خارج اصول (مقدمه واجب) حرم مطهر ۱۳۹۸

استاد احمد عابدی

استدلال شیخ برتعلق "قید" به هیئت

❋ ❋ ❋

مقدمه: کلام در باب واجب مشروط بود. بحث هم از اینجا شروع شد که شیخ انصاری بر خلاف ادبیات فرمود قید یا شرط به هیئت کلام نمی¬خورد و مربوط به ماده کلام است.

دلیل شیخ انصاری بر نظر خود: دلیل شیخ هم این بود که وقتی انسان چیزی را تصور می¬کند، سه صورت متصور است:
• گاهی می¬بیند در این کار هیچ مصلحتی ندارد و آن را طلب نمی¬کند و شوق به آن ندارد.
• گاهی می¬بیند چیزی مطلقا مصلحت دارد و آن را طلب می¬کند و به آن شوق می¬کند.
• گاهی هم می¬بیند چیزی مصلحت دارد اما آن مصلحت با یک قید و یا شرط یا زمان خاص یا مکان خاص ایجاد می¬شود. در این صورت آن کار را طلب می¬کند و به آن کار در آن زمان یا مکان یا… شوق پیدا می¬کند.
معنای مطالب بالا اینست که قید و شرط مربوط به مُتَعَلَق است (دون الاراده).

نقد آخوند بر ادله¬ی شیخ انصاری: آخوند در کفایه این دلیل را مفصل مورد نقد قرار داده است، اما به گونه¬ای نقد نموده که انگار حرف شیخ را پذیرفته است.
آخوند می¬فرماید: اراده¬ی انسان گاهی مانعی دارد. چون اراده، مانع دارد، مطلق نیست، بلکه مقید است. گاهی انسان الان می¬گوید نماز بعد از اذان ظهر را می¬خواهم. گاهی می¬گوید من الان نمی¬توانم چیزی را بخواهم. هر وقت ظهر بشود، نماز می¬خواهم. این به نظر مشهور، همان واجب مشروط است، یعنی قید یا شرط به هیئت بر می¬گردد (نه ماده).
وقتی گفته می¬شود اگر زید آمد او را اکرام کن، این به چه معناست؟ آیا معنایش اینست که «یعنی الان می¬گویم و الان هم اکرام زیدی که می¬آید را می-خواهم.» که طبق این تعریف، مطابق نظر شیخ انصاری است. یا این که معنایش اینست که «زید را اکرام کن، ولی این طلب اکرام برای وقتی است که زید بیاید و اگر زید نیامد شما وظیفه¬ای نداری؟» که این نظر خود آخوند است.
آخوند می¬فرماید وقتی هنوز انسانی آفریده نشده بود، در آن زمان خداوند چیزی طلب نکرده بود، وقتی انسان موجود شد و مستطیع هم شد، حالا خداوند تکلیف حج را متوجه او می¬کند. اما شیخ می¬فرماید حج بر هر کسی واجب است، اما لازم نیست حج برود مگر این که مستطیع شود. پس وقتی هم که انسانی آفریده نشده بود، طلب حج وجود داشت.

اشکالی در کفایه: مطالبی که تا الان بیان نمودیم، مشکل بزرگی در فرمایشات کفایه ایجاد می¬کند. در کفایه آخوند فرموده است: همان گونه که شارع می¬تواند شرط یا قید را به ماده برگرداند، می¬تواند به هیئت برگرداند.
وقتی انسانی به چیزی توجه کرد و موافق غرض آدم هم بود، همان گونه که می¬توان گفت الان این را می¬خواهم (نظر شیخ انصاری) کما این که این شدنی است، می¬تواند هم بگوید اگر ظهر شد می¬خواهم. به شرط این که امید داشته باشیم آن شرط انجام شود و متوقع الحصول باشد. و چرا خداوند الان نمی-گوید نماز ظهر را می¬خواهم و می¬گوید اگر ظهر شد نماز را می¬خواهم؟ برای این که مانعی برای طلب وجود دارد چون شارع مشکل دارد و الان نمی¬تواند طلب کند.
بعباره اخری اصل، حرف شیخ انصاری است و این که طلب مشروط باشد، برای وجود مانع است. و این دقیقا بر خلاف نظر خود آخوند است. زیرا آخوند می¬خواست بفرماید طلب مشروط است (امر مشروط است) یعنی تا ظهر نشده خواند نماز نمی¬خواهد و تا مستطیع نشده، حج نمی¬خواهد. اما معنای عبارت کفایه که بیان نمودیم یعنی هر وقت شارع مشکل دارد و نمی¬تواند بگوید الان می¬خواهم، می¬گوید ظهر می¬خواهم. یعنی همیشه فرمایش شیخ انصاری اصل است و اگر مشکلی بود و نشد، واجب مشروط مطرح می¬شود.

نتیجه گیری
به بیان دیگر ما یک بحث در مورد اراده (حکم یا شوق یا طلب) داریم و یک بحث هم در مورد مراد (مُنشأ یا مُتَعَلَق) است. وقتی آخوند می¬فرماید هر وقت نتوانستیم قید را به ماده بزنیم، قید را به اراده می¬زنیم؛ معنایش واجب مشروط است. یعنی آخوند می¬پذیرد اصل اولی اینست که اراده معلق نباشد و اراده را تعلیقی معنا نمی¬کند، بلکه اراده را مطلق می¬گیرد مگر این که نشود. خوب این¬ها همان فرمایشات شیخ است.
اگر کسی بگوید اصل اولی اینست که اراده معلق است و قید دارد، این نظر آخوند است در حالی که خود آخوند این مطلب را نپذیرفته است. پس فرمایش آخوند در جواب شیخ، پذیرفتن جواب شیخ است.

محل برگزاری