❋ ❋ ❋

مقدمه: کلام در باب مقدمه¬ی متقدم و مقدمه¬ی متاخر بود که آیا شرط متاخر و متقدم داریم یا خیر؟

نظر امام خمینی در مسئله: امام خمینی فرموده¬اند ما در مورد شرط متاخر می¬توانیم یک جواب عقلی و یک جواب عرفی ذکر نماییم. سپس ایشان فرموده است این بحث¬ها با این که خلاف عرف است، اما باید بپذیریم مباحث اصول، عقلی است و ما باید با فلسفه پاسخ آن را بدهیم. سپس امام خمینی فرموده است گرچه من دوست نداشتم فلسفه را وارد اصول نمایم اما با عنایت به این که مسئله در مورد علت و معلول و پیوند آ¬ن¬ها است و ارتباط با فلسفه دارد، بایستی یک جواب فلسفی و یک جواب عرفی مطرح نماییم؛

• جواب فلسفی: از نظر فلسفی باید دید که آیا ممکن است شرط متاخر باشد و یا بعباره اخری یک جزئی از اجزاء علت تامه مقدم یا موخر باشد یا خیر؟ این تقدم یا تاخر مفاهیمی هستند که متضایفین هستند و متضایفان، تکافؤ وجودی دارند. نمی¬شود یکی باشد و دیگری نباشد. مثلا تقدم الان بیاید که تاخر بعد بیاید. پس تقدم و تاخر با هم هستند. اما متقدم و متاخر، یعنی شیئی که له التقدم، دیگر متضایف نیست. و متقدم ذاتا و طبعا اول می¬آید و بعد متاخر به وجود می¬آید. مثلا زمان دارای اجزایی است که این اجزا دارای تقدم و تاخر ذاتی هستند، مانند این که دیروز باید بگذرد تا امروز بیاید و دیروز هم معدوم است و چون امروز معدوم شد، فردا می¬آید.
بنابراین متقدم و متاخر در امور تکوینی داریم (می¬شود یک چیزی متقدم و یک چیزی متاخر باشد مانند اجزاء زمان) و اجزاء علت نیز بدین گونه است.

• جواب عرفی: بحث ما درباره شرط متقدم یا متأخر است و مقصود از این دو شرط، اینست که ما می¬خواهیم بگوییم علت تامه یا آن که مقدمه برای ذی المقدمه است؛ هر حصه¬ای از اجزاء تامه ملاک نیست، بلکه یک حصه¬ی خاصی است که تاثیرگذار است. مثلا می¬خواهیم گاز را روشن کنیم تا آب جوش بیاید. این حرارت اول آب را جوش نمی¬آورد بلکه درجه آب را بالاتر می¬برد و این آن قدر ادامه می¬یابد تا آب به صد درجه برسد و آن آتش آخر که آب را به صد درجه می¬رساند، علت جوش آمدن است. بعباره اخری هر آتشی، سبب جوش آمدن نیست، بلکه یک آتش خاصی سبب جوش آمدن است. در مانحن فیه، یک حصه¬ی خاصی ز مقدمه است که در ذی المقدمه اثر می¬گذارد. معنای متقدم و متاخر اینست که هر چیزی مقدمه نیست. آن مقدمه¬ای که این گونه در نظر بگیریم که متقدم یا متاخر است، این معنای مقدمه¬ی متقدم یا متاخر است.

سپس امام خمینی می¬فرماید اصلا نباید احکام تکوین را در تشریعیات و امور اعتباری جاری نماییم، زیرا بحث ما در اعتباریات است و تکوین هم ربطی ب تشریع ندارد.

تبیین و نقد فرمایش امام خمینی: امام خمینی دو جواب داد، در مورد جواب فلسفی باید بگوییم ایشان یک بار در کلام خود، مسئله زمان را به زمان موهوم تعبیر می¬کند یا اجزاء زمان را اجزاء موهوم حساب می¬کند. این به نوعی خلط مبحث است. این¬ها دو مطلب است، اگر یک جزءِ چیزی موهوم باشد، به این معنا نیست که خودش موهوم است. ممکن است چیزی خودش واقعیت باشد، اما اجزائش موهوم باشد، به عنوان مثال یک کتاب خارجی، واقعیت است اما اجزائش که قابل تقسیم به چند نیم است، موهوم است. زیرا الان کتاب یک چیز است. اجزاء کتاب موهوم است، اما خودش موهوم نیست. ولذا هر چیزی، قابل «تقسیم» هست اما این به این معنا نیست که «تقسیم» است.
باید بین این دو فرق گذاشت که اگر چیزی جزء موهوم دارد، خودش موهوم نیست. فلذا همیشه هر جسمی را می¬گویند، «قابل تقسیم» است نه این که تقسیم به چه اجزائی دارد. این کتاب هم قابل تقسیم تا بی‌نهایت است. پس اجزاء زمان موهوم هستند ولی خود زمان موهوم نیست. ثانیاً این که خود زمان چیست؟ برخی زمان را مقدار حرکت جسم کل می¬دانند. طبق این تعریف، زمان امر موهوم نیست و امر واقعی است. اگر هم کسی بگوید زمان به معنی حرکت جسم کل نیست، بلکه زمان یعنی تقدم و تاخر متصرم است (تقدم و تاخری که یوجد فینعدم است)؛ طبق این تعریف هم زمان وجود خارجی دارد. به هر حال اصل این که زمان وجود دارد مسلم است و ان چه مشکوک است، اینست که زمان یعنی چه. به همین جهت بوعلی وقتی می-خواهد بگوید زمان وجود دارد می¬گوید: «تنبیهٌ» یعنی نیازی به دلیل ندارد و واضح است. اما وقتی می¬خواهد بگوید زمان یعنی چه، می¬گوید: «اشارتٌ». مقتضای فرمایش ابن سینا اینست که وجود زمان بدیهی است ولی این که زمان چی است، بدیهی نیست.
الغرض این که مثال امام خمینی در مورد زمان، صحیح به نظر نمی¬رسد. اما آن چه امام خمینی در مورد جواب عرفی فرمودند درست است و اگر کسی عرفی می¬خواهد بحث کند باید بگوید مقدمه¬ی متقدم و متاخر داریم و این¬ها علت و معلول نیستند. نه عقد سبب است و نه اجازه مقدمه¬ی متاخر است، بلکه این¬ها صرفاً انتزاعات شرعی است. در این صورت اشکالی ندارد که الان از یک چیزی که مربوط به آینده است انتزاعی بکنیم.

محل برگزاری