خارج اصول (استصحاب) پردیسان ۱۳۹۸

استاد احمد عابدی

مقدم بودن حدیث لاتعاد

❋ ❋ ❋

مقـدمـه: کلام در این بود که زیاد کردن چیزی در عبادت، مقتضای بطلان دارد یا خیر؟ بیان نمودیم زیاده در عبادت را ما نمی¬دانیم به چه معناست، حال اگر کسی چیزی را در نماز اضافه کند مثلا یک سوره زیادتر بخواند و … در این صورت مقتضای اصول عملیه، برائت است. اگر هم سراغ ادله¬ی اجتهادی برویم، کسی که چیزی را در نماز اضافه کند، در پنج صورت وقت و قبله و طهارت و رکوع و سجود، اعاده دارد و در غیر این موارد باید به دلایل دیگر مراجعه نمود.

بررسی دلایل روایی: روایت اول: «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ ع‏ مَنْ‏ زَادَ فِي‏ صَلَاتِهِ‏ فَعَلَيْهِ الْإِعَادَةُ.»
هر کس در نمازش چیزی اضافه کند، باید نمازش را اعاده کند.
بررسی دلالی: اگر ما باشیم و این روایت، می¬فرماید فرقی در ارکان و غیر ارکان نیست، هر نوع اضافه¬ای در نماز موجب بطلان است.

روایت دوم: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا اسْتَيْقَنَ‏ أَنَّهُ قَدْ زَادَ فِي الصَّلَاةِ الْمَكْتُوبَةِ رَكْعَةً لَمْ يَعْتَدَّ بِهَا وَ اسْتَقْبَلَ الصَّلَاةَ اسْتِقْبَالًا إِذَا كَانَ قَدِ اسْتَيْقَنَ يَقِيناً.»
اگر کسی یقین کرد در نماز واجب، زیاد کرده است، به این نماز دیگر اعتنا نکند و باید نمازش را از اول بخواند. اگر یقین دارد چیزی اضافه کرده باید اعاده کند.
بررسی دلالی: این روایت می¬فرماید زیاد کردن در نماز، (فرقی هم ندارد زیادی نماز باشد یا نباشد) باعث بطلان نماز می¬شود.

بررسی روایات: این سه روایت با هم اختلاف دارد. زیرا روایت لا تعاد می¬فرماید اگر فقط ارکان اضافه شود نماز باطل است ولی این روایات غیر ارکان را هم شامل می¬شود. اگر کسی چیزی را در نماز اضافه کرد، اما نه به عنوان این که این نماز است. مثلا کسی هر روز یک سوره¬ی واقعه می¬خواند و امروز یادش افتاد هنوز نخوانده، و وسط نماز، این را خواند، اما نه به عنوان نماز، بلکه به عنوان قرائت قرآن در وسط نماز. این روایات شامل این مورد نمی¬شود، زیرا این روایات در مورد چیزی است که کسی به عنوان نماز در نماز اضافه کند. پس می¬توان گفت معنای زیاد کردن در نماز این گونه است که گاهی چیزی را لا بقصد صلاه در نماز اضافه می¬کنیم که این اشکالی ندارد، اما گاهی شخصی چیزی را بقصد صلاه در نماز اضافه می¬کند که این هم مورد روایت است.
نکته دیگر اینست که روایت لا تعاد می¬فرماید نماز اعاده ندارد مگر در پنج صورت؛ معنای روایت هم اینست که اگر جایی از نماز عیب داشت، مثلا حمد و سوره را فراموش نمودیم و وارد رکوع شدیم، این اعاده ندارد.
باید بررسی نمود در روایت لا تعاد، «لا تعاد الصلاه» یک عبارت است یا چند عبارت است؟ آیا لا تعاد الصلاه یعنی لا یجوز اعاده الصلاه و یجوز اعاده الصلاه من هذه الامور الخمسه که دو جمله است؟
از طرفی لا تعاد الصلاه، هم اضافه کردن و هم نقیصه را شامل می¬شود. در مورد روایت ابی بصیر هم باید گفت فقط زیاده را می¬گیرد و نقیصه را نمی-گیرد؛
از طرفی روایت لا تعاد می¬گوید اعاده ندارد مگر در پنج رکن، اما این روایت می¬فرماید فرقی در ارکان و غیر ارکان نیست.
بعباره اخری این سه روایت که خواندیم، نسبت عموم و خصوص من وجه دارد. روایت لا تعاد از این جهت که هم اضافه را می¬گیرد و هم نقیصه را می-گیرد عام است، اما از جهتی که فقط شامل ارکان می¬شود خاص است. حدیث زراره و حدیث ابی بصیر، از این جهت که فقط اضافه را می¬گیرند خاص هستند، اما از جهت این که هم شامل ارکان و هم غیر ارکان می¬شود عام است.
اگر ما باشیم و اصول فقه، باید بگوییم باب تعارض روایات که در اصول است، برای جایی است که نسبت بین روایت عموم و خصوص من وجه باشد. اما اگر نسبت بین روایات عموم و خصوص مطلق باشد جای تعارض نیست (محل تخصیص است) اگر نسبت بین آن¬ها تساوی باشد که تعارضی ندارد و اگر هم نسبت بین آن¬ها تباین باشد که اصلا چنین روایاتی نداریم. پس وقتی گفته می¬شود روایات متعارض باشند، یعنی عموم و خصوص من وجه مد نظر است. در تعارض هم اصل اول، تساقط است و باید سراغ اصل عملی رفت.
اما در ما نحن فیه باید بگوییم حدیث لا تعاد مقدم بر این دو روایت است، البته نه بخاطر حکومت؛ حکومت اینست که یک دلیل، شارح یک دلیل دیگر باشد و به این حکومت گفته می¬شود. حدیث لا تعاد شارح این دو روایت نیست پس حکومت ندارد. اما گاهی لحن یک حدیث، محکمتر از روایات دیگر است. روایت زراره و ابی بصیر، لحن ملایمتری نسبت به لا تعاد دارند، و بخاطر قوت لحن و عبارت، لا تعاد را مقدم می¬کنیم.

محل برگزاری