مباحث مطرح شده در این جلسه:
ادامه بررسی روایات در بحث فروش مکیل و موزون قبل قبض
حدیث پانزدهم
«و عنه، عن الحسن، عن زُرعة، عن سُماعة قال: سألته عن الرجل یبیع الطعام أو الثمرة و قد کان اشتراها و لم یقبضها، قال: لا حتی یقبضها إلا أن یکون معه قوم یشارکهم فیخرجه بعضهم من نصیبه من شرکته بربح، أو یولیه بعضهم فلا بأس.» (وسایل الشیعه ج ۱۸ ص ۶۸، باب ۱۶ از ابواب احکام العقود ح ۱۵)
چون اسم امام علیهالسلام ذکر نشده است روایت مضمره است. مضمره بودن در بعضی روایات اشکال ندارد و در بعضی روایات اشکال دارد.
سماعه میگوید از او سؤال کردم که کسی طعام یا میوهای را میفروشد درحالیکه خودش خریده ولی قبض نکرده است. امام علیهالسلام فرمود جایز نیست، مگر اینکه اول خودش تحویل بگیرد بعد بفروشد، مگر اینکه بیع تولیه باشد یا اینکه بعضی از شریکها سهم خود را به او بدهند و او قبض کند. این حدیث دلالت دارد بر اینکه بیع قبل القبض درصورتیکه طعام باشد جایز نیست.
حسین بن سعید از حسن بن محمد حضرمی اهل حضرموت یمن بوده که به کوفه آمده و واقفی است اما موثق است. او از زرعه حضرمی که واقفی است اما موثق است. او از سماعه بن مهران نقل میکند. سماعه هم اهل حضرموت یمن است که در کوفه ساکن بود و بعد به مدینه رفت و در مدینه از دنیا رفت. درباره سماعه گفتهاند متوفای ۱۴۲ است یعنی در زمان امام صادق علیهالسلام از دنیا رفته است ولی چند روایت از امام هفتم علیهالسلام نقل کرده است، لذا یا تاریخ وفاتی که ذکر کردهاند اشتباه است و علیالقاعده باید تاریخ وفاتش حدود ۱۷۰ باشد و یا احادیثی که از امام هفتم علیهالسلام نقل کرده است اشتباه است. حدیثی هم از امام صادق علیهالسلام درباره او هست که حضرت فرمود: ازاینجا نرو، اگر ازاینجا بروی میمیری و او در خدمت امام صادق بود تا از دنیا رفت. احتمالاً این احادیث جعلی است یا اشتباه نقلشده است. بههرحال سماعه را هم واقفی دانستهاند. ازاینجهت که تاریخ وفات سماعه معلوم نیست و اگر واقفی باشد چطور از امام هفتم نقل میکند، این حدیث مشکل دارد. مشکل دیگر هم این است که در مشیخه کتاب من لایحضره الفقیه سندی که شیخ صدوق نقل کرده است اینگونه است: حسین بن سعید از برادرش حسن بن سعید از زرعه نقل میکند، «وما کان فیه عن زرعة، عن سماعة فقد رویته عن أبی رضیﷲعنه عن سعد بن عبد ﷲ، عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن أخیه الحسن، عن زرعة بن محمد الحضرمی، عن سماعة بن مهران». (من لایحضره الفقیه ج۴ ص۴۲۷). معنایش این است که حسین بن سعید با یک واسطه از زرعه نقل میکند. درحالیکه شیخ در کتاب تهذیب چند حدیث را با این سند نقل میکند: «عن الحسین بن سعید عن زرعة عن سماعة» (تهذیب الاحکام ج۱ ص۱۵۸ و ج۱ ص۲۹۱ و ج۵ ص۲۶۳ و ج۶ ص۲۴۷). حسین بن سعید نمیتواند بدون واسطه از زرعه نقل کرده باشد، حال یا آن واسطه حسن بن محمد حضرمی است یا برادرش حسن بن سعید اهوازی. اینکه شیخ طوسی از حسین بن سعید از زرعه نقل میکند، یا احادیث شیخ اشتباه است یا احادیث شیخ صدوق. با توجه به اینکه میرداماد فرموده هیچ حدیثی نیست مگر اینکه یا سندش اشکال دارد یا دلالتش، باید بگوییم آن احادیثی که در تهذیب حسین بن سعید بیواسطه از زرعه نقل کرده اشتباه است و احادیث صدوق درست است.
