خارج فقه (مسائل مستحدثه قضا) حرم مطهر ۱۴۰۱

درس خارج فقه استاد عابدی

بررسی فقهی قانون تجارت؛ شرط اول صوری، بررسی سند روایات

مباحث مطرح شده در این جلسه:

  • شرط اول از شرایط صوری: در یک شهر و یک حوزه بودن دادگاه و شرکت
  • بررسی روایات

three-asterisks]

بررسی روایات شرط اول از شرایط صوری: در یک شهر و یک حوزه بودن دادگاه و شرکت

حدیثی از کتاب امالی شیخ طوسی خوانده شد که سندش عجیب بود و معمولاً در روایات چنین سندی نداریم.

حدیث این بود:

«الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِیُّ فِی الْأَمَالِی عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَفَّارِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِی قِلَابَةَ عَنْ وَهْبِ بْنِ جَرِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَدِیِّ بْنِ عَدِیٍّ عَنْ رَجَاءِ بْنِ حَیَاةَ (وَ الْعَزِیزِ بْنِ عُمَرَ) عَنْ عَدِیِّ بْنِ عَدِیٍّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: اخْتَصَمَ إِمْرُؤُ الْقَیْسِ وَ رَجُلٌ مِنْ حَضْرَمَوْتَ- إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فِی أَرْضٍ فَقَالَ أَ لَکَ بَیِّنَةٌ قَالَ لَا قَالَ فَیَمِینُهُ قَالَ إِذاً وَ اللَّهِ یَذْهَبَ بِأَرْضِی قَالَ إِنْ ذَهَبَ بِأَرْضِکَ بِیَمِینِهِ کَانَ مِمَّنْ لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ- وَ لَا یُزَکِّیهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ قَالَ فَفَزِعَ الرَّجُلُ وَ رَدَهَا إِلَیْهِ». (وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۲۳۵ ح ۷ باب ۳ از ابواب کیفیه الحکم)

حدیث درباره این بود که دو نفر از حضرموت یمن درباره زمینی اختلاف داشتند و در مدینه خدمت پیامبر رسیدند که پیامبر قضاوت کند. هدف از نقل روایت این بود که وقتی جرمی در مکانی اتفاق می‌افتد آیا قاضی مکان دیگر می‌تواند قضاوت کند؟ جرم در یمن اتفاق افتاده بود و این دو خدمت پیامبر در مدینه رسیدند. گفته شد که حدیث دلیل نمی‌شود چون رسول خدا ولایت عام و مطلق دارد.

بررسی سندی حدیث

حسن بن محمد الطوسی عن ابیه: یعنی پسر شیخ طوسی (مفید ثانی) از پدر روایت کرده است.

عن الحفّار: معمولاً در کتاب‌های رجال می‌گویند مجهول است و معمولاً کتاب‌های رجال اسم ایشان را ذکر نکرده‌اند و حفّار استاد شیخ طوسی است. احتمالاً نام او این است: هلال بن محمد بن جعفر بن سندان و کنیه‌اش ابوالفتح است. توثیق ندارد چون نام او در کتاب‌های رجال نیست. لکن خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد در چند مورد نام ایشان را ذکر کرده است و به‌عنوان استاد خود از او نام می‌برد؛ بنابراین استاد شیخ طوسی و خطیب بغدادی است و ظاهراً متوفای ۴۱۴ است که با تاریخ وفات شیخ طوسی (۴۶۰) و تاریخ وفات خطیب بغدادی مناسبت دارد. می‌توان گفت از روایات او که مطابق با مذهب شیعه است، کشف می‌شود که شیعه بوده است ولی دلیلی بر شیعه بودنش نداریم.

عن عثمان بن احمد: ایشان مجهول است. جالب آن است که نه در کتاب‌های رجال شیعه نام برده شده است و نه در کتاب‌های رجال سنی. فقط امام مَزی در کتاب تهذیب الکمال در شرح‌حال ابو قلابه می‌گوید یکی از شاگردان وی ابو عمرو، عثمان بن احمد بن سمّاک است. (تهذیب الکمال فی أسماء الرجال ج ۱۸ ص ۴۰۲)

