مباحث مطرح شده در این جلسه:
- اثبات ادعای افلاس
- جمعبندی بحث حجیت علم قاضی
- تتمهای بر بحث تصفیه
- تتمهای بر بحث حفظ و نگهداری سوءسابقه
اثبات ادعای افلاس
جمعبندی بحث حجیت علم قاضی
تاریخچه بحث: قانون تجارت، ورشکستگی شرکتها، تصفیه یا تسویه، حقﷲ یا حقالناس بودن ورشکستگی، اثبات افلاس، حجیت علم قاضی.
نتیجه بحث این شد که قاضی میتواند به علم خود قضاوت کند و فرق بین حقﷲ و حقالناس در طریق اثبات است یعنی حقﷲ با دو شاهد عادل ثابت میشود و حقالناس با یک شاهد و یک قسم اثبات میشود.
تتمهای بر بحث تصفیه
وقتی قاضی یا هیئت تصفیه میخواهد تصفیه کند، آیا میتواند اموال شرکت را برای خودش بخرد؟ گفته شد که جایز نیست. تتمه بحث این است که صاحب جواهر میفرماید: مکروه است «و أن یتولی البیع و الشراء لنفسه فی مجلس الحکم و غیره مع من یعلم أنه یحاسبه و غیره، لقوله (صلی ﷲ علیه و آله): «ما عدل وال اتجر فی رعیته أبدا» بل فی آخر «لعن إمام یتجر فی رعیته» و لما فی ذلک من تشویش البال و احتمال المحاباة المقتضی میل قلبه و خوف خصم من عامله من میل القاضی و التهمة و غیر ذلک. بل الظاهر إلحاق غیر البیع و الشراء من المعاملات بهما، بل قیل: یکره له النظر فی نفقة عیاله و ضیعته و نحو ذلک مما یشغل قلبه و حینئذ فالأولی توکیل من لا یعرف أنه وکیله و عن المناقب لأخطب خوارزم عن أبی مطر عن أمیر المؤمنین (علیه السلام) «أنه أتی سوق الکرابیس فقال: یا شیخ أحسن بیعی فی قمیصی بثلاث دراهم، فلما عرفه لم یشتر منه، ثم أتی إلی آخر فلما عرفه لم یشتر منه، فأتی غلاما حدثا فاشتری منه قمیصا بثلاثة دراهم». (جواهر الکلام ج ۴۰ ص ۸۳)
کتاب مناقب خوارزمی تألیف مکی بن خوارزمی است که ظاهراً شیعه نیست ولی علمایی مانند مقدس اردبیلی بسیار به آن توجه دارند و در بحثهای خلافت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام منحصربهفرد است. در افغانستان گروهی هستند که اهل سنت هستند اما دوازده امام را با لفظ امام و با پسوند علیهالسلام نام میبرند و در فقه به روایات ائمه اطهار علیهمالسلام استناد میکنند. مناقب خوارزمی مربوط به این گروه است.
احادیثی که در این عبارت آمده است ازلحاظ سندی درست نیست ولی نیاز به بحث سندی ندارند چون مطلب درستی است و منحصر به قاضی نیست بلکه بخشدار، فرماندار و استاندار را هم شامل میشود.
تتمهای بر بحث حفظ و نگهداری سوءسابقه
آیا پروندههای ورشکستگی باید بایگانی شوند یا حرام است ثبت و ضبط شوند؟ این همان بحث امحاء یا بحث ثبت سوءسابقه است. گفته شد باید بین جایی که عرض مطرح است و جایی که عرض مطرح نیست فرق گذارد. درجایی که عرض نظام مطرح است نیز مثل عرض افراد است بلکه بالاتر است. در مواردی معلوم است که موضوع منتفی شده است مثلاینکه در پروندههای فحشا و منکرات، طرف از دنیا رفته است یا اینکه سن او نود سال است و موضوع منتفی است یا در حکم منتفی شدن است و امحاء پرونده واجب است چون در غیر این صورت اشاعه فحشا است.
اما در مواردی که فحشا و منکرات نیست مثل مسائل مالی: نفس اینکه در کتابهای فقهی میفرمایند سوار مرکب کنند و در شهر بچرخانند تا مردم او را بشناسند و با او معامله نکنند، نشاندهنده آن است که مصلحت مردم در نظر گرفته شده است نه مصلحت فرد ورشکسته. اگر هدف این است باید پرونده ثبت و ضبط شود تا با او معامله نکنند.
