مباحث مطرح شده در این جلسه:
نشانههای بلوغ: سن
سن بلوغ دختران
بررسی اقوال و روایات سن بلوغ دختران
نشانههای بلوغ: سن
درباره سن بلوغ پسر روایتی وجود دارد که سن بلوغ پسر را سیزدهسالگی میداند. این روایت در ضمن بحث بلوغ دختر ذکر میشود.
بررسی اقوال و روایات سن بلوغ دختران
تقریباً چهار قول درباره سن بلوغ دختر وجود دارد؛ قول اول: مشهور آن است که دختر با اتمام نهسالگی بالغ میشود، بعداً مطرح میشود که نه سال قمری ملاک است یا نه سال شمسی. قول دوم: که دختر در دهسالگی بالغ میشود. قول سوم: بین نه و دهسالگی بالغ میشود. قول چهارم: یکی از علما در سالهای اخیر مطرح کرد که دختر در سیزدهسالگی بالغ میشود.
قول اول
در برخی کتابها گفتهشده است که شهرت این قول بهاندازهای است که نزدیک به اجماع است. علامه حلی در مختلف (مختلف الشیعه ج ۵ ص ۴۳۲) و شهید ثانی در مسالک (مسالک الافهام ج ۴ ص ۱۴۴) قائل به شهرت عظیمه شدهاند. صاحب جواهر هم فرموده است: «و أما الأنثی فبلوغها کمال تسع علی المشهور بین الأصحاب، بل هو الذی استقر علیه المذهب». (جواهر الکلام ج ۲۶ ص ۳۸) این کلام بوی اجماع میدهد و صریح در اجماع نیست.
عنوان باب چهارم از ابواب مقدمه العبادات چنین است: «بَابُ اشْتِرَاطِ التَّکْلِیفِ بِالْوُجُوبِ وَ التَّحْرِیمِ بِالِاحْتِلَامِ أَوِ الْإِنْبَاتِ مُطْلَقاً أَوْ بُلُوغِ الذَکَرِ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ الْأُنْثَی تِسْعَ سِنِینَ وَ اسْتِحْبَابِ تَمْرِینِ الْأَطْفَالِ عَلَی الْعِبَادَةِ قَبْلَ ذَلِکَ». (وسائل الشیعه ج ۱ ص ۴۲ باب چهارم از ابواب مقدمه العبادات)
مراد صاحب وسائل آن است که شرط تکلیف، احتلام و روییدن مو در پسر و دختر و پانزدهسالگی در پسر و نهسالگی در دختر است. تمرین دادن بچه به عبادت قبل از این موارد مستحب است، یعنی روایاتی که سن دیگری را مطرح کردهاند بر استحباب تمرین حمل میشوند.
دلیل این قول تقریباً پانزده روایت است که به بر خی اشاره میشود:
«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْعَبْدِیِّ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع قُلْتُ لَهُ مَتَی یَجِبُ عَلَی الْغُلَامِ أَنْ یُؤْخَذَ بِالْحُدُودِ التَّامَّةِ وَ تُقَامَ عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ بِهَا قَالَ إِذَا خَرَجَ عَنْهُ الْیُتْمُ وَ أَدْرَکَ قُلْتُ فَلِذَلِکَ حَدٌّ یُعْرَفُ بِهِ فَقَالَ إِذَا احْتَلَمَ أَوْ بَلَغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ أَشْعَرَ أَوْ أَنْبَتَ قَبْلَ ذَلِکَ أُقِیمَتْ عَلَیْهِ الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ أُخِذَ بِهَا وَ أُخِذَتْ لَهُ قُلْتُ فَالْجَارِیَةُ مَتَی تَجِبُ عَلَیْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ تُؤْخَذُ بِهَا وَ یُؤْخَذُ لَهَا قَالَ إِنَّ الْجَارِیَةَ لَیْسَتْ مِثْلَ الْغُلَامِ إِنَّ الْجَارِیَةَ إِذَا تَزَوَّجَتْ وَ دُخِلَ بِهَا وَ لَهَا تِسْعُ سِنِینَ ذَهَبَ عَنْهَا الْیُتْمُ وَ دُفِعَ إِلَیْهَا مَالُهَا وَ جَازَ أَمْرُهَا فِی الشِّرَاءِ وَ الْبَیْعِ وَ أُقِیمَتْ عَلَیْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ أُخِذَ لَهَا بِهَا قَالَ وَ الْغُلَامُ لَا یَجُوزُ أَمْرُهُ فِی الشِّرَاءِ وَ الْبَیْعِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْیُتْمِ حَتَی یَبْلُغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ یَحْتَلِمَ أَوْ یُشْعِرَ أَوْ یُنْبِتَ قَبْلَ ذَلِکَ». (وسائل الشیعه ج ۱ ص ۴۲ حدیث دوم باب چهارم از ابواب مقدمه العبادات)
این حدیث را قبلاً خواندیم و گفتیم سندش اشکال دارد، هرچند میتوان آن را توجیه کرد. اگر کسی مانند صاحب جواهر یا شیخ انصاری باشد این حدیث را صحیح میدانند، اما اگر کسی مانند آیتﷲ خویی این حدیث را ضعیف میداند.