عن ابی القلابه: دو نفر ابوقلابه داریم؛ یکی از آن‌ها از عایشه و ابوهریره احادیث زیادی را نقل کرده است که عبدﷲ بن زید جرمی است و قطعاً ابوقلابه در حدیث فوق این شخص نیست بلکه باید در قرن سوم و چهارم می‌زیسته است و راوی از عایشه در قرن اول است. احتمالاً این ابوقلابه یعنی عبدالملک بن محمد بن عبدﷲ رُقاشی الضریر (نابینا) و متوفای ۲۷۶ است که تاریخش با بقیه راویان متناسب است. ابوقلابه استاد محمد بن جریر طبری است که تفسیری به نام «جامع البیان عن تاویل آی القرآن» دارد. اهل سنت به‌اتفاق می‌گویند اجماع داریم که این تفسیر مهم‌ترین تفسیر در طول تاریخ است. به نظر می‌رسد تفسیر مهم و کم‌نظیری است. (در آمل در حدود سال ۳۰۰ سه نفر به نام محمد بن جریر بن رستم طبری وجود داشته است که نام خودشان و پدرشان و جدشان و کنیه و لقبشان مثل هم بوده است. یکی از آن‌ها محمد بن جریر بن رستم طبری که سنی است و صاحب کتاب تاریخ طبری و تفسیر جامع البیان است. دو نفر دیگر شیعه بوده‌اند که یکی صاحب کتاب دلائل الامامه که بسیار جالب است و در صفحه اول مطلبی را نقل می‌کند و می‌گوید امام حسن عسکری را دریکی از کوچه‌ها دیدم. دیگری هم محمد بن جریر بن رستم طبری صاحب کتاب المسترشد است. (احتمالاً نام کتاب الایضاح فی الاسترشاد است). احتمال دارد که صاحب دلائل الامامه و صاحب المسترشد یک نفر باشد و این دو کتاب هم یک کتاب باشد وجود دارد، مانند کتاب تهذیب و استبصار شیخ طوسی که درواقع یک کتاب است و استبصار نوعی تتمه تهذیب است. المسترشد راجع به امیرالمؤمنین علیه‌السلام است و دلائل الامامه راجع به یازده امام بعدی است. این دو کتاب، کتاب‌های بسیار مهمی هستند و اعتبار زیادی دارند و با کتابی مانند کافی برابری می‌کنند).

عن وهب بن جریر: وهب بن جریر متوفای ۲۰۶ است و ثقه است.

عن ابیه: یعنی جریر بن حازم متوفای ۱۷۰ است. این بحث اختلافی است که آخرین شخص از صحابه پیامبر چه کسی است؟ معروف این است که آخرین صحابه واثله بن اسقع است که حدود ۱۵۰ وفات یافته است. جریر بن حازم، واثله بن اسقع را دیده است. البته قبری در هندوستان وجود دارد که هندی‌ها معتقدند آخرین صحابه پیامبر است که تا سیصد سال بعد از رسول خدا زنده بوده است و در جنوب هند وفات یافته است.

عن عدی بن عدی: عدی بن عدی یعنی عدی بن عدی بن عمیره کندی که اهل حضرموت یمن است. وی شاگرد رجاء بن حیوه است.

عن رجاء بن حیوَه: صاحب وسائل به اشتباه رجاء بن حیاه نقل کرده است و فقها نیز او را مجهول می‌دانند زیرا رجاء بن حیاه ناشناخته است اما صحیح رجاء بن حیوه بن جرول یا جندل است که در امالی نیز نقل شده است. وی اهل حضرموت است و در منطقه غزه فلسطین بوده است و در قرائت و تفسیر قرآن بسیار متبحر بوده است. پدربزرگ او از اصحاب پیامبر است. رجاء بن حیوه از معاویه بن ابوسفیان و عُباده بن صامت و جارب بن عبدﷲ انصاری نقل حدیث کرده است.

و العزیز بن عمر: قطعاً این غلط است و احتمالاً این‌گونه است: ابوعمر حمزه بن عمرو و یا این‌گونه است: رجاء بن حیوه عن عدی بن عمیره یعنی عزیز، عدی است و عمر نیز، عمیره است و کلمات اشتباه خوانده شده است.

عن عدی بن عدی عن ابیه: عدی بن عدی هم غلط است و عدی بن عمیره کندی صحیح است. عدی بن عمیره کندی دوست صمیمی عمر بن عبدالعزیز است که خلیفه بوده است و عمر بن عبدالعزیز، او را به‌عنوان استاندار ارمنستان و آذربایجان فرستاد. انسان خوبی بوده است.

سند دوم

دنباله سند در وسائل الشیعه این‌گونه است: وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی قِلَابَةَ عَنْ أَبِی الْوَلِیدِ عَنْ أَبِی عَوَانَةَ عَنْ (عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عَمِیرَةَ) عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ وَائِلٍ عَنْ أَبِیه.

