مباحث مطرح شده در این جلسه:
منشأ پیدایش قانون
بررسی نظام حقوق طبیعی
بررسی نظام حقوق عقلانی
بررسی نظام حقوق وجدانی
بررسی نظام حقوق شرعی
بررسی نظام حقوق قراردادی
قانون در اسلام
منشأ پیدایش قانون
بازهم این نکته را تذکر میدهم که این بحثها فقهی نیست بلکه فلسفه قانون یا فلسفه حقوق است، بهعبارتدیگر اصول موضوعه قانون است.
بحث پیرامون منشأ قانون بود. نظامهای مختلفی در دنیا در رابطه با قانون وجود دارد.
یک نظام حقوق طبیعی است که دیروز توضیح دادیم. راه دوم این است که قانون را از عقل بگیریم و به آن نظام حقوق عقلانی میگویند. راه دیگر آن است که قانون را از عرف بگیریم. راه چهارم آن است که قانون را از وجدان بگیریم. بعضی معتقدند که قانون را باید از شرع و دین گرفت. برخی میگویند باید قانون را از قراردادها و پیمانها و میثاقهای میان مردم اخذ کرد. راههای مختلفی وجود دارد که به برخی اشاره کوتاهی میکنیم تا روشن شود آنچه برای ما ملاک است کدام است.
بررسی نظام حقوق طبیعی
حقوق طبیعی این است که قانون را از طبیعت و عالم تکوین اخذ کنند، بهعبارتدیگر همانطور که خدای متعال این عالم را آفریده است، قانون را هم باید از طبیعت بگیریم. رابطه بین مردم و رابطه بین مردم و دولت باید بر اساس طبیعت و عالم تکوین باشد. این قدیمیترین دیدگاه است و چند هزار سال سابقه دارد، در یونان و رومانی این دیدگاه وجود داشته است و تا امروزه هم طرفدار دارد. ولکن اشکالی که دارد این است که طبیعت صامت و ساکت است و در به حرف آوردن چیزی که ساکت است موجب خطا خواهد شد. مثلاً خدا در عالم تکوین موجودات را مختلف آفریده است، بهعنوانمثال آهو گل گیاه را میخورد ولی سواری نمیدهد و چوب هم نمیخورد بلکه از آن تعریف هم میکنند. در مقابل خدا حیوان دیگری را آفریده است که گیاه خشن و کاه میخورد ولی سواری میدهد و چوب هم میخورد. آیا به زبان آوردن این مطلب این است که بگوییم عدهای باید در کاخها زندگی کنند و عدهای در کوخها زندگی کنند؟ ممکن است کسی طبیعت را طوری قرائت کند و دیگری طور دیگری.
بررسی نظام حقوقی عقلانی
بعضی میگویند باید قانون را از عقل بگیریم. طرفدار این دیدگاه کم است؛ زیرا اگر بخواهیم قانون را بر اساس عقل بگیریم، عقل در بسیاری از موارد ساکت است و عقل نمیتواند حسن و قبح ذاتی همه اشیاء را درک کند. علاوه بر اینکه همهچیز حسن و قبح عقلی ندارد، یعنی خیلی از مسائل در حقوق و قانون لازم هستند ولی عقلی نیستند و صرفاً باید قراردادی گذاشته شود. مثلاً در معاملات با غیر بالغ نباید معامله کرد، عقل در این مسئله نمیتواند حکم کند. بسیاری از مسائلی که در قانون لازم است (۹۹ درصد) عقلی نیست ولذا قانونی که بر اساس عقل باشد نارسا بوده و کافی نیست.
بررسی نظام حقوقی وجدانی
بعضی گفتهاند ملاک قانون، وجدان یا عدل و انصاف باشد، یعنی در هر مسئلهای ببینیم وجدان چه حکمی دارد یا اقتضاء عدل و انصاف چیست.
اشکال این دیدگاه این است که اولاً معلوم نیست وجدان به چه معناست؟ و اینکه آیا وجدانی وجود دارد؟ کلمه وجدان یا وجدان اخلاقی لفظ زیبایی است و موردپسند مردم است، اما زیبا بودن یک مطلب است و درست بودن مطلب دیگری است. درست است که بگوییم هر انسانی یک جسم دارد و یک روح و این روح کارکردی دارد که به آن عقل میگویند اما آیا چیز دیگری به اسم وجدان داریم؟ کلمه وجدان در آیه یا روایتی نیامده است، دلیل عقلی هم ندارد یعنی در هیچ کتاب فلسفی یا کلامی هم وجدان مطرح نشده است. وجدان، فطرت نیست زیرا فطرت به معنای خلقت است، برفرض اینکه وجدان به معنای فطرت باشد، معنای فطرت هم روشن نیست؛ سید مرتضی درباره فطرت چیزی فرموده است، شهید مطهری چیز دیگری فرموده است. وجدان درواقع همان تربیت است، ممکن است کسی با کشتن مورچه هم ناراحت شود و کسی هم مانند حجاج بن یوسف هر چه بیشتر انسان بکشد لذت ببرد.