در این حدیث روشن است که میفرماید دختر تا نهسالگی بالغ نشده است، البته در یک صورت چنین دلالتی را دارد و آن این است که بگوییم نزدیکی کردن با دختر تا قبل از نهسالگی حرام است و درست هم همین است.
«وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ یَزِیدَ الْکُنَاسِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ الْجَارِیَةُ إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِینَ ذَهَبَ عَنْهَا الْیُتْمُ وَ زُوِّجَتْ وَ أُقِیمَتْ عَلَیْهَا الْحُدُودُ التَّامَةُ لَهَا وَ عَلَیْهَا الْحَدِیثَ». (وسائل الشیعه ج ۱ ص ۴۲ حدیث سوم باب چهارم از ابواب مقدمه العبادات)
قبلاً در مورد این حدیث گفتیم سندش اشکالی ندارد. حدیث میفرماید صغیر بودن دختر در نهسالگی تمام میشود.
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ آدَمَ بَیَّاعِ اللُّؤْلُؤِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا بَلَغَ الْغُلَامُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً کُتِبَتْ لَهُ الْحَسَنَةُ وَ کُتِبَتْ عَلَیْهِ السَّیِّئَةُ وَ عُوقِبَ وَ إِذَا بَلَغَتِ الْجَارِیَةُ تِسْعَ سِنِینَ فَکَذَلِکَ وَ ذَلِکَ آنها تَحِیضُ لِتِسْعِ سِنِینَ. وَ رَوَاهُ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَدِ بْنِ سَمَاعَة». (وسائل الشیعه ج ۱۹ ص ۳۶۵ حدیث دوازدهم باب چهارم از ابواب کتاب الوصایا)
قبلاً گفتهایم که هر وقت گفته شود ابن سنان، اگر محمد بن سنان باشد موثق نیست اما اگر عبدﷲ بن سنان باشد، موثق است.
قول دوم
فقط سه نفر را پیداکردهام که قائل به بلوغ دختر در دهسالگی هستند: شیخ طوسی: «و المرأة تبلغ عشر سنین». (المبسوط ج ۱ ص ۲۶۶)، ابن حمزه: «و بلوغ المرأة بأحد شیئین: الحیض و تمام عشر سنین». (الوسیله ص ۱۳۷) و یحیی بن سعید: «و تختص المرأة بالحیض و بلوغ عشر سنین». (الجامع للشرایع ص ۱۵۳) عبارات این بزرگان صریح در این است که بلوغ دختر در دهسالگی است.
