خارج اصول (استصحاب) پردیسان ۱۳۹۸

استاد احمد عابدی

ادله شیخ انصاری و نقد آن

❋ ❋ ❋

مقـدمـه
بیان کردیم شیخ انصاری معتقد است استصحاب در شک در رافع حجت است و در شک در مقتضی حجت نیست. چند احتمال هم در معنای مقتضی بیان نمودیم.

مراد از مقتضی در کلام شیخ
شیخ انصاری در رسائل فرموده است مقتضی یعنی امری که قابل استمرار باشد. مثلا اگر کسی بخواهد استصحاب بقای شب یا بقای روز کند. آیا می¬تواند استصحاب کند و بگوید شب باقی است و سحری بخورد؟ در اینجا میگوییم استصحاب جاری نمی¬شود زیرا شب بودن چیزی نیست که قابل استمرار باشد و شب بودن تمام می¬شود. یا کسی نمی¬تواند استصحاب بقای روز کند. این مثال را شیخ برای شک در مقتضی زده است.
یا شیخ مثال دیگری زده است و می¬گوید وقتی شخص می¬فهمد مغبون شده و کلاه سرش رفته است خیار غبن دارد اما بعد از اولین لحظه که شک می¬کنیم هنوز خیار غبن دارد یا ندارد، شیخ می¬گوید استصحاب جاری نمی¬شود زیرا خود خیار غبن قابلیت استمرار ندارد. زیرا کسی خیار غبن دارد که متضرر باشد و ضرر کرده باشد. متضرر کسی است که وقتی فهمید کلاه سرش رفته است بخواهد فسخ کند اما همین که کسی فهمید فسخ نکرد، این متضرر نیست زیرا خودش فسخ نکرده است.
شیخ این مثال¬ها را زده که بگوید شک در مقتضی یعنی اگر آن متیقن قابل استمرار هست اینجا همیشه شک در رافع است و استصحاب جاری می¬شود، اما اگر چیزی هست که قابلیت استمرار ندارد، اگر شک کردیم نمی¬توانیم استصحاب جاری کنیم.

دلیل شیخ بر مدعای خویش
روایات می¬فرمود «لا تنقض الیقین بالشک»، آیا روایات دلالت دارد استصحاب مطلقا حجت است یا استصحاب در شک در رافع حجت است و در شک در مقتضی حجت نیست.
شیخ می¬فرماید کلمه لا تنقض (خود کلمه نقض) به معنای از بین بردن و پاره کردن است. شیخ می-فرماید این روایت می¬گوید لا تنقض الیقین، یعنی نقض را به یقین نسبت داده است. یقین هم صفتی نفسانی است. ما هم می¬دانیم وقتی انسان شک پیدا می¬کند، یقین خود به خود از بین می¬رود و یقین و شک قابل جمع نیستند. این که روایت می¬فرماید یقین را نقض نکنید ما که می¬دانیم یقین نقض شده و از بین رفته است؛ اینجا باید بگوییم اگر یک آیه یا روایتی مطلبی را فرمود و ما می¬دانیم معنای حقیقی اراده نشده است باید سراغ معنای مجازی برویم. حال که یقین نقض شده است باید بگوییم مراد از یقین، متیقن است. یعنی متیقن را نقض نکن. مراد از متیقن هم اینست که احکام متیقن را نقض نکن و باقی بگذار.
متیقن دو گونه است گاهی یک متیقنی است که قابل استمرار نیست و گاهی متیقنی است که قابل استمرار هست. در اصول گفته می¬شد هر گاه معنای حقیقی غیرممکن است باید سراغ اقرب المجازات برویم. در مانحن فیه اقرب المجازات، احکام متیقنی است که قابل استمرار باشد. معنای مطالب بالا این می¬شود که استصحاب وقتی حجت است که شک در رافع باشد نه در مقتضی.

ذکر یک اشکال و پاسخ آن
ان قلت که این روایات اطلاق دارد و می¬فرماید لا تنقض یقین را و یقین هم مراد متیقن است و متیقن هم اعم از این است که دارای استمرار باشد یا خیر. بعباره اخری در ادبیات گفته می¬شود حذف متعَلَق دلیل بر عموم است. این که نفرموده چه متیقنی را، دلیل بر اینست که هر متیقنی را شامل می¬شود چه شک در مقتضی و چه شک در رافع باشد.
قلت شیخ می¬فرماید گاهی بین فعل و متعلَق فعل، تعارض می¬شود و همیشه فعل بر متعلق فعل، مقدم است. مثلا مولایی به عبد خود بگوید لا تضرب احداً، یعنی احدی را کتک نزن. آیا اگر کسی مرده¬ای را کتک بزند گناه کرده است؟ کلمه¬ی احداً شامل مرده می¬شود (یعنی احدی را نزن چه مرده و چه زنده) زیرا احداً عام است (نکره در سیاق نهی)، اما لا تضرب عام نیست و خاص است. معنای لاتضرب اینست که در کسی درد و رنج ایجاد نکن (پس یعنی هیچ زنده ای را نزن)، بنابراین معنای لاتضرب احداً چیست؟ الان بین فعل لاتضرب و متعلق لا تضرب تعارض است و همیشه فعل بر متعلق فعل مقدم است.
در مانحن فیه هم همین گونه است لا تنقض می¬فرماید باید یک چیزی قابل استمرار باشد، اما حذف متعلق می¬گوید چه قابل استمرار باشد و چه نباشد. در اینجا لا تنقض مقدم است.
نتیجه این که استصحاب فقط در صورتی جاری می¬شود که متعلق قابل استمرار باشد. بعباره اخری شک باید در رافع باشد.

نقد فرمایش شیخ انصاری
اولین اشکالی که به شیخ وارد است این که شیخ مسلم گرفته که کلمه نقض به معنای از بین بردن چیزی که قابل استمرار است. در حالی که اگر کسی به کتاب¬های لغت رجوع کند، کسی نقض را به معنای از بین بردن امر قابل استمرار، معنی نکرده است.
هم راغب اصفهانی و هم لسان العرب، نقض را از بین بردن امر مبرم و امر مستحکم معنی نموده¬اند.
اشکال دوم به فرمایش شیخ اینست که همه این روایات می¬فرماید لا تنقض، نقض هم به معنای اعدام و از بین بردن است. لای لاتنقض هم که نهی است. نهی در نفی هم که اثبات می¬شود. پس معنای لاتنقض یعنی ابق (باقی بگذار). ما باید چه چیزی را باقی بگذاریم وقتی یقین از بین رفته است؟ چون یقین با شک قابل جمع نیست. این که امام می¬فرماید باقی بگذار، یا معنایش اینست که تعبداً بگو یقین قبلی ادامه دارد، یا این که حکم به مماثل بده. مثلا بگو آن چیزی که قبلاً بوده، الان مثلش هست. این فرش دیروز پاک بوده، الان هم یک پاکی مثل دیروز دارد.
یا این که معنای روایت اینست که عملاً کاری که دیروز بر اساس یقین انجام می¬دادی، ادامه بده. مثلا دیروز که فرش پاک بود، روی آن نماز می¬خواندی، امروز هم این کار را انجام بده. نتیجه این که استصحاب مطلقا حجت است و فرقی ندارد شک در مقتضی باشد یا شک در رافع باشد.

محل برگزاری