خارج اصول (استصحاب) پردیسان ۱۳۹۸

استاد احمد عابدی

نقد قول مرحوم فخرالمحققین

❋ ❋ ❋

مقدمه: بیان نمودیم در شک بین تعیین و تخییر، مجرای اشتغال است. معنای اشتغال هم اینست که باید اصاله التعیین را اخذ کنیم. گاهی یک مسئله فقهی است و گاهی یک مسئله اصولی است. در مسئله¬ی اصولی هر وقت شک کردیم یک وجوبی، تعیین است یا تخییری است، اصل تعیینی بودن است و تخییر نیاز به دلیل دارد. زیرا تخییر یک قید اضافه است، اما در مسئله¬ی فقهی می¬دانیم یک چیزی واجب است اما نمی¬دانیم تعیینی است یا تخییری، در اینجا مجرای اصاله الاشتغال است.

دوران امر بین واجب تخییری و اباحه: اما اگر یک چیزی بین واجب تخییری و اباحه مردد بود؛ یعنی نمی¬دانیم این کار مباح است یا با نحو وجوب تخییری واجب است. اگر مباح باشد می¬توانیم ترک کنیم ولی باید بدل آن را انجام دهیم. در این صورت هم روشن است که بایستی قائل به برائت شویم و اصل آن است که وجوب تخییری نباشد. بعباره اخری ادله¬ی برائت همه در اینجا جاری می¬شود.

ذکر یک مسئله¬ی جدید: آن چیزی که جای بحث دارد و در کفایه و مکاسب و رسائل و تقریرات آیت‌ﷲ خوئی و امام خمینی بحث نشده است مطلبی است که آن را ضمن یک مثال فقهی بیان می¬نماییم.
اگر کسی حمد و سوره نماز را بلد نیست و آن را اشتباه می¬خواند و قدرت بر یادگیری هم ندارد (عاجز از تعلم) آیا چنین کسی واجب است حتما به نماز جماعت برود تا نمازش درست باشد یا خودش می¬تواند نمازش را فردا بخواند (ولو این که غلط باشد)؟ بعباره اخری این شخص نمی¬داند که واجب است تعییناً برود و اقتدا کند (که در این صورت یقینا نمازش را درست می¬خواند) یا این که مخیر است فرادا غلط بخواند یا نماز جماعت برود و صحیح بخواند؟
این را می¬دانیم که هر چیزی واجب تخییری بود مانند خصال کفارات در باب روزه، اگر یکی از این خصال کفاره ممتع و غیرمقدور بود، دیگری واجب عینی می¬شود. زیرا اگر بگوییم هر کدام از این سه چیز بدل دیگری است، نتیجه این می¬شود که اگر این بدل را نتوانستم انجام دهم، مُبدَلٌ منه را باید انجام بدهم.
اما اگر گفتیم بدل و مُبدَل مطرح نیست، بلکه مسقطیت مطرح است. این مسقط واجب است و آن دیگری هم مسقط واجب است؛ مثلا یک چیزی بر عهده¬ی آدم است که آن هم کفاره است، این سه تا هر کدام مسقط تکلیف است. در این صورت اگر عبد آزاد کردن ممکن نبود می¬توان آن دو مورد دیگر را هم انجام نداد.

نظر علامه حلی و فخر المحققین در مسئله: در کتاب ایضاح الفوائد فخرالمحققین فرزند علامه حلی جلد ۱ ص ۱۵۴، به نقل از علامه حلی آمده است: «اگر دو نفر هر دو قرائتشان اشکال دارد، اما یکی هفت تا آیه قرآن بلد است درست بخواند ولی دیگری به همین مقدار هم بلد نیست، در این صورت جایز است آن کس که بلد نیست به این دیگری اقتدا کند ولی برعکسش جایز نیست. اگر یکی امی باشد (حمد و سوره را بلد نیست) و دیگری عارف باشد، اقرب اینست که واجب است آن که حمد و سوره را بلد نیست به آن که بلد است اقتدا کند. اگر می¬تواند یاد بگیرد جماعت کافی نیست و بایید برود یاد بگیرد اما کسی که نمی¬تواند یاد بگیرد اقرب اینست که برود و یاد بگیرد.» سپس فخرالمحققین فرموده است: «وجب اقرب بودن اینست: آدمی که حمد و سوره¬اش را بلد نیست و می¬تواند نماز درست با جماعت بخواند، پس واجب است نماز جماعت بخواند اما احتمال هم دارد که بگوییم جماعت واجب نیست، زیرا ما دو دلیل داریم که جماعت واجب نیست. یکی این که روایت فرموده است کسی که بلد نیست نمازش را صحیح بخواند همانگونه که بلد است بخواند کافی است. دلیل دیگر هم اینست که همیشه گفته شده نماز جماعت واجب نیست بلکه مستحب است و نمی¬توانیم بگوییم شخصی که حمد و سوره¬اش واجب نیست باید برود نماز جماعت بخواند.»