عن ابی الولید یعنی هشام بن عبدالملک طیالسی. ابی عوانه احتمالاً وضّاح بن عبدﷲ است که یکی از اسرای گرگان بوده است و در مدینه عبد بود و آن زمان به‌اندازه‌ای حدیث مهم بود که مولایش او را مخیر کرد بین اینکه آزاد باشد یا اینکه عبد باشد و حدیث بنویسد و او دومی را ترجیح داد لذا تا آخر عمر عبد و کاتب حدیث بود، البته مولا او را آزاد کرد ولی او نپذیرفت. عبدالملک بن عمیره احتمالاً متوفای ۱۳۶ است و اهل سنت در شرح‌حال وی گفته‌اند مضطرب الحدیث است که به معنای آلزایمر امروزه است. علقمه بن وائل از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوده است و اهل حضرموت یمن است. پدرش وائل بن حجر حضرمی است.

غیر از دو نفر اول تقریباً تمامی روایان حدیث سنی هستند. از طرف دیگر معمولاً خود سنی‌ها غیر از دو نفر (مثل رجاء بن حیوه) بقیه را کذاب و مضطرب الحدیث و مدلّس دانسته‌اند. احتمالاً هدف شیخ طوسی در کتاب امالی این بوده است که احادیثی که مضمونی موافق مذهب شیعه دارد اما راوی آن غیر شیعه است، نقل کند. وسائل الشیعه هم با عدم توجه به هدف شیخ طوسی آن را نقل کرده است. وگرنه روایان سنی هستند و چندین اشتباه در سند وجود دارد حتی اسم روات اشتباه است لذا حدیث اعتباری ندارد.

حدیث بعدی

«وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: دَخَلَ الْحَکَمُ بْنُ عُتَیْبَةَ وَ سَلَمَةُ بْنُ کُهَیْلٍ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ ع فَسَأَلَاهُ عَنْ شَاهِدٍ وَ یَمِینٍ فَقَالَ قَضَی بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص- وَ قَضَی بِهِ عَلِیٌّ ع عِنْدَکُمْ بِالْکُوفَةِ- فَقَالا هَذَا خِلَافُ الْقُرْآنِ- فَقَالَ وَ أَیْنَ وَجَدْتُمُوهُ خِلَافَ الْقُرْآنِ- قَالا إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ- فَقَالَ قَوْلُ اللَّهِ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ- هُوَ لَا تَقْبَلُوا شَهَادَةَ وَاحِدٍ وَ یَمِیناً- ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَلِیّاً ع کَانَ قَاعِداً فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ- فَمَرَّ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُفْلٍ التَّمِیمِیُّ وَ مَعَهُ دِرْعُ طَلْحَةَ- فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا یَوْمَ الْبَصْرَةِ- فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُفْلٍ اجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ قَاضِیَکَ الَّذِی رَضِیتَهُ لِلْمُسْلِمِینَ فَجَعَلَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ شُرَیْحاً- فَقَالَ عَلِیٌّ ع هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا یَوْمَ الْبَصْرَةِ- فَقَالَ لَهُ شُرَیْحٌ هَاتِ عَلَی مَا تَقُولُ بَیِّنَةً فَأَتَاهُ بِالْحَسَنِ فَشَهِدَ آن‌ها دِرْعُ طَلْحَةَ- أُخِذَتْ غُلُولًا یَوْمَ الْبَصْرَةِ- فَقَالَ شُرَیْحٌ هَذَا شَاهِدٌ وَاحِدٌ وَ لَا أَقْضِی بِشَهَادَةِ شَاهِدٍ حَتَّی یَکُونَ مَعَهُ آخَرُ فَدَعَا قَنْبَرَ فَشَهِدَ آن‌ها دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا یَوْمَ الْبَصْرَةِ- فَقَالَ شُرَیْحٌ هَذَا مَمْلُوکٌ وَ لَا أَقْضِی بِشَهَادَةِ مَمْلُوکٍ قَالَ فَغَضِبَ عَلِیٌّ ع وَ قَالَ خُذْهَا فَإِنَّ هَذَا قَضَی بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ فَتَحَوَّلَ شُرَیْحٌ وَ قَالَ لَا أَقْضِی بَیْنَ اثْنَیْنِ حَتَّی تُخْبِرَنِی مِنْ أَیْنَ قَضَیْتُ بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ لَهُ وَیْلَکَ أَوْ وَیْحَکَ إِنِّی لَمَّا أَخْبَرْتُکَ آن‌ها دِرْعُ طَلْحَةَ- أُخِذَتْ غُلُولًا یَوْمَ الْبَصْرَةِ- فَقُلْتَ هَاتِ عَلَی مَا تَقُولُ بَیِّنَةً وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَیْثُ مَا وُجِدَ غُلُولٌ أُخِذَ بِغَیْرِ بَیِّنَةٍ فَقُلْتُ رَجُلٌ لَمْ یَسْمَعِ الْحَدِیثَ فَهَذِهِ وَاحِدَةٌ ثُمَّ أَتَیْتُکَ بِالْحَسَنِ فَشَهِدَ فَقُلْتَ هَذَا وَاحِدٌ وَ لَا أَقْضِی بِشَهَادَةِ وَاحِدٍ حَتَّی یَکُونَ مَعَهُ آخَرُ وَ قَدْ قَضَی رَسُولُ اللَّهِ ص بِشَهَادَةِ وَاحِدٍ وَ یَمِینٍ فَهَذِهِ ثِنْتَانِ ثُمَّ أَتَیْتُکَ بِقَنْبَرٍ فَشَهِدَ آن‌ها دِرْعُ طَلْحَةَ- أُخِذَتْ غُلُولًا یَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقُلْتَ هَذَا مَمْلُوکٌ وَ لَا أَقْضِی بِشَهَادَةِ مَمْلُوکٍ وَ مَا بَأْسٌ بِشَهَادَةِ الْمَمْلُوکِ إِذَا کَانَ عَدْلًا ثُمَّ قَالَ وَیْلَکَ أَوْ وَیْحَکَ إِنَ إِمَامَ الْمُسْلِمِینَ یُؤْمَنُ مِنْ أُمُورِهِمْ عَلَی مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا.

