مباحث مطرح شده در این جلسه:
توضیحی پیرامون آیه دین
کلام مقدس اردبیلی پیرامون آیه
نقد کلام مقدس اردبیلی
توضیحی پیرامون آیه دین
چیزی که امروزه به رسید معروف است، قبض حکمی است. بحث در این است که آیا چنین رسیدهایی اعتبار دارند؟ دلایلی را درباره اعتبار یا عدم اعتبار کتابت اشاره کردیم. در این جلسه درباره آیه ۲۸۲ سوره بقره که معروف به آیه دین است توضیح میدهیم، بعد اینکه آیا از این آیه استفاده میشود که نوشتن واجب است؟ و اینکه اگر نوشتن واجب است، آیا این نوشته حجت و معتبر است شرعاً؟ یعنی آیا کتابت، چک و سند شرعاً اعتبار دارند؟
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ کانَ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفیهاً أَوْ ضَعیفاً أَوْ لا یَسْتَطیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغیراً أَوْ کَبیراً إِلی أَجَلِهِ ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنی أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِ شَیْءٍ عَلیمٌ». (بقره/۲۸۲)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًی فَاکْتُبُوهُ
کلمه «تداینتم» دین را میفهماند و کافی است، ولی باز دین را بیان کرده است، شاید این از باب تأکید باشد. اینجا میشود بحث کرد که آیا باب تفاعل و باب مفاعله با هم فرق دارند؟ تداین باب تفاعل است و دین مصدر باب مفاعله است، تداین لازم است ولی دین متعدی است. البته هر دو خدشه است، یعنی اینکه همیشه باب تفاعل لازم است و باب مفاعله متعدی است شک و شبهه دارد. میتوان گفت که گاهی باب مفاعله لازم است لذا تداینتم با دین به یک معنا به کار میرود.
ظاهر آیه این است که آیه درباره دین است و دین یعنی قرض، ولی معمولاً مفسرین گفتهاند که این آیه درباره بیع سلم است و شاید بهتر آن است که بگوییم این آیه درباره مطلق دین است، مثلاً نسیه هم نوعی دین است بااینکه عکس سلم است، یا رهن هم نوعی دین است و این آیه همه اینها را شامل میشود.
هر دین و قرضی باید وقت مشخصی داشته باشد، نمیشود که بگوید قرض میدهم تا وقتیکه حجاج از حج برمیگردند، یا تا وقتیکه باران میآید. باید این دین نوشته شود و ظاهر امر دلالت بر وجوب میکند. پس این آیه ظاهر در وجوب است؛ البته معمولاً همه مفسرین گفتهاند امر در این آیه دلالت بر استحباب میکند و قرینهای دارند بر این کلام دارند. بعضی مانند مقدس اردبیلی گفتهاند: اجماع داریم بر اینکه کتابت واجب نیست و این اجماع قرینه است بر اینکه امر در این آیه استحبابی است.
وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ
یعنی آنکسی که مینویسد واجب است که عادلانه بنویسد، یعنی جوری بنویسد که حق هیچکس ضایع نشود، هم حق بدهکار محفوظ بماند هم حق طلبکار.
بِالْعَدْلِ وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَهُ
امتناع نکند نویسنده آنجور که خدا به او یاد داده است. این دلالت میکند بر اینکه نوشتن برای کاتب واجب است.
فَلْیَکْتُبْ
تا اینجا سه امر برای نوشتن شد: فاکتبوه، لیکتب بینکم کاتب، فلیکتب.
وَ لْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ کانَ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُ سَفیهاً أَوْ ضَعیفاً
سفیه یعنی کمعقل. ضعیف هم به معنای کمعقل است اما در اینجا برای اینکه تکرار نباشد میگوییم ضعیف یعنی کسی که قدرت بیان حق را ندارد.
أَوْ لا یَسْتَطیعُ أَنْ یُمِلَ هُوَ
عدم استطاعت گفتن به دلیل صغیر بودن یا مجنون بودن.
