خارج اصول (مقدمه واجب) حرم مطهر ۱۳۹۸

استاد احمد عابدی

تبیین نظرات در واجب مشروط

❋ ❋ ❋

مقدمه: کلام در باب واجب مشروط بود. بحث هم از اینجا شروع شد که شیخ انصاری بر خلاف ادبیات فرمود قید یا شرط به هیئت کلام نمی¬خورد و مربوط به ماده کلام است. آقای آخوند هم دو جواب می¬دهد، جواب اول این که نظر شیخ را قبول نداریم زیرا موضوع له حروف عام است که البته این جواب آخوند مبنایی است. جواب دوم این که اگر موضوع له حروف خاص باشد، درست است که خاص را نمی¬شود محدود کرد و قید به آن زد؛ اما می¬توانیم چیزی که خاص است را قید بزنیم اما از ابتدا و به نحو تعدد دال و مدلول.
مراد آخوند اینست که وقتی چیزی خاص است نمی¬توان خاص را گفت و بعد به آن قید زد. هرچیزی که خاص است جزئی است و تشخص دارد و وقتی هم که تشخص داشته باشد قابل قید نیست. اما چه اشکالی دارد که وقتی می¬خواهیم خاصی را بگوییم از همان ابتدا که می¬خواهیم بگوییم به آن قید بزنیم؟ مثلا اگر بگوییم این منبر و بعد به منبر قید بزنیم این شدنی است. اما وقتی بگوییم این منبر قهوه¬ای رنگ، «این منبر» خاص است و «قهوه¬ای» قید این خاص است. مراد آخوند اینست که معنای حرفی جزئی است اما اشکالی ندارد که همین معنای جزئی را از اول قید بزنیم.

اشکال به آخوند و پاسخ آن: برخی از اصولیون به آخوند اشکال کرده و آورده¬اند اگر یک چیزی محال است، فرقی بین ابتدا و انتها نیست. اگر قید زدن در استدامه (انتها) محال است، پس از اول هم محال است.
اما این اشکال به آخوند وارد نیست. زیرا مراد آخوند از این که می¬فرماید از اول قید بزنیم، این نیست که از ابتدا یک عام را خاص کنیم. بلکه مراد ایشان «ضیق فم الرکیه» است. یعنی دهنه¬ی چاه را از اول تنگ بگیر و این گونه نیست که اول چاه را با دهنه¬ی بزرگ حفر کن و بعد آن را تنگ کن. این «ضیق فم الرکیه» را هم با تعدد دال و مدلول بیان نموده است.

نظر مختار و دلیل آن: بهتر است در این اختلاف شیخ و آخوند گفته شود که کلمه¬ی «جزئی» چند معنا دارد گاهی «جزئی» در مقابل «کلی» استفاده می¬شود. «کلی» یعنی چیزی که وسیع و بزرگ است و «جزئی» محدود است. «کلی» در منطق، وجود ذهنی است اما «کلی» در عرفان به معنای بزرگ است که در خارج هم وجود دارد.
اما می¬خواهیم بگوییم «جزئی» یک معنای دیگر دارد. وقتی گفته می¬شود وضع حروف خاص است یا گفته می¬شود وضع هیئت خاص است، گاهی خاص به معنای متقوم بالطرفین است. خاص به معنای تضییق و قید زدن نیست، بلکه به معنای قوام یک چیزی به دیگری است. مانند کسی که تکیه-اش به عصا است. این که گفته می¬شود وضع حروف خاص است، یعنی معنای حروف وابسته به مسند و مسند الیه است. اگر خاص را این گونه معنی کنیم (نه این که خاص به معنای جزئی منظور باشد) بلکه خاص را به این معنی کنیم که تکیه¬اش به کس دیگری است. در این فرض هیچ اشکالی ندارد ما حروف را قید بزنیم و بگوییم شرط برگشت به هیئت دارد. (نظر آخوند)
علت هم اینست که حروف یا هیئت، وضع خاص دارند. خاص هم یعنی قوامش به مسند و مسند الیه است. حال اگر مسند و مسند و مسند الیه کلی باشند، کلی را می¬توان قید زد پس حروف را هم می¬شود قید زد. در این صورت حق با آخوند است.

یک نظر دیگر: یا این که کسی بگوید خاص به معنای جزئی نیست و به معنای ارتباط طرفین هم نیست، بلکه خاص به معنای تعلیق و معلق بودن یک چیز بر چیز دیگر است. بیان کردیم احتمال دارد معنای قضیه شرطیه تعلیق باشد و قضیه شرطیه را بر خلاف آن چه در منطق گفته می¬شد که حکم ندارد، بگوییم حکم دارد و خود جزا حکم برای مقدم است. اگر معنا نمودیم که خاص، تعلیق است، در این صورت هیچ اشکالی ندارد که بگوییم معنای هیئت، معنای حرفی است و قابل تخصیص و تقیید هم هست.

محل برگزاری