صاحب جواهر میفرماید: «ینبغی أن یجمع قضایا کل أسبوع و وثائقه و حججه التی للغیر عنده و یکتب علیها قضاء أسبوع کذا من شهر کذا من سنة کذا و محضر فلان و سجل فلان و وثیقة فلان، بل ینبغی جمع قضاء کل یوم و یکتب علیه: قضاء یوم کذا من أسبوع کذا؛ و علی کل حال فإذا اجتمع ما لشهر کتب علیه: قضاء شهر کذا، فإذا اجتمع ما لسنة جمعه و کتب علیه: قضاء سنة کذا کل ذلک لتسهیل إخراج المطلوب منه له و لمن بعده من الحکام من دیوان الحکم و کان ینبغی ذکر ذلک فی الآداب، خصوصا مع عدم دلیل له سوی ما عرفته فیها و سوی ما فی خبر عقبة بن خالد عن أبی عبد ﷲ (علیه السلام) المشتمل علی قضیة مع غیلان بن جامع و فیه «قلت: و کیف تقضی یا غیلان؟ قال: أکتب هذا ما قضی به فلان بن فلان لفلان بن فلان یوم کذا من شهر کذا من سنة کذا ثم أطرحه فی الدواوین، قال: قلت: هذا الحتم من القضاء». (جواهر ج ۴۰ ص ۱۲۶)
این روایت کافی نقل شده است ولی وسائل الشیعه یا مستدرک آن را نقل نکردهاند و در کتابهای فقهی هم نقل نشده است. شاید به جهت آنکه معنای حدیث بسیار مشکل است ولی نکات جالبی دارد.
این حدیث در باب النوادر کتاب القضاء نقل شده است. قبلاً تذکر داده شد که نوادر جمع نادره است به معنای نفیس یعنی بهترین روایات در این باب نقل میشود اما وسائل الشیعه نوادر را جمع نادر به معنای حدیث شاذ گرفته است لذا این حدیث را هم کنار گذاشته است.
حدیث چنین است:
أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلاَلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَلاَمُ:
لَوْ رَأَیْتَ غَیْلاَنَ بْنَ جَامِعٍ وَ اسْتَأْذَنَ عَلَیَّ فَأَذِنْتُ لَهُ وَ قَدْ بَلَغَنِی أَنَّهُ کَانَ یَدْخُلُ إِلَی بَنِی هَاشِمٍ فَلَمَّا جَلَسَ قَالَ أَصْلَحَکَ اللَّهُ أَنَا غَیْلاَنُ بْنُ جَامِعٍ الْمُحَارِبِیُّ قَاضِی اِبْنِ هُبَیْرَةَ قَالَ قُلْتُ یَا غَیْلاَنُ مَا أَظُنُّ اِبْنَ هُبَیْرَةَ وَضَعَ عَلَی قَضَائِهِ إِلاَّ فَقِیهاً قَالَ أَجَلْ قُلْتُ یَا غَیْلاَنُ تَجْمَعُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ تُفَرِّقُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ تَقْتُلُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ تَضْرِبُ الْحُدُودَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ تَحْکُمُ فِی أَمْوَالِ الْیَتَامَی قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ بِقَضَاءِ مَنْ تَقْضِی قَالَ بِقَضَاءِ عُمَرَ وَ بِقَضَاءِ اِبْنِ مَسْعُودٍ وَ بِقَضَاءِ اِبْنِ عَبَّاسٍ وَ أَقْضِی مِنْ قَضَاءِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ بِالشَّیْءِ قَالَ قُلْتُ یَا غَیْلاَنُ أَ لَسْتُمْ تَزْعُمُونَ یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ وَ تَرْوُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ عَلِیٌّ أَقْضَاکُمْ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ قُلْتُ وَ کَیْفَ تَقْضِی