خارج فقه (خیارات) حرم مطهر ۱۳۹۸

استاد احمد عابدی

روایاتی در مالکیت زمان خیار

❋ ❋ ❋

مقـدمـه: کلام در باب روایاتی بود که صاحب جواهر برای استدلال قول مشهور به آن¬ها تمسک نموده و شیخ انصاری هم غالب این روایات را قبول ندارد.

ادامه روایات: روایت: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ شُعَيْبٍ الْحَدَّادِ عَنْ بَشَّارِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَبِيعُ‏ الْمَتَاعَ‏ بِنَسَاءٍ فَيَشْتَرِيهِ مِنْ صَاحِبِهِ الَّذِي يَبِيعُهُ مِنْهُ قَالَ نَعَمْ لَا بَأْسَ بِهِ فَقُلْتُ لَهُ أَشْتَرِي مَتَاعِي فَقَالَ لَيْسَ هُوَ مَتَاعَكَ وَ لَا بَقَرَكَ وَ لَا غَنَمَكَ.»
کسی جنسی را نسیه می¬فروشد؛ پس همین بایع، آن را از مشتری می¬خرد. امام ع فرمود: اشکالی ندارد. عرض کردم همان جنس خودم را می¬خرم. امام ع فرمود این متاع و غنم و جنس شما نیست. (یعنی مال دیگری را می¬خری.)
بررسی سندی: روایت صحیحه است. فقط محمد بن الحسین مشترک بین چند نفر است که برخی موثق و برخی ضعیف هستند. اما از جهت تاریخی مشخص می¬شود این شخص در سند موثق است.
بررسی دلالی: صاحب جواهر با استناد به این روایت می¬فرماید شخص در زمان خیار مجلس مالک شده است و بایع اول، الان مال مشتری را می¬خرد. اما شیخ انصاری استدلال صاحب جواهر را صحیح نمی¬داند زیرا بحث ما این بود که در زمانی که مشتری خیار دارد آیا مالک می¬شود یا خیر؟ در حالی که شاید بگوییم همین که مشتری اراده کرد مال را به بایع بفروشد با همین اراده خیار ساقط می¬شود و شخص مال خودش را فروخته است.
سپس شیخ می¬فرماید معلوم می¬شود در ذهن سوال کننده این بوده که شخص در زمان خیار مالک نمی¬شود و به همین جهت گفت من مال خودم را بخرم؟ امام ع فرمود مال شما نیست، بلکه مال مشتری را می¬خری.
این که شیخ می¬فرماید در ذهن سوال کننده مذهب شیخ طوسی بوده است، پاسخش اینست که این چنین چیزی در ذهن سائل نبوده است. بلکه در ذهن ایشان این بوده که این نوعی فرار از ربا است و اما هم می¬فرماید اشکالی ندارد. این همان نظر اهل مسجد است که بایع باید صبر کند تا چند ماه بگذرد و بعد از مشتری بخرد. این جمله که شخص عرض کرد مال خودم را بخرم، قرینه¬ی عول یا مشارفت است. مثلا وقتی کسی کتابی را می¬فروشد، بعد از دو یا سه روز هم می¬گوید کتاب من را چه کردی و این از باب مجاز است. در حالی که ملکیت کتاب به طرف مقابل منتقل شده است.

روایت: «وَ عَنْهُ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ وَ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ ابْتَعْ لِي مَتَاعاً لَعَلِّي أَشْتَرِيهِ مِنْكَ بِنَقْدٍ أَوْ نَسِيئَةٍ فَابْتَاعَهُ الرَّجُلُ مِنْ أَجْلِهِ قَالَ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ إِنَّمَا يَشْتَرِيهِ مِنْهُ بَعْدَ مَا يَمْلِكُهُ.»
از امام ع سوال کردم در مورد مردی که پیش مرد دیگر می¬آید و می¬گوید چیزی را برای من بخر و من هم نقد یا نسیه از تو می¬خرم. مغازه دار هم به خاطر این فرد، می¬خرد و می¬آورد. امام ع فرمود اشکالی ندارد. مشتری بعد از این که بایع مالک شد، از او می¬خرد.
بررسی سندی: عنه یعنی عن حسین بن سعید اهوازی صاحب کتاب الزهد است. صفوان بن یحیی از اصحاب اجماع است. روایت صحیحه است.
بررسی دلالی: اگر بایع چیزی را بخرد و در زمان خیار مالک نشود و به مشتری بفروشد، این بیع ما لیس عنده است و باطل است. این که امام ع می-فرماید بایع مالک شده و می¬فروشد یعنی بایع در زمان خیار مالک شده است. شاید در ذهن شیخ انصاری این بوده است که اشکال چنین استدلالی بدین صورت است که بایع چیزی را می¬خرد و بعد به مشتری می¬فروشد. بایع همینجا که نشسته نمی¬خرد بلکه از جای دیگر می¬خرد و بعد تفرق حاصل می¬شود و به اینجا می¬آید پس خیاری نیست و این خروج از بحث ما است. اگر هم خیار حیوان باشد که مختص به مشتری است و از بحث ما خارج است.
اگر هم امروز را تصور کنیم که خرید و فروش با تلفن است، این هم شاهد بحث نیست زیرا وقتی بحث می¬شود در زمان خیار شخص مالک می¬شود یا خیر، قائلین به عدم مالکیت در زمان خیار، خودشان دو قول دارند، یکی نقل و دیگری کشف. اگر کسی بگوید من طرفدار نقل هستم، معنایش اینست که تا خیار تمام نشده است مال به مشتری منتقل نمی¬شود. در این صورت، روایت بالا علیه او است. زیرا فرمود مشتری در وقتی فروخت که مالک بوده است. اما اگر کسی مانند شهید اول قائل به کشف باشد، یعنی شخص در زمان خیار مالک نیست وقتی خیار تمام شد و فسخ نکردند کشف می¬شود از اول مالک بوده است. طبق این نظر، روایت ضرری وارد نمی¬کند و بر خلافش نیست.

