مباحث مطرح شده در این جلسه:
تعریف قانون
اثبات لزوم قانون در جامعه
منشأ پیدایش قانون
تعریف قانون
گفتیم که این چند جلسه بحث فقهی نیست بلکه بحث فلسفه قانون است. ان شاء ﷲ بحث فقهی که از هفته آینده شروع میشود این است که قانونی را ماده به ماده بحث کنیم که موافق با شرع است یا مخالف با شرع؛ اما بحث از لزوم قانون و لزوم تبعیت از قانون بحث فلسفه قانون است. بحث فقهی بحث جزئی است.
گفته شد که شاید در تعریف قانون بتوان گفت: قانون یعنی مصوبات مجلس به شرطی که همراه با الزام باشد. یا اینکه قانون اراده عمومی جامعه است، یا اراده و تصمیم حاکمی که دارای قدرت است را قانون مینامند. لفظ قانون در شرع به کار نرفته است لذا ضرورت ندارد که بدانیم تعریف قانون چیست. هفته آینده درباره کلمه تجارت بحث خواهیم کرد که بااینکه در قرآن بهکاررفته است ولی فقها تعریف آن را ذکر نکردهاند.
علامه طباطبایی در المیزان فرموده است: قانون به عربی ناموس میشود و اگرچه در شرع کلمه قانون به کار نرفته است ولی کلمه ناموس استفاده شده است و ناموس هم در لغت و هم در شرع به معنای قانون است.
اثبات لزوم قانون در جامعه
اشاره کردیم که بخشی از تمدن بشر که امروزه به اینجا رسیده است مربوط به قانون است. ما باید به عقل جمعی مردم دنیا احترام بگذاریم و عقل جمعی بشر به این رسیده است که قانون باید وجود داشته باشد. بهعنوانمثال درجاتی که در نیروهای نظامی وجود دارد، در شرع نبوده است. ملاک پیامبر اکرم در تعیین فرمانده این بود که چه کسی بیشتر قرآن بلد است، آیا اصل بلد بودن قرآن ملاک پیامبر بوده است؟ یا اینکه ملاک پیامبر بلد بودن آیات جهاد قرآن (فقهی و غیر فقهی) بوده است؟ بههرحال این درجات زمان پیامبر نبوده است اما عقل بشر در کل دنیا به نتیجه رسیده است که این کار خوبی است و در همه دنیا این را قبول دارند و ما هم نباید با آن مخالفت کنیم چون خلاف شرع نیست. قانون هم همینطور است، یعنی عقل بشر بهتدریج به این نقطه رسیده است که گروهی به اسم مجلس قانون وضع کنند و همه به آن احترام بگذارند.
علامه طباطبایی در جلد دهم المیزان بحثی درباره نیاز به قانون مطرح میکند: وقتی بشر بفهمد که کسی از او بزرگتر است و حقی هم بر او دارد، فطرت بشر بر این است که او را احترام کند و از او اطاعت کند و کلام آن بزرگتر را بهعنوان قانون بپذیرد. مثلاً انسانهای نخستین بااینکه این الفاظ را نمیدانستند ولی میفهمیدند که خالقی دارند و آن خالق، علت و ذی نعمت است؛ پس او بزرگتر است و به گردن من حق دارد. ولی این را اشتباه میکرد که بتی را میساخت و آن را خالق خود قرار میداد. علامه میفرماید: پیامبران نمیگفتند اینکه بزرگتری دارند اشتباه است و اینکه باید حرف بزرگتر را بپذیرند هم اشتباه نیست، بلکه میگفتند این بت بزرگتر و خالق شما نیست.
البته فرمایش ایشان قابل خدشه است؛ زیرا اینکه در قرآن یا تفاسیر هست که دین فطری است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَهِ» (روم/۳) ذیل این آیه شریفه روایات فراوانی هست که نه تنها توحید بلکه همه دستورات دین فطری است. اشکال به علامه طباطبایی این است که اگر چیزی فطری باشد غریزی است و دلیل نمیشود که بگوییم امر غریزی حجت و الزامآور است. یک امر غریزی این است که یک پرنده به بچهاش غذا میدهد و از آن الزامی برداشت نمیشود که هر پدر و مادری باید به فرزندش غذا بدهد. الزام منشأ میخواهد، بهعبارتدیگر مشروعیت قانون از کجاست؟
نکته بعدی این است که شاید بتوان نیاز به قانون را از راه دیگری اثبات کنیم. علت اینکه احتیاج به قانون داریم این است که همین الآن (با تمام پیشرفتهایی که صورت گرفته است) هیچ خانهای در دنیا نیست مگر اینکه درب دارد و درب قفل دارد. این برای آن است که مردم احساس امنیت نمیکنند. امنیت اولین نیاز بشر است و نیاز انسان به امنیت از هر چیزی بیشتر است. شخصی که گرسنه یا مریض باشد میتواند بخوابد اما کسی که امنیت نداشته باشد نمیتواند بخوابد. تأمین امنیت راههایی دارد که بخشی از آن بهوسیله قانون است و چون امنیت نیاز بشر است پس قانون هم نیاز بشر است. شاید این مهمترین دلیل بر نیاز به قانون باشد.