نقد استاد عابدی به فخرالمحققین: این استدلال یک اشکال جدی دارد و آن هم این که گفته می¬شود نماز جماعت واجب نیست، این چیزی نیست که ایشان فهمیده است. این مستحب بودن نماز جماعت مانند اینست که کسی نذر کند نماز شب بخواند، چنین شخصی باید نماز شب را به نیت استحباب بخواند. عمل به نذر واجب است اما نماز شب مستحب است. مانحن فیه از این قبیل است کسی که نماز خواندن بلد نیست و جماعت شرکت می¬کند منظور این نیست که نماز مستحب خوانده یا واجب خوانده است. بلکه یعنی جماعت فردِ نماز واجب است. نماز واجب دو مصداق دارد یک مصداقش جماعت و یک مصداقش فرادا است. این که می¬گوییم نماز جماعت واجب است یعنی افضل یکی از دو فرد است اما هم این فرد و هم آن فرد واجب است.

ادامه فرمایش فخرالمحققین: در ادامه می¬فرماید: «نظر اول قوی تر است، و واجب است جماعت بخواند. اختیاراً شخص باید یک نماز درست تحویل دهد. نماز درست هم دو مصداق دارد یا فرادا و صحی بخوانیم یا جماعت بخوانیم (ولو این که حمد و سوره غلط باشد). البته احتمال هم دارد بگوییم نماز جماعت واجب نیست زیرا نمازی که امام جماعت می¬خواند، قرائت را از مأموم ساقط می¬کند. همچنان که عدم قدرت، قرائت را از شخص نماز گذار ساقط می¬کند. هنگامی هم که یک مسقط ساقط شد، دیگری هم واجب نیست و ساقط می¬شود. زیرا فرض اینست که هر کدام از این دو (جماعت و عدم قدرت) سبب است و منشا نزاع این می¬شود که آیا قرائت امام بدل است یا مسقط است؟ که نطر ما بر بدل بودن است. (یعنی کسی که نمی¬تواند فرادا را صحیح بخواند باید جماعت بخواند.)»

فتوای امام خمینی در مسئله: فتوای امام خمینی اینست که اگر کسی قرائت را بلد نیست و از تعلم هم عاجز است، در اینجا عجز از تعلم مسقط است و جماعت واجب نیست. از این فتوا فهمیده می¬شود نظر امام خمینی بر مسقطیت است و قائل به بدل بودن نیست.

در این گونه موارد به ادله رجوع کرد و باید دید یکی بدل دیگری است یا خیر؟ اگر یکی بدل دیگری بود، هر جا واجب تخییری بود، تعذر یک بدل باعث می¬شود بدل دیگر، واجب عینی شود. اما اگر گفتیم در این موارد برائت جاری می¬شود، یعنی این شیئ واجب است و دیگری هم واجب است. اما این که این بدل آن است و دیگری هم بدل اینست، این یک تکلیف اضافه است و این هم یک جزء تحلیلی است. بدلیت یک جزء خارجی مانند رکوع و سجود نیست بلکه یک جزء عقلی (تحلیلی) است. درآن نیست و وقتی نمی¬توان اینجا وقتی دو واجب داریم ولی نمی-دانیم علاوه بر این که واجب است، آیا این بدل دیگری هم هست یا خیر، این یک تکلیف اضافه است، پس رفع ما لا یعلمون جاری می¬شود و می¬گوییم پس این بدل آن نیست. در نتیجه وقتی بدل آن دیگری نیست و نمی¬توانم این کار را انجام دهم، تکلیف ساقط می¬شود و نیاز نیست آن دیگری را هم انجام دهم. بنابراین در چنین مواردی برائت جاری می¬کنیم و با تعذر یک فرد، فرد دیگر واجب نیست.

محل برگزاری