برداشت آیت‌ﷲ تبریزی از متن مکاسب: آیت‌ﷲ تبریزی عبارت مکاسب را بدین صورت معنا می¬کند که وقتی کسی چیزی را خرید و در زمان خیار می¬خواهد بفروشد، این گفتگو و تواطئی که در عبارت مکاسب آمده است، یعنی در هنگام عقد اول شرط کرده¬اند که اگر بایع یا مشتری این مال را خواست بفروشد، خیار ساقط بشود. بعباره اخری بیع دوم شرط شده که غایت خیار بیع اول باشد.
نتیجه¬ی معنایی که آیت‌ﷲ تبریزی اینست که بیع دوم در زمانی است که خیار وجود ندارد. ایشان باید سبک معنی کردن مکاسب در مقام پاسخ به یک دور است. دور هم اینست که بیع دوم متوقف بر ملکیت است و مالک بودن بایع هم متوقف بر فسخ است و فسخ هم متوقف بر بیع دوم است. آیت‌ﷲ تبریزی در مقام پاسخ به این دور می¬فرماید این بیع دوم، غایت یا مشروط خیار بیع اول است. پس در هنگام بیع دوم اصلا خیاری نیست، نه این که ساقط شده باشد.

نقد فرمایش آیت‌ﷲ تبریزی: فرمایش ایشان بر خلاف عبارت مکاسب است. ظاهر مکاسب اینست که گفتگو برای بیع دوم، مسقط خیار است. بعباره اخری شیخ می¬خواهد بفرماید رضایت به بیع اول مسقط خیار است و این رضایت باید اظهار شود و اظهارش به گفتگو است (نه این که بیع دوم، غایت خیار باشد.) بلکه شیخ می¬خواهد بفرماید همین که شخص راضی به بیع شد خیارش یاقط می¬شود. فقط رضایتش را باید اظهار کند، ولو این که حرف بزند.

ادامه روایات: روایت: «وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْعِينَةِ فَقُلْتُ يَأْتِينِي الرَّجُلُ فَيَقُولُ اشْتَرِ الْمَتَاعَ وَ ارْبَحْ فِيهِ كَذَا وَ كَذَا فَأُرَاوِضُهُ‏ عَلَى الشَّيْ‏ءِ مِنَ الرِّبْحِ فَنَتَرَاضَى بِهِ ثُمَّ أَنْطَلِقُ فَأَشْتَرِي الْمَتَاعَ مِنْ أَجْلِهِ لَوْ لَا مَكَانُهُ لَمْ أُرِدْهُ ثُمَّ آتِيهِ بِهِ فَأَبِيعُهُ فَقَالَ مَا أَرَى بِهَذَا بَأْساً لَوْ هَلَكَ مِنْهُ الْمَتَاعُ قَبْلَ أَنْ تَبِيعَهُ إِيَّاهُ كَانَ مِنْ مَالِكَ وَ هَذَا عَلَيْكَ بِالْخِيَارِ إِنْ شَاءَ اشْتَرَاهُ مِنْكَ بَعْدَ مَا تَأْتِيهِ وَ إِنْ شَاءَ رَدَّهُ فَلَسْتُ أَرَى بِهِ بَأْساً.»
از امام ع در مورد عینه سوال نمودم. کسی می¬آید و می¬گوید فلان جنس را بخر و من هم به تو سود می¬دهم. پس توافق می¬کنیم. بعد هم من آن جنس را برای آن شخص می¬خرم. اگر هم او سر جایش نباشد مال را به او نمی¬دهم و مال را هم بعد به او می¬فروشم. امام فرمود اشکالی ندارد. اگر این مال را خریدی و این مال تلف شد خسارت به تو خورده است (یعنی تو مال را برای خودت خریده¬ای) و آن مشتری هم مخیر است و بعد که شما جنس را خریدی اگر خواست می¬خرد و اگر نخواست رد می¬کند و من هم عیبی در این معامله نمی¬بینم.
برسی سندی: روایت صحیحه است.
بررسی دلالی: معنای روایت اینست که اگر مشتری در خرید مخیر باشد بیع صحیح است ولی اگر مجبور باشد که بخرد بیع باطل است. یعنی اگر اول فروختی بیع باطل است ولی اگر اول فقط گفتگو کردی و بعد خریدی و بعد فروختی بیع باطل است.
شاید کسی بگوید استدلال صاحب جواهر به این روایت اشکال دارد. زیرا روایت در مورد این نیست که اانسان در زمان خیار چیزی را بفروشد یا نفروشد، بلکه بحث این روایت بیع ما لیس عنده است. یعنی کسی چیزی را که ندارد بفروشد، نه این که انسان در زمان خیار مالک می¬شود یا خیر. بنابراین روایت ارتباطی به بحث ما ندارد.

محل برگزاری