دلیل دیگر این است که قانون نوعی میثاق عمومی است، یعنی پیمان جمعی است و باید به پیمان متعهد بود. فقط باید بحث کرد که گاهی پیمان بین دو نفر است و گاهی پیمان بین یکطرف با طرف دیگر است، مانند اینکه خدای متعال با ما عهد بسته است که شیطان را عبادت نکنیم و ما هم چیزی نگفتهایم: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌ مُبینٌ» (یس/۶۰) مثلاً ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام میثاق عمومی همه است یا اینکه دوست داریم امام زمان ظهور کنند نوعی میثاق عمومی است. اینکه میثاق عمومی چگونه درست میشود بحث دیگری است اما قانون نوعی میثاق عمومی است. اگر قانونی را در روستا گذاشتند، آن قانون میثاق عمومی روستا میشود، اگر قانونی را در کشوری گذاشتند، آن قانون میثاق عمومی آن کشور میشود، اگر قانونی در یک دین بود، آن قانون میثاق عمومی آن دین است. گستره میثاق بستگی به جغرافیا و زمان و مکان و طبیعت دارد. آیه شریفه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» (مائده/۱) دلالت میکند بر اینکه به هر میثاق و قانونی پایبند باشید مگر آنکه قانونی خلاف شرع باشد که بحثش خواهد آمد.
بهعبارتدیگر اگر قانون نباشد فتنه برپا میشود و هرجومرج پدید میآید و در دین هیچ چیزی بدتر از فتنه نیست. در فتنه نه جان مردم امنیت دارد و نه مال مردم و نه عرض مردم و نه دین مردم، در زمان فتنه همهچیز از بین میرود. یکی از راههای جلوگیری از فتنه، قانون است. بله قانون صد در صد جلوی قانون را نمیگیرد اما تأثیرگذاری زیادی دارد لذا در هرجایی قانون بهتر از بیقانونی است. اگر در تاریخ اسلام یا تاریخ غیر اسلام نگاه کنید، زمانهایی که فتنه پیش میآمد جان و ناموس و عرض مردم ضایع میشد.
منشأ پیدایش قانون
تقریباً دو سه هزار سال قبل وقتی میخواستند در آتن قانون بنویسند بحث شد که چه کسی قانونگذار باشد. اولین چیزی که به ذهن عدهای آمد که قانون را تدوین کنند این بود که نظام قانون باید یک نظام طبیعی باشد، باید قانون از طبیعت گرفته شود، یعنی باید ببینیم نظام طبیعت چگونه آفریده شده است، قانونها هم باید همانگونه باشد. مثلاً یک انسان را در نظر بگیرید و کل کشور مانند آن انسان است، فقط یکی انسان صغیر است و یکی انسان کبیر. یک انسان اینگونه آفریده شده است که چیزی در بالا دارد به نام رأس که کارش دستور دادن است، او سواری میخورد ولی سواری نمیدهد، اظهارنظر مربوط به رأس است و دستوپا حق اظهارنظر ندارند، بلکه دستوپا باید خدمت کنند. یک کشور هم باید اینگونه باشد که یک نفر باید رأس آن باشد و تصمیم گیر باشد و بقیه باید از آن شخص اطاعت کنند. این مثال سیاسی است که قانون را چگونه از طبیعت بگیریم.
مثال حقوقی هم این است که زمینهایی هستند که آب مناسب میخورند ولی هیچ حاصلی ندارند مانند زمینهای رملی، اما زمینهایی آب نمیخورند یا آب کم میخورند اما حاصل میدهند، زمینهایی هم آب را از خود رد میکنند و به زمینهای دیگر میرسانند، زمینهایی هم علاوه بر آب خود، آب زمینهای دیگر را هم میخورند. گیاهان هم همینطور هستند. قانونهایی که درباره حقوق جامعه و حقوق مردم وضع میشود باید اینگونه باشند و نمیشود همه را یکسان قرارداد. این را حقوق طبیعی میگویند یعنی قانون باید بر اساس طبیعت که متفاوت است نوشته شود. به این نظام حقوق طبیعی میگویند. امروزه در برخی کشورها هم همین نظام برقرار است، مثلاً در برخی کشورها دزدی مجاز است؛ هدف قانونگذار هم این است که بگوید شجاعت خوب است و دزد نوعی شهامت دارد و وقتی دزدی را مجاز بدانیم مردم زرنگ میشوند و مال خود را حفظ میکنند. اشکال این نظریه را جلسه آینده مطرح خواهیم کرد.