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع نَحْوَهُ وَ اقْتَصَرَ عَلَی قِصَّةِ عَلِیٍّ ع مَعَ شُرَیْحٍ وَ زَادَ فِی آخِرِهَا ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ أَوَّلَ مَنْ رَدَ شَهَادَةَ الْمَمْلُوکِ رُمَعُ.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ مِثْلَ الرِوَایَةِ الْأُولَی». (وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۲۶۵ ح ۶ باب ۱۴ از ابواب کیفیه الحکم)

سند اول: عنه یعنی علی بن ابراهیم. عن ابیه یعنی ابراهیم بن هاشم. عبدالرحمن بن حجاج از اصحاب امام هفتم علیه‌السلام است. این سند صحیحه است. علی‌القاعده «ابی جعفر» در حدیث، امام پنجم علیه‌السلام است، درحالی‌که مسلم است که عبدالرحمن بن حجاج نمی‌تواند از امام باقر حدیث نقل کند، بنابراین سند حدیث افتادگی دارد لذا حدیث مرسل است و اعتبار ندارد. مگر آنکه بگوییم عبدالرحمن بن حجاج از اصحاب امام هفتم است و از امام پنجم حدیث نقل می‌کند و واسطه افتاده است ولکن عبدالرحمن بن حجاج هر وقت حدیثی از امام پنجم نقل کرده است در سندش قیس هست و علی‌القاعده عبدالرحمن بن حجاج از قیس از امام پنجم نقل کرده است و قیس، ثقه است. در این صورت حدیث دارای اعتبار است. علاوه بر اینکه محمد بن ابی عمیر هم از اصحاب اجماع است و هم از مشایخ الاجازات است که لا یسندون و لا یرسلون الا عن ثقه.

شریح قاضی خیال کرده است که عبدﷲ بن قفل ید دارد و ید اماره ملکیت است و شهادت امام حسن را به خاطر اینکه یک شهادت است نپذیرفت و قضاوت قنبر را به خاطر اینکه مملوک است نپذیرفت.

امیرالمؤمنین فرمود سه قضاوت ناحق کردی.
۱- پیامبر فرمود هر چیزی که خیانت باشد بینه نمی‌خواهد. احتمالاً معنای این کلام آن است که اینکه زره مال طلحه است مثل روز روشن است و همه قبول دارند. در جنگ جمل قتل دشمنان جایز بود اما تصاحب اموال ایشان جایز نبود؛ یعنی زره مال طلحه است و چون به جنگ با امیرالمؤمنین آمده است کشتن او جایز است اما مال مسلمان غنیمت نیست. وقتی مال طلحه در دست عبدﷲ بن قفل است، عبدﷲ باید بینه بیاورد. اگر بینه ندارد باید مال را به ورثه طلحه بدهند.
۲- پیامبر با شهادت یک نفر (ذوالشهادتین) قضاوت کرده است.
۳- شهادت عادل ملاک است و عبد یا حر بودن ملاک نیست.

محل برگزاری