مِنْ قَضَاءِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ زَعَمْتَ بِالشَّیْءِ وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ عَلِیٌّ أَقْضَاکُمْ قَالَ وَ قُلْتُ کَیْفَ تَقْضِی یَا غَیْلاَنُ قَالَ أَکْتُبُ هَذَا مَا قَضَی بِهِ فُلاَنُ بْنُ فُلاَنٍ لِفُلاَنِ بْنِ فُلاَنٍ یَوْمَ کَذَا وَ کَذَا مِنْ شَهْرِ کَذَا وَ کَذَا مِنْ سَنَةِ کَذَا ثُمَّ أَطْرَحُهُ فِی الدَّوَاوِینِ قَالَ قُلْتُ یَا غَیْلاَنُ هَذَا الْحَتْمُ مِنَ الْقَضَاءِ فَکَیْفَ تَقُولُ إِذَا جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ ثُمَّ وَجَدَکَ قَدْ خَالَفْتَ قَضَاءَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ لَجَعَلَ یَنْتَحِبُ قُلْتُ أَیُّهَا الرَّجُلُ اقْصِدْ لِسَانَکَ قَالَ ثُمَّ قَدِمْتُ اَلْکُوفَةَ فَمَکَثْتُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنِّی سَمِعْتُ رَجُلاً مِنَ الْحَیِّ یُحَدِّثُ وَ کَانَ فِی سَمْرِ اِبْنِ هُبَیْرَةَ قَالَ وَ اللَّهِ إِنِّی لَعِنْدَهُ لَیْلَةً إِذْ جَاءَهُ الْحَاجِبُ فَقَالَ هَذَا غَیْلاَنُ بْنُ جَامِعٍ فَقَالَ أَدْخِلْهُ قَالَ فَدَخَلَ فَسَأَلَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ مَا حَالُ النَّاسِ أَخْبِرْنِی لَوِ اضْطَرَبَ حَبْلٌ مَنْ کَانَ لَهَا قَالَ مَا رَأَیْتُ ثَمَّ أَحَداً إِلاَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ أَخْبِرْنِی مَا صَنَعْتَ بِالْمَالِ الَّذِی کَانَ مَعَکَ فَإِنَّه بَلَغَنِی أَنَّهُ طَلَبَهُ مِنْکَ فَأَبَیْتَ قَالَ قَسَمْتُهُ قَالَ أَ فَلاَ أَعْطَیْتَهُ مَا طَلَبَ مِنْکَ قَالَ کَرِهْتُ أَنْ أُخَالِفَکَ قَالَ فَسَأَلْتُکَ بِاللَّهِ أَمَرْتُکَ أَنْ تَجْعَلَهُ أَوَّلَهُمْ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَفَعَلْتَ قَالَ لاَ قَالَ فَهَلاَّ خَالَفْتَنِی وَ أَعْطَیْتَهُ الْمَالَ کَمَا خَالَفْتَنِی فَجَعَلْتَهُ آخِرَهُمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ فَعَلْتَ مَا زِلْتَ مِنْهَا سَیِّداً ضَخْماً حَاجَتُکَ قَالَ تُخَلِّینِی قَالَ تَکَلَّمْ بِحَاجَتِکَ قَالَ تُعْفِینِی مِنَ الْقَضَاءِ قَالَ فَحَسَرَ عَنْ ذِرَاعَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَنَا أَبُو خَالِدٍ لَقِیتُهُ وَ اللَّهِ عِلْباً مُلَفِّقاً نَعَمْ قَدْ أَعْفَیْنَاکَ وَ اسْتَعْمَلْنَا عَلَیْهِ اَلْحَجَاجَ بْنَ عَاصِمٍ. (الکافی ج ۷ ص ۴۲۹)
عقبه بن خالد و غیلان بن جماع را از اصحاب امام صادق علیهالسلام و مجهول دانستهاند درحالیکه هر دو از علمای اهل سنت هستند و شرححال ایشان مفصل در تهذیب الکمال امام مزی آمده است. (تهذیب الکمال ج ۲۳ ص ۱۲۸ و ج ۲۰ ص ۱۹۵) غیلان بن جامع قاضی کوفه بوده است و احادیث او در صحاح سته نقل شده است و احمد بن حنبل او را ثقه دانسته است و ظاهراً او را دیده و از او مستقیماً حدیث نقل کرده است. عقبه بن خالد از روات صحیح مسلم است.