خارج اصول (استصحاب) پردیسان ۱۳۹۸

استاد احمد عابدی

اقل و اکثر در اجزای تحلیلی

❋ ❋ ❋

مقـدمـه: بحث در اقل و اکثر ارتباطی بود. آن چه تا الان بیان شد در مورد اقل و اکثری بود که هر کدام از اقل و اکثر یک وجود خارجی مستقل داشتند مانند شک در سوره. الان بحث در اقل و اکثر ارتباطی در اجزاء تحلیلی (عقلی) است. یعنی بحث در جایی است که مشکوک وجود خارجی مستقل نداشته باشد.

ذکر چند مثال: به عنوان مثال کسی می¬داند کفاره¬ای به گردن او است و باید عبد آزاد کند، اما نمی¬داند مطلق رقبه یا عبد مومن مد نظر است. یعنی اصل برده معلوم است اما شک دارد باید مومن باشد یا خیر. آیا در اینجا می¬توان اصالت البرائت جاری نمود یا خیر؟ و بگوییم ایمان شرط نیست و اصل بر عدم است یا خیر؟
• یا شک در تعیین و تخییر، اگر دو مرجع تقلید وجود دارد، یا این دو مساوی هستند یا احدهمای معین اعلم است (نه این که یکی از این دو اعلم است) یعنی نمی¬دانیم مخیر در تقلید هستیم یا باید از این شخص بالخصوص تقلید کنم. آیا در اینجا اصالت البرائت می¬توانیم جاری کنیم و بگوییم تعیین لازم نیست و مخیر هستیم یا خیر؟
• یا مثلا کسی می¬داند قربانی کردن یک حیوان بر او واجب است، اما نمی¬داند آن حیوان باید گوسفند باشد (معیناً) یا هر حیوانی قربانی کند کافی است؟
• یا مثلا در نماز شخص نمی¬داند نماز به صورت مطلق واجب است یا ستر در لباس واجب است. در اینجا نماز بدون ساتر و نماز با ساتر یک چیز است اما شخص شک دارد نماز با ستر عورت واجب است یا نه؟

تبیین منطقی بحث: به صورت منطقی هم این گونه طرح مسئله می¬نماییم که اگر امر بین جنس و فصل دایر شد، جنس بدون فصل است اما هر جا فصل هست، جنس هم هست. مثلا شخص نمی¬داند تکلیف به حیوان تعلق گرفته یا به حیوان ناطق؟ یعنی به فصل (ِ ناطق) شک داریم. الان فصل ناطق، یک جزء تحلیلیِ عقلی است. به این موارد اجزاء تحلیلی گفته می¬شود. در اینجا بحث اقل و اکثر ارتباطی است اما این اقل و اکثر به تحلیل عقلی است و در خارج چیزی جابجا نمی¬شود.

اجزاء تحلیلی در نظر اصولیون: این مطلب را آخوند به عنوان یک تنبیه مطرح نموده است اما افرادی مانند امام خمینی و آیت‌ﷲ خوئی و… این بحث را اصل قرار داده¬اند. آقای آخوند نظرشان اینست که اگر شک ما بین عام و خاص باشد، در اینجا باید سراغ احتیاط برویم. یعنی خاص را انجام بدهیم (و عام را ترک کنیم)؛ اگر هم کسی مانند آیت‌ﷲ خوئی بگوید اینجا مجرای برائت است باید به عام عمل کنیم (نه خاص).
اگر شک بین مطلق و مقید بود (مثلا نمی¬دانیم یک عبد باید آزاد کنیم یا یک عبد مومن آزاد کنیم) اینجا مجرای برائت است (یعنی یک عبد آزاد کنیم خواهه مومن باشد یا کافر).
اگر هم شک بین مطلق و مشروط بود. مثلا نمی¬دانیم واجب به صورت مشروط واجب است (مثل نماز با ستر عورت) یا به صورت مطلق واجب است، در اینجا طبق نظر آخوند مجرای برائت است یعنی اتیان به واجب مطلق مجزی است.

انحلال علم اجمالی: بازگشت بحث اجزاء تحلیلی عقلی، به این مسئله است که آیا انحلال علم اجمالی به علم تفصیلی و شک بدوی ممکن است یا خیر؟ مثلا اگر کسی بپذیرد اصل نماز واجب است ولی ستر عورت مشکوک است، در اینجا انحلال علم اجمالی اتفاق می¬افتد. یعنی می¬دانیم مطلق واجب است (صلاه) در آن جزء عقلی هم شک داریم. یا می¬دانیم غذا دادن به یک جاندار واجب است، اما نمی¬دانم جاندار آدم مد نظر است یا غیر آدم. تمام این موارد انحلال است.
اگر کسی انحلال را بپذیرد یا انحلال را نپذیریم ولی بگوییم هر چیزی کلفت و مشقت دارد برائت در آن جاری می¬شود اما چیزی که مشقت ندارد حتی اگر شک هم داشته باشیم، برائت جاری نمی¬شود. علت هم اینست که حدیث رفع منت است و منت برای جایی است که سختی باشد وگرنه اگر کاری آسان باشد که منت ندارد.
اگر کسی انحلال و کلفت و عدم کلفت را بپذیریم معلوم می¬شود چه موقع باید قائل به برائت شویم و چه موقع قائل به برائت نمی¬شویم.

محل برگزاری