خارج اصول (اجتماع امر و نهی) حرم‌مطهر ۱۴۰۰

درس خارج اصول استاد عابدی

مفاهیم؛ مفهوم شرط؛ مفهوم شرط در قضایای کلیه

مباحث مطرح شده در این جلسه:

مفهوم شرط در قضایای کلیه

❋ ❋ ❋

مفهوم شرط در قضایای کلیه
جلسه قبل این بحث مطرح شد که وقتی مولی فرمود: «اذا بلغ الماء قدر کرّ لم ینجسه شیء»، مفهوم این جمله چیست؟ آیا مفهوم این است که اگر آب به‌اندازه کر نرسد، هر نجسی آن را نجس می‌کند، یا مفهومش این است که اگر آب به‌اندازه کر نرسد، بعض نجس‌ها آن را نجس می‌کنند؟
ابتدا عبارتی را از مغنی اللبیب ابن هشام می‌خوانم:
«إذا وقعت «کل» فی حیّز النفی کان النفی موجها إلی الشمول خاصة و أفاد بمفهومه ثبوت الفعل لبعض الأفراد». (مغنی اللبیب ج ۱ ص ۲۰۰)
معنای کلام ابن هشام آن است که اگر اول نفی آورده شود و بعد کل، نفی به کل می‌خورد یعنی نفی، عموم را برمی‌دارد نه اینکه عموم النفی باشد بلکه نفی العموم است و این دو فرق دارند. اگر کسی بگوید: «لم آخذ کل الدراهم»، یعنی همه پول‌ها را نگرفتم و احتمال دارد بعض را گرفته باشد. در این آیه شریفه: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَ مُخْتَالٍ فَخُورٍ». (لقمان/۱۸) ابتدا نفی است و سپس کل؛ آیا معنای آیه این است که خدا همه متکبران را دوست ندارد یعنی بعض متکبران را دوست دارد؟
باید در این موارد بگوییم جمله اصلاً مفهوم ندارد و این را از باب قرینه خارجیه می‌فهمیم.
صورت دوم این است که کل با نفی جابجا شود، یعنی ابتدا کل بیاید و سپس نفی. در این صورت معنای جمله این است که نفی به تک‌تک افراد می‌خورد؛ مثلاً حدیثی هست که در صحیح مسلم نقل شده است. یکی از اصحاب به نام ذوالیدین به رسول خدا عرض کرد: «أَقُصِرَتِ الصَّلَاةُ یَا رَسُولَ ﷲِ أَمْ نَسِیتَ؟» رسول خدا فرمود: «کُلُ ذَلِکَ لَمْ یَکُنْ». (صیحح مسلم ج ۱ ص ۴۰۴) در این عبارت ابتدا کل آمده است سپس نفی، یعنی نسیان نیست، قصر هم نیست. یا در این شعر: «قد أصبحت أمّ الخیار تدّعی – علیّ ذنبا کلّه لم أصنع» معنایش این است که چیزی از این گناه به گردن من نیست.
تا اینجا کلام ابن هشام در مغنی بود. افرادی مانند ابن مالک و شلوبین می‌گویند: باید بین مرفوع بودن و منصوب بودن فرق گذارد. مثلاً در این آیه: «وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَهَا» (طه/۵۶) ابن مالک معتقد است اگر به فتح خوانده شود یعنی هیچ، اما اگر کلها به ضم خوانده شود یعنی همه‌اش و منافات ندارد که بعض را اثبات کند.
در حدیث هم کلمه کل ذکر نشده است اما کل از ادات عموم است و یکی از ادات عموم، نکره در سیاق نفی است و هر دو مثل هم هستند.
عموم بر چند قسم است: عمومی که ابن هشام در مغنی ذکر کرده است، جایی است که ادات عموم لفظ باشد مثل کل؛ اما بعضی مواقع ادات عموم، لفظ نیست بلکه مثل نکره در سیاق نفی است که ترکیب کلام دلالت بر عموم دارد. ادات عموم گاهی لفظ است و گاهی هم غیر لفظ. در صورت دوم گاهی دلالت دارد بر عموم احوالی و گاهی دلالت دارد بر عموم مجموعی و گاهی دلالت دارد بر عموم استغراقی.
عموم احوالی مثل: الماء لا ینجسه شیء فی شیء من الاحوال.
عموم مجموعی مثل: ان جائک زید فتصدق بجمیع اموالک. مفهومش آن است که: اگر زید نیامد لازم نیست کل اموالت را صدقه بدهی، اگر بعض اموالت را صدقه بدهی ایراد ندارد.
عموم استغراقی مثل: ان جائک زید فاکرم کل عالم. در خارج چیزی به عنوان کل عالم وجود ندارد. این جمله قضیه انحلالیه است. قضیه انحلالیه آن است که اکرم کل عالم یعنی اکرم هذا و اکرم هذا و اکرم هذا، یعنی به افراد مختلفی انحلال می‌یابد. اگر زید نیامد، مفهوم جمله آن است که هیچ‌کس را اکرام نکن، یا اینکه لازم نیست همه را اکرام کنی و می‌توانی بعض را اکرام کنی؟ این محل بحث ماست.
کلمه کل عالم به افراد عالم منحل می‌شود؛ یعنی یک خطاب است اما به صدها خطاب فروشکسته می‌شود. بحث در این است که وقتی مفهوم این جمله مطرح می‌شود، باید منحل را در نظر گرفت یا منحل الیه را؟ کل عالم ملاک است یا هذا و هذا و هذا؟
اگر منحل (کل عالم) را در نظر بگیریم، معنای جمله «الماء اذا بلغ کر لم ینجسه شیء» این است که اگر آب به‌اندازه کر نرسید، بعض نجاسات آن را نجس می‌کند: «الماء اذا لم یبلغ قدر کر ینجسه شیء من النجاسات». آبی که کر نباشد، بعض نجاسات آن را نجس می‌کند و بعض نجاسات آن را نجس نمی‌کنند.
اگر منحل الیه (هذا و هذا و هذا) را در نظر بگیریم، معنای جمله آن است که: «اذا لم یبلغ الماء قدر کر ینجسه کل شیء من النجاسات». تفاوت این دو بسیار است.
منحل الیه در لفظ مولی نیامده است ولی هرگاه عام افرادی داریم، به تعداد افراد فروشکسته می‌شود. وقتی شارع امر می‌کند: اقیموا الصلاة. این امر به اجزای نماز منحل می‌شود.
اگر کسی بگوید بین نجاسات فرق نیست، می‌گوییم می‌توان فرق گذارد و گفت هر نجسی منجس نیست.
ظاهراً عرف از این کلمات، معنای اول را تبادر می‌کند؛ یعنی عرف از این کلمات، منحل را می‌فهمد نه منحل الیه را. آب وقتی کر نباشد، بعض چیزهای نجس آن را نجس می‌کنند. به‌عبارت‌دیگر حق با شیخ محمدتقی صاحب حاشیه است نه شیخ انصاری.

محل برگزاری