فَلْیُمْلِلْ وَلِیُهُ بِالْعَدْلِ
ولی او عادلانه املا کند. ازاینجا استفاده میشود که الآن در این مواقع تعدد در گوینده حق لازم نیست، چون آیه تعدد در ولی را شرط ندانسته است.
وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُهَداءِ
شاید معنای آیه این باشد که لازم نیست شاهد عادل واقعی باشد، بلکه همینکه نزد شما عادل است و شما قبولش دارد کفایت میکند؛ بنابراین در باب طلاق اگر پیش دو شاهد عادل طلاق جاری شد بعد معلوم شد که واقعاً عادل نیستند اشکال ندارد، یا در باب نماز جماعت کسی میداند که خودش عادل نیست اما مردم قبولش دارند میتواند امام جماعت بشود.
أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری
که اگر یکی فراموش کرد دیگری یادآوری کند. کلمه احداهما دو بار تکرار شده است، اینگونه هم میشد که: فتذکرها الاخری، ولی فرمود: فتذکر احداهما الاخری، علتش این نکته ادبی است کهها ضمیر مفعولی میشد و الاخری فاعل بود و این خوب نیست که مفعول مقدم شود بعد فاعل بیاید، لذا عمداً آیه فرموده است: احداهما الاخری که احداهما فاعل و الاخری مفعول باشد.
وَ لا یَأْبَ الشُهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغیراً أَوْ کَبیراً إِلی أَجَلِهِ
لا تسئموا یعنی کسل نشوید یا سختتان نباشد که دین را بنویسید چه دین کم باشد چه زیاد باشد
ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنی أَلاَ تَرْتابُوا
نوشتن سه فایده دارد: اول نزد خدا عادلانهتر است، دوم برای شهادت استوارتر است، سوم به اینکه در اشتباه نیفتید نزدیکتر است. اقسط فرمود و نفرمود اشد قسطا، اختلافی در ادبیات بین سیبویه و دیگران است که باید بگوییم اشد قسطا یا بگوییم اقسط؟ معمولاً مفسرین اینگونه معنا میکنند: شهادت یا سند را بنویسید، سند باعث میشود شهادت در دادگاه استوارتر باشد، بهعبارتدیگر از آیه استفاده میشود که نوشتن طریقیت دارد و نوشتن واجب نیست، شهادت را مینویسند تا شاهد یادش نرود. ازاینجا استفاده میشود که امر در ابتدای آیه استحبابی است.
و لکن احتمال دارد که این اقوم للشهادة به این معنا باشد که خود نوشتن برای شهادت استوارتر است، یعنی نمیخواهد بگوید که نوشته پشتوانه شهادت است بلکه نوشته خودش شهادت است و شهادت استوارتر است؛ بهعبارتدیگر میخواهد بفرماید دقت نوشتار از گفتار بیشتر است. مفسرین میگویند: نوشتن اعتبار ندارد اما مینویسند که وقتی خواستند در دادگاه شهادت بدهند به نوشته نگاه کنند تا گفتار دقیق باشد، یعنی نوشتار پشتوانه گفتار است. ولی احتمال دارد که بگوییم که شهادت نوشتار از گفتار قویمتر و محکمتر است.
إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاَ تَکْتُبُوها
این قرینه دوم است که مفسرین میگویند نوشتن واجب نیست. تدیرون یعنی دستبهدست میکنید، بهعبارتدیگر اگر تجارتی بود که نقدبهنقد بود لازم نیست بنویسید. تدیرونها بینکم توضیح کلمه حاضرة است. فتوای ابوحنیفه این است که حتی اگر بسته سبزی هم میخرید واجب است بنویسید.
وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ
اینکه فتوای بعضی این است که در هر دینی نوشتن واجب است نه شاهد و در هر معاملهای شاهد واجب است نه نوشتن، به دلیل این آیه است؛ یعنی اذا تداینتم بنویسید و اذا تبایعتم شاهد بگیرید.
وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِ شَیْءٍ عَلیمٌ
لا یضار معلوم است یا مجهول، کاتب فاعل است یا نائب فاعل؟ روشن نیست. احتمال دارد کاتب فاعل باشد که معنایش این است که نویسنده به کسی ضرر نزند و احتمال دارد که کاتب نائب فاعل باشد که معنایش این است که نویسنده ضرر نکند، یعنی پول او را بدهید.
کلام مقدس اردبیلی پیرامون آیه
مقدس اردبیلی در زبدة البیان میفرماید: «ثمّ اعلم أنّ هذه التأکیدات فی أمر الکتابة تدلّ ظاهرا علی أنّها معتبرة وحجّة شرعیّة مع أنّهم یقولون بعدم اعتبارها، فکأنّه للإجماع والأخبار، فتکون للتذکرة و هو بعید و یمکن أن تکون حجّة مع ثبوت أنّه إملاء من علیه الدین و أنّه مکتوب بالعدل و ما دخل علیه التغییر و التزویر بإقراره أو بالشهود و لهذا شرط الإملاء منه، فدلّت علی اعتبار الکتابة فی الجملة و مثلها معتبرة عندهم فیخصّص عدم اعتبار الکتابة و دلیله إن کان بغیر ذلک، فإذا قال شخص هذه وصیّتی و أعلم بجمیع ما فیها مشیرا إلی صکّه، ینبغی قبوله و الشهادة علیه و العمل به و الّذی یظهر من القواعد خلافه و هکذا ینبغی قبول قول أمثاله فافهم». (زبدة البیان ص ۴۴۵)
نقد کلام مقدس اردبیلی
فرمایش مقدس اردبیلی ازنظر فنی اشکالاتی دارد؛ بهعنوانمثال اگر دلیل کسانی که میگویند نوشته اعتبار ندارد، اجماع باشد، نمیتوان اجماع را تخصیص زد. باید بگوییم کسانی که اجماع کردهاند بر اینکه نوشته اعتبار ندارد، این آیه را جور دیگری تفسیر کردهاند یا از این آیه وجوب نفهمیدهاند. درست این است که اخباری که ایشان میفرماید دلالت دارد که نوشته واجب نیست، یا نوشته اعتبار ندارد، آن اخبار اینگونه است که زمان رسول خدا کسانی که سواد داشتند کم بودند، مثلاً درآمد ابوبکر این بود که مینوشت و پول میگرفت و آن زمان چنین شغلهایی را پست میدانستند، درآمد مردم هم کم بود و نمیتوانستند برای هر معاملهای چیزی بنویسند، لذا زمان پیامبر نمینوشتند. روایاتی که میگوید نوشته لازم نیست، به این دلیل است که در آن زمان امکانات نوشتن کم بود یا هزینه داشت برای مردم.
آیه دلالت میکند بر اینکه ننوشتن فسق است چون چند بار امر بر نوشتن کرده است. ظاهر آیه هم این است که واجب است اما بحث ما درباره وجوب نوشتن نیست. چه اینکه نوشته واجب باشد یا مستحب، در هر دو صورت دلالت دارد بر اینکه معتبر است و همین کفایت میکند برای بحث قبض حکمی.
اما اینکه کسی بگوید نوشته جنبه طریقیت دارد و برای یادآوری شاهد است، مستندش فقط اقوم للشهادة است و معنای کلمه اقوم للشهادة واضح نیست یعنی این جمله مجمل است، احتمال دارد به معنای این باشد که نوشته کلام را استوار میکند و احتمال دارد که به معنای باشد که نوشته خودش شهادت استواری است. اگر معنای دوم باشد معنایش این است که اعتبار نوشته از قول بیشتر است، کما اینکه در عرف همینگونه است.