درست است که مبسوط کتاب فتوایی است ولی نمیتوان گفت نظر نهایی شیخ طوسی است؛ زیرا کتاب مبسوط کتابی است که برای تفریع فروع نوشته شده است نه برای فتوا؛ یعنی شیخ میفرماید: برخی از اهل سنت میگفتند فقه شیعه فروعات را ندارد و من این کتاب را نوشتم که بگویم در فقه شیعه فروعات وجود دارد. فتوای شیخ در کتاب نهایه آمده است. شاهد آنکه در کتاب نهایه غیر از این فتوا داده است. (النهایه ج ۱ ص ۶۱۲ و ج ۱ ص ۴۹۰)
یحیی بن سعید در بحث صوم یک قول را گفته است اما در بحث حجر قول دیگر را اختیار کرده است. در صوم میگوید بلوغ دختر به ده سال است ولی در بحث حجر میگوید بلوغ دختر بین نه و دهسالگی است. (الجامع للشرایع ص ۳۶۰)
صاحب جواهر درباره دلیل قول دوم میفرماید: «وأما البلوغ بالعشر فقد رواه الشیخ مرسلا ولم أجد به روایة مسندة نعم ربما یستدل له بروایة غیاث بن إبراهیم عن الصادق علیهالسلام: أن أمیرالمؤمنین علیهالسلام قال: لا توطیء جاریة لأقل من عشر سنین، قال: فإن فعل فعیبت ضمن». (جواهر الکلام ج ۲۶ ص ۳۹) صاحب جواهر میفرماید: «لکنها کماتری مع آنها ضعیفة السند – بینة الشذوذ معارضة بالروایات المستفیضة الدالة علی جواز الدخول بالجاریة لتسع، بل عن النبی صلیﷲعلیهوآلهوسلم أنه دخل بعائشة قبل تجاوز التسع -غیر صریحة فی تحدید البلوغ بالعشرة لجواز استناد المنبع فیها إلی أمر آخر، غیر عدم البلوغ، فلیس للفقیه محیص عن المشهور، کما هو واضح». (جواهر الکلام ج ۲۶ ص ۳۹)
این حدیث درباره سن وطی دختر است، ممکن است کسی بگوید برای عبادات سنی ملاک است و برای معاملات سن دیگری ملاک است و برای اجاری حدود هم سن دیگری ملاک است. اگر کسی این را بگوید همچنان که گفتیم همین درست است، اشکالی ندارد که بگوییم وطی دختر در دهسالگی است اما تکالیف در نهسالگی است. چون بحث درباره بلوغ دختر است همان نهسالگی را قبول میکنیم. تلازمی هم بین بلوغ و جواز دخول نیست، یعنی یک سال بعد از بلوغ، دخول جایز است. قول دوم فقط یک قائل دارد و خلاف مشهور است و حدیثش هم اعتبار سندی ندارد و از جهت دلالت هم روشن نیست.
قول سوم
شیخ در نهایه که کتاب فتوایی است میفرماید: «و إن کانت بالغا و قد بلغت حد البلوغ، وهو تسع سنین إلی عشر». (النهایه ج ۱ ص ۴۹۰) یعنی ممکن است در نهسالگی بالغ شود و ممکن است در دهسالگی بالغ شود. در این صورت بلوغ دختر به حمل یا حیض است، اگر در نهسالگی حائض شد، بالغ شده است و اگر در دهسالگی حائض شده، بالغ شده است.
یحیی بن سعید فرموده است: «و بلوغ تسع سنین الی عشره». (الجامع للشرایع ص ۳۶۰) (در طبع موسسه سیدالشهداء و در طبع موسسه الامام الصادق ص ۳۹۰ کلمه «الی عشره» را در پاورقی بهعنوان نسخهبدل ذکر کردهاند).
علامه حلی فرموده است: «و فی الأنثی، بلوغ تسع سنین أو عشر». (التحریر ج ۱ ص ۴۸۵) علامه حلی نه کتاب فقهی دارد که از میان آنها تحریر، تبصره، قواعد و ارشاد، کتاب فتوایی هستند، مثل تذکره و منتهی فقه استدلالی هستند.
مستند این قول تنها یک روایت است: «وَ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ لَا یُدْخَلُ بِالْجَارِیَةِ حَتَی یَأْتِیَ لَهَا تِسْعُ سِنِینَ أَوْ عَشْرُ سِنِینَ». (وسائل الشیعه ج ۲۰ ص ۴۵ حدیث دوم باب چهل و پنجم از ابواب مقدمات النکاح)
حدیث به لحاظ سندی صحیح است. در این حدیث هم بحث دخول است نه بحث بلوغ. اگر کسی بگوید تا کسی بالغ نشده است جایز نیست و هرکسی که بالغ شده است دخول جایز است، یعنی تلازم طرفینی را بپذیرد و ثابت کند، حدیث دلیل میشود. شاید کسی حدیث بحث دخول را میگوید درحالیکه بحث ما در بلوغ است و این دو تلازمی ندارند. درنتیجه اولاً این قول خلاف قول مشهور است و حدیث قول سوم مورد اعراض مشهور است و اعراض موجب وهن است. ثانیاً این روایت با روایات فراوانی که بر قول اول دلالت میکنند معارض است. ثالثاً باید ابتدا تلازم بین دخول و بلوغ را ثابت کرد تا بتوان این حدیث را دلیل قول سوم قرار داد.
قول چهارم
در سالهای اخیر یکی از آقایان فرموده است: بلوغ دختر به سیزده سال است.
