسیر خود نقل نموده و ذیل حدیث این داستان را نقل کرده است: «بکیر بن معروف گفت از مقاتل حیّان، گفت:
من بر قضای سمرقند بودم، این حدیث خواندم ابوسعید مقبری از ابوهریره، گفت، که رسول-صلّی اللّه علیه و آله-گفت: ثلاث من کنّ فیه فهو منافق: اذا حدّث کذب و اذا اؤتمن خان و اذا وعد اخلف ، گفت: این حدیث بر من سخت آمد و گفتم: که باشد که از این خالی بود؟ و از این حدیث بر خود بترسیدم و بر جملهٔ مردمان. قضا رها کردم و از سمرقند به بخارا آمدم و از علمای بخارا بپرسیدم، از ایشان فرجی ندیدم. به مرو آمدم و از علمای مرو بپرسیدم، هیچ راحت ندیدم. به نیشابور آمدم، هیچ فرج ندیدم. شنیدم که شهر بن حوشب به جرجان است، آنجا رفتم و این حال بر او عرض کردم، از او بپرسیدم، مرا گفت: من هم چون تو از این حدیث خایفم و لکن سعید جبیر به ری متواری است، آنجا رو و آنجا طلب کن و از او بپرس باشد که او در این چیزی شنیده باشد که تو را و مسلمانان را در آن فرجی باشد.
گفت: به ری آمدم و سعید جبیر را طلب کردم و این حدیث بر او عرضه کردم و معنی خبر از او بپرسیدم، گفت: تو را بر حسن بصری باید رفتن که در این خبر چیزی نمیدانم گفت. برخاستم و به بصره رفتم. حسن بصری را از این حدیث بپرسیدم و قصّه با او بگفتم، گفت: رحم اللّه شهرا و سعیدا، از این حدیث نیمهای به ایشان رسید و نیمهای نرسید و آنچنان بود که: چون رسول-علیه السّلام-این حدیث بگفت، صحابه دلمشغول شدند و نیارستند تا از رسول-علیه السّلام-بپرسند. به حجرهٔ فاطمه -علیها السّلام-آمدند و گفتند: یا بنت رسول اللّه! پدرت امروز حدیثی گفت که ما از آن سخت اندیشناکیم، اکنون تفضّل کن و برای ما بپرس که معنی آن خبر چیست؟ خاص است یا عام؟ مراد، بعضی مردماناند یا جمله؟ فاطمه-علیها السّلام-بیامد و از رسول-علیه السّلام-بپرسید و این حال بر او عرضه کرد و بگفت که: صحابه دلمشغول شدهاند از این حدیث. رسول-علیه السّلام-سلمان را فرمود که آواز داد که: الصّلاة جامعة تا مردم در مسجد جمع شدند. آنگه به منبر برآمد و خطبه کرد، آنگه گفت: ای مردمان! من گفتم شما را که سه خصلت هست که هرکس را که آن سه خصلت در او باشد منافق بود: در حدیث دروغ گوید و در امانت خیانت کند و وعده را خلاف کند. به این حدیث شما را نخواستم، منافقان را خواستم امّا آنچه گفتم: اذا حدث کذب، در حدیث دروغ گوید، منافقان را خواستم که به نزدیک من آمدند و گفتند: ما به تو ایمان داریم و به نبوّت تو مقرّیم، [من] ایشان را باور داشتم، خدای تعالی آیت فرستاد در حق ایشان: إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ.
امّا آنچه گفتم: اذا اوتمن خان؛ چون امینش دارند خیانت کند، آن امانت نماز است؛ و شرایط دین، ایشان در آن خیانت کردند و خدای تعالی در ایشان بفرستاد:
إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً ؛ و قال: فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ. اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ. اَلَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ؛ و امّا آنچه گفتم: اذا وعد اخلف، آن بود که ثعلبة بن مالک بیامد و گفت: یا رسول اللّه! انّ لی غنیمات و انّی لمولع بالسّائمة؛ من گوسپندکی چند دارم و من مولع باشم به چهارپای، دعا کن خدای را تا مرا برکهای دهد که من حقّ خدای و حقهای دیگر بواجبی بگزارم. من دعا کردم، خدای او را گوسپندی بیمر داد. چون وقت صدقه آمد، کس فرستادم، بخل کرد و وعده خلاف کرد. خدای تعالی این آیت فرستاد: وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَ مِنَ الصّالِحِینَ. فَلَمّا آتاهُمْ ، الی قوله: وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ . صحابه رسول دلخوش شدند و مالی عظیم به صدقه دادند. (روض الجنان و روح الجنان ج ۹ ص ۳۰۷)
بنابراین حدیث، خیانتی که در روایات آمده است اصلاً شامل بحث ما نمیشود. بهعبارتدیگر نفاق مراتبی دارد و نفاق در اعتقادات با نفاق در عمل فرق دارد. موضوع این حدیث، نفاق اعتقادی است که این سه ویژگی را دارد. بهعبارتدیگر هر کس که منافق است این سه ویژگی را دارد نه آنکه هر کس این سه ویژگی را دارد، منافق است.
به عبارت سوم نفاق امر تشکیکی و ذو مراتب است. اگر حدیث پیامبر ملاک باشد، پیامبر فرمود مراد من منافقین هستند اما حدیث امام سجاد علیهالسلام خطاب به مسلمین است. حدیث امام سجاد مرتبه پایین نفاق در مسلمان را میفرماید اما حدیث پیامبر اکرم مرتبه اعلای نفاق در منافق را میفرماید.
نتیجه آنکه اگر بایع راست نگوید، به مشتری خیانت کرده است و خیانت حرام است.