بررسی نظام حقوقی شرعی
بعضی گفتهاند باید قانون را از شرع گرفت. شرع هم مختلف است و باید از کدام شرع قانون اخذ شود؟ دین یهودیت یا مسیحیت یا اسلام؟ این واضح است که از دین مسیحیت نمیتوان قانون ساخت چون دین مسیحیت چنین ظرفیتی ندارد. عیسی علیهالسلام ازدواج نکرد، سفر تجارتی نداشت، جنگی هم نکرد، غذای او هم بیشتر علف و سبزی و برگ درختان بوده است، کتاب او هم معمولاً همین چیزهاست؛ با این نمیتوان قانون درست کرد. پس بعضی دینها اصلاً ظرفیت قانون ساختن ندارند. خیلی از دینهایی که در هندوستان است هم اینطور هستند.
از دینی مثل یهود میتوان قانون ساخت اما خشونت بسیار زیادی دارد و مردم زیر بار چنین قانونی نمیروند؛ علاوه بر اینکه درب دین یهود بسته است و کسی نمیتواند یهودی بشود مگر اینکه بنیاسرائیل باشد؛ لذا دین یهود را تبلیغ و ترویج نمیکنند.
دین اسلام چنین ظرفیتی را دارد که از آن قانون درست بشود چون هم فروع دین دارد و هم اخلاق. در دین اسلام نمیشود کسی هم مسلمان باشد و هم مسیحی. بهعبارتدیگر دین اسلام میگوید: فقط دین اسلام و دیگر ادیان نه. درحالیکه بعضی از ادیان اینگونهاند که یک نفر میتواند پنج دین داشته باشد و از اینچنین دینی نمیتوان قانون درست کرد. دین بودا هیچ دینی را نفی نمیکند، بهعنوان دین سیکها تلفیقی از دین اسلام و دین مسیحیت و دین بودا است.
بررسی نظام حقوقی قراردادی
ممکن است کسی قانون را از قراردادهای اجتماعی اخذ کند. نظام قانون قرارداد اجتماعی چند شاخه میشود؛ قراردادی بین دولت و ملت است که ملت حرف دولت را گوش کنند و دولت به مردم خدمت کند. ممکن است کسی بگوید بر اساس همین قرارداد باید دولت قانون را وضع کند. بهعبارتدیگر تعریف قانون اراده و تصمیم قدرت حاکم است، مانند حکومتهای شاهنشاهی یا مکاتب پوزتیویستی و مارکسیستی. یا اینکه مردم رأی بدهند و عدهای نماینده مردم بشوند و قانون را وضع کنند. به این نظامهای حقوقی، نظامهای حقوقی قراردادی یا اعتباری یا جعلی گفته میشود. بهعبارتدیگر قانون کشف شدنی است یا جعل و ایجادی؟ وقتی مجلس میخواهد قانونی را تصویب کند، آیا میخواهد کشف کند که خدای متعال یا طبیعت یا عقل یا… این نظام قانون را دارد؟ یا اینکه قانونی را ایجاد و جعل میکند؟ همین بحث در علم مانند ریاضیات و فیزیک و شیمی هم هست که آیا دانشمندان مکتشفاند یا مخترع؟ شاید در ذهن بسیاری این باشد که علما و دانشمندان همیشه مکتشفاند؛ یعنی خدای متعال قانونهایی را در طبیعت گذاشته است و دانشمندان این قانونها را کشف میکنند، ولی نظر رایج این است که علم اختراع است نه اکتشاف.
صحیح آن است که بگوییم اگر کسی طرفدار حقوق طبیعی است کار قانون کشف است، اما اگر کسی طرفدار نظام حقوق قراردادی باشد و قانونها را اعتبارات بداند، قانونگذار کشف نمیکند بلکه جعل میکند. شاید بتوان گفت در کشور ما که مجلس شورای اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت هست، کار مجمع تشخیص مصلحت کشف قانون است اما کار مجلس جعل قانون است. آنکه تشخیص مصلحت است میخواهد بگوید چه چیزی مصلحت دارد یعنی مصلحت یا مفسدهای وجود دارد و این مجمع آن را کشف میکند. بهعبارتدیگر کار مجمع تشخیص مصلحت حقوق طبیعی و تکوینی است که همان مصالح و مفاسد هستند. کار مجلس کشف قانون نیست چون کاری به مصلحت و مفسده ندارد. مثلاً مجلس تصویب میکند که اگر کسی خواست فلان جنس را وارد کشور کند باید یکمیلیون تومان مالیات بدهد، اینکه یکمیلیون تومان بدهد نه دو میلیون تومان یا کمتر همان جعل و قرارداد است.
قانون در اسلام
مقصود از بحث دیروز و امروز این است که در دین مقدس اسلام، قانون امری تلفیقی و مشترک بین همه نظامهای مذکور است. برخی قانونهای اسلام را از شرع (کلام خدا و پیامبر) میگیریم، برخی قانونها را از حکم عقل میگیریم، بعضی دیگر از قانونها حقوق طبیعی (بر اساس مصالح و مفاسد) هستند، بعضی هم بر اساس قراردادهاست مثلاینکه همیشه در زمان جنگ و صلح، دیپلماتها مصونیت دارند یا اینکه چه کسی برده باشد و کسی حر باشد. قانون در اکثر کشورها و ادیان چنین نیست یعنی یا فقط عقلی است یا فقط شرعی است یا فقط طبیعی و…
جلسه آینده رابطه قانون بااخلاق و رابطه قانون با مسئله عدل و انصاف مطرح خواهد شد.