حدیث شانزدهم
«و عنه، عن القاسم بن محمد، عن علی، عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبدﷲ علیهالسلام عن رجل اشتری طعاما ثم باعه قبل أن یکیله، قال: لا یعجبنی أن یبیع کیلا أو وزنا قبل أن یکیله أو یزنه، إلا أن یولیه کما اشتراه إذا لم یربح فیه أو یضع. و ما کان من شیء عنده لیس بکیل و لا وزن فلا بأس أن یبیعه قبل أن یقبضه». (وسایل الشیعه ج ۱۸ ص ۶۸، باب ۱۶ از ابواب احکام العقود ح ۱۶)
قاسم بن محمد جوهری توثیق ندارد و حدیث ضعیف السند است. او از علی بن ابی حمزه بطائنی نقل کرده است. کشی درباره علی بن ابی حمزه نقل میکند: «قال أبو الحسن موسی(ع) یا علی أنت و أصحابک شبه الحمیر. قال ابن مسعود، قال أبو الحسن علی بن الحسن بن فضال علی بن أبی حمزة کذاب متهم. و روی أصحابنا أن أبا الحسن الرضا(ع) قال بعد موت ابن أبی حمزة إنه أقعد فی قبره فسئل عن الأئمة (علیهم السلام) فأخبر بأسمائهم حتی انتهی إلی فسئل فوقف، فضرب علی رأسه ضربة امتلأ قبره نارا. قال ابن مسعود، سمعت علی بن الحسن ابن أبی حمزة کذاب ملعون، قد رویت عنه أحادیث کثیرة، و کتبت تفسیر القرآن کله من أوله إلی آخره، إلا أنی لا أستحل أن أروی عنه حدیثا واحدا… علی بن محمد، قال حدثنی محمد بن أحمد، عن أحمد بن الحسین، عن محمد بن جمهور، عن أحمد بن الفضل، عن یونس بن عبد الرحمن، قال، مات أبو الحسن(ع) و لیس من قوامه أحد إلا و عنده المال الکثیر، و کان ذلک سبب وقفهم و جهودهم موته، و کان عند علی بن أبی حمزة ثلاثون ألف دینار… علی بن محمد، قال حدثنی محمد بن أحمد، عن أبی عبد ﷲ الرازی، عن أحمد بن محمد بن أبی نصر، عن محمد بن الفضیل، عن أبی الحسن(ع) قال، قلت جعلت فداک إنی خلفت ابن أبی حمزة و ابن مهران و ابن أبی سعید أشد أهل الدنیا عداوة لله تعالی قال، فقال ما ضرک من ضل إذا اهتدیت، إنهم کذبوا رسول ﷲ(ص) و کذبوا أمیر المؤمنین و کذبوا فلانا و فلانا و کذبوا جعفرا و موسی، و لی بآبائی علیهم السلام أسوة، قلت جعلت فداک إنا نروی أنک قلت لابن مهران أذهب ﷲ نور قلبک و أدخل الفقر بیتک فقال کیف حاله و حال بره قلت یا سیدی أشد حال هم مکروبون و ببغداد لم یقدر الحسین أن یخرج إلی العمرة، فسکت، و سمعته یقول فی ابن أبی حمزة أ ما استبان لکم کذبه أ لیس هو الذی یروی أن رأس المهدی یهدی إلی عیسی بن موسی و هو صاحب السفیانی و قال إن أبا الحسن یعود إلی ثمانیة أشهر.» (رجال الکشی ج۲ ص۷۰۵) همچنین کشی نقل میکند: «حدثنی محمدبن مسعود، قال: حدثنا جعفر بن أحمد، عن أحمد ابن سلیمان، عن منصور بن العباس البغدادی، قال: حدثنا اسماعیل بن سهل، قال حدثنی بعض أصحابنا وسألنی أن أکتم اسمه، قال: کنت عند الرضا (علیه السلام( فدخل علیه علی بن أبی حمزة وابن السراج وابن المکاری، فقال له، ابن أبی حمزة: مافعل أبوک؟ قال: مضی، موتا؟ قال: نعم. قال، فقال: إلی من عهد، قال: إلی، قال: فأنت امام مفترض طاعته من ﷲ قال: نعم. قال ابن السراج وابن المکاری قد وﷲ أمکنک من نفسه، قال: ویلک وبما أمکنت أترید أن آتی بغداد و أقول لهارون أنا امام مفترض طاعتی وﷲ ماذاک علی و انما قلت ذلک لکم عند ما بلغنی من اختلاف کلمتکم و تشتت أمرکم لئلا یصیر سرکم فی ید عدوکم. قال له ابن أبی حمزة: لقد أظهرت شیئا ماکان یظهره أحد من آبائک و لا یتکلم به، قال: بلی وﷲ لقد تکلم به خیر آبائی رسول ﷲ (صلی ﷲ علیه وآله) لما أمره ﷲ تعالی أن ینذر عشیرته الاقربین، جمع من أهل بیته أربعین رجلا وقال لهم انی رسول ﷲ الیکم، وکان أشدهم تکذیبا له و تألیبا علیه عمه أبولهب فقال لهم النبی (صلی ﷲ علیه وآله) ان خدشنی خدش فلست بنبی فهذا أول ما أبدع لکم من آیة النبوة، و أنا أقول ان خدشنی هارون خدشا فلست بامام فهذا ما أبدع لکم من آیة الامامة. قال له علی: انا روینا عن آبائک أن الامام لایلی أمره الا امام مثله؟ فقال له أبوالحسن (علیه السلام): فأخبرنی عن الحسین بن علی (علیهما السلام) کان اماما أو کان غیر امام؟ قال: کان اماما، قال: فمن ولی أمره؟ قال: علی بن الحسین، قال: وأین کان علی بن الحسین (علیهما السلام)؟ قال: کان محبوسا بالکوفة فی ید عبیدﷲ بن زیاد، قال: خرج وهم لایعلمون حتی ولی أمر أبیه ثم انصرف. (رجال الکشی ج۲ ص۷۶۳)
و لکن با همه این روایات، احتمالاً احادیث علی بن ابی حمزه بطائنی موردقبول است؛ زیرا او زمان امام صادق علیهالسلام دینش خراب شد. در زمان امام هفتم علیهالسلام وکیل امام بوده است و وکالت از طرف امام دلیل بر وثاقت است و بعد از شهادت موسی بن جعفر مذهبش خراب شد و پولهای امام را خورد. زمان امام هشتم علیهالسلام بهقدری خراب شد که درباره او میگویند: «اصل الوقف» یا «احد عُمُد الواقفه». احادیثی او در مدتی که زمان موسی بن جعفر بوده و هنوز امام هفتم شهید نشده بود، معتبر است، مخصوصاً اینکه یونس بن عبدالرحمن که بسیار سختگیر بوده است یا ابن ابی عمیر که از اصحاب اجماع است و بسیار در نقل حدیث دقیق بوده است یا صفوان بن یحیی که بسیار بزرگ بوده است یا حسن بن محبوب که از بزرگترین اصحاب ائمه علیهمالسلام هستند، از علی بن ابی حمزه نقل کردهاند. اینکه این راویان مهم از او نقل کردهاند، شاهد آن است که احادیث او را قبول کردهاند. مخصوصاً یونس بن عبدالرحمن که میگوید علی بن ابی حمزه پولهای امام را خورد و مذهبی درست کرد، از او نقل حدیث میکند. این احادیث مربوط به فاصله بین شهادت امام صادق تا شهادت امام کاظم علیهماالسلام است و در این مدت او وکیل امام بوده است و این اصحاب هم میدانستند که او در این مدت سالم بوده لذا احادیث او را نقل کردهاند. پس باید بگوییم علی بن ابی حمزه بطائنی ملعون است ولی نوعاً احادیثی که از امام ششم و امام هفتم علیهماالسلام نقل کرده است مورد اعتماد است؛ بهعبارتدیگر این شخص موثق نیست اما احادیث او موثق است.