حدیثی که مورد استناد این قول است حدیثی از عمار ساباطی است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْغُلَامِ مَتَی تَجِبُ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ فَقَالَ إِذَا أَتَی عَلَیْهِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً فَإِنِ احْتَلَمَ قَبْلَ ذَلِکَ فَقَدْ وَجَبَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ جَرَی عَلَیْهِ الْقَلَمُ وَ الْجَارِیَةُ مِثْلُ ذَلِکَ إِنْ أَتَی لَهَا ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ حَاضَتْ قَبْلَ ذَلِکَ فَقَدْ وَجَبَتْ عَلَیْهَا الصَلَاةُ وَ جَرَی عَلَیْهَا الْقَلَم». (وسائل الشیعه ج ۱ ص ۴۵ حدیث دوازدهم باب چهارم از ابواب مقدمه العبادات)
دلالت حدیث روشن است که سن پسر و دختر سیزدهسالگی است، اگر پسر قبل از این سن محتلم شد و دختر هم قبل از این سن حائض شد، بالغ شده است.
صاحب وسائل الشیعه در حل تعارض این روایت با روایات قول اول میفرماید: «أَقُولُ هَذَا مَحْمُولٌ عَلَی حُصُولِ الِاحْتِلَامِ أَوِ الْإِنْبَاتِ لِلْغُلَامِ فِی الثَّلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ عَدَمِ عَقْلِ الْجَارِیَةِ قَبْلَهَا لِمَا مَضَی وَ یَأْتِی مَا یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ وَ عَلَی التَّمْرِینِ فِی مَحَلِّهِ وَ یُمْکِنُ حَمْلُ حُکْمِ الْغُلَامِ عَلَی الِاسْتِحْبَابِ وَ حُکْمِ الْجَارِیَةِ عَلَی أَنَّ مَفْهُومَ الشَرْطِ غَیْرُ مُرَادٍ». (وسائل الشیعه ج ۱ ص ۴۵ حدیث دوازدهم باب چهارم از ابواب مقدمه العبادات) یعنی این حدیث را بر این حمل کنیم که دختری نه ساله یا ده ساله شده است اما عاقل نیست، مثلاً مجنون یا سفیه است وسیزدهسالگی عقلش کامل شد.
این بهترین مثال برای جمع تبرعی است که بگوییم این روایت دختری را میگوید که از نهسالگی تا سیزدهسالگی دیوانه بوده است و در سیزدهسالگی عاقل شده است. این جمع هیچ شاهدی ندارد و حرف صحیحی نیست. معنا ندارد که کسی تا سیزدهسالگی دیوانه باشد و بعد از آن عاقل بشود.
روشن است که این حدیث مطلبی را میگوید که هیچکس قبول ندارد و آن این است که بلوغ پسر و دختر خر دو در سیزدهسالگی است. هیچکسی پسر را در سیزدهسالگی بالغ نمیداند، یعنی یک قسمت حدیث قطعاً صحیح نیست و هیچ قائلی ندارد. این همان تبعض در حجیت است، یعنی اگر حدیثی دو مطلب را میگوید که میدانیم یکی از آن دو قطعاً نادرست است، اشکالی ندارد که بگوییم مطلب دیگر صحیح است.
درباره عمار ساباطی گفتهشده است فطحی است و فطحیها موثقاند، به همین جهت این حدیث را موثقه عمار ساباطی میگویند. فعلاً میگوییم عمار بن موسی فطحی است و شیخ طوسی در کتابهایش او را فطحی معرفی میکند و دیگران هم او را فطحی میدانند، اما عمار روایات بسیار زیادی در فقه دارد و عجیب است که روایات عمار بزنگاهها و مسائل مهم فقه است و در این مسائل فقط روایت عمار وجود دارد. روایات منحصربهفرد است و اگر کسی روایات عمار را قبول نکند، در کل فقه فتوای او با فتوای کسی که روایات عمار را میپذیرد تفاوت میکند.
بعضی مانند صاحب جواهر میگویند روایات عمار اضطراب متن دارد لذا روایات عمار را کنار میگذاریم. مرادشان آن است که روایات عمار حاوی مطلبی است که در بقیه روایات نیست. مثلاً در همین بحث هیچ روایتی سیزده سال را ذکر نکرده است و این روایت تنها روایتی است که سیزده سال را ملاک میداند. در بقیه مسائل فقهی که از عمار روایت نقل شده است همچنین است.
ممکن است کسی بگوید این از قوت روایات عمار است که بسیار فقیه بوده و میدانسته است مشکلات فقه کجاست و همان مسائل را از ائمه علیهمالسلام سؤال کرده است.
جلسه آینده بحث میکنیم که آیا عمار فطحی است؟ آیا روایات عمار را میتوان پذیرفت؟