مباحث مطرح شده در این جلسه:
تاریخچه تجارت در مکه
تجارت رسول خدا
تجارت ائمه علیهمالسلام و اصحاب
تفاوت بیع و تجارت
مطالب هفته گذشته فقهی نبودند، بلکه اصول موضوعه یا پیشفرضهایی برای بحث بودند. موضوع بحث بررسی فقهی قانون تجارت است و اینکه کدامیک از موارد موافق شرع یا مخالف شرع است.
تاریخچه تجارت در مکه
ابتدا توضیحی در رابطه با تاریخچه تجارت در مکه عرض میکنم و اینکه وقتی آیات مربوط به تجارت نازل شد ناظر به چه نوع تجارتی بوده است.
مکه شهری تجاری بوده است، برخلاف مدینه که شهر زراعی بوده است. در زمان جاهلیت مکه مرکزی برای تجار یمن و تجار شام و تجار عراق و تجار حبشه یا اتیوپی بوده است. مثلاً تجار از شام، زیتون و انار و سیب به مکه میآوردند و از مکه به مدینه و حبشه توزیع میشد، از یمن، عقیق و پوست و چرم میآوردند و از حبشه، گوسفند و فیل و شتر میآوردند.
قریش بهصورت کلی تاجر بودند و اینکه به آنها قریش گفته میشود به دلیل این است که تاجر بودهاند. سوره قریش هم به تجارت قریش اشاره دارد. حتی سفر حج برای بسیاری از مردم به دلیل تجارت بود، هنوز هم بعد از ۱۴۰۰ سال، سوق عکاظ را که در جاهلیت مطرح بوده است، برگزار میکنند. در روایات هم آمده است که حج بعضی از افراد برای تجارت است به همین دلیل است. خاندان رسول خدا هم معمولاً تاجر بودهاند؛ عباس عموی پیامبر تاجر عطر بوده است و در روایات هست که در زمان جاهلیت معمولاً کسانی که میخواستند عطر بخرند سراغ عباس میرفتند، حضرت ابوطالب علیهالسلام تاجر بوده است اما وضع مالی ایشان زیاد خوب نبوده است که نمونه آن را اشاره خواهیم کرد، حضرت عبدﷲ پدر پیامبر اکرم و همینطور عبدالمطلب جد رسول خدا و هاشم جد اعلای رسول خدا هم تاجر بودهاند. اینکه قبر جناب هاشم در فلسطین در غزه است و رسول خدا هم دو سه مرتبه به غزه برای زیارت قبر جدشان تشریف بردند، به دلیل این است که ایشان برای تجارت به منطقه غزه رفتوآمد میکرده است و در آنجا مریض شده و از دنیا رفتهاند. علت اینکه حضرت عبدﷲ هم در نزدیکی مدینه دفن شدهاند این است که سفر تجاری به دمشق رفته بودند و در برگشت میخواستند از طریق مدینه به مکه بیایند که در مدینه مریض شد و از دنیا رفتند. افرادی مثل ابوسفیان هم تاجر بوده است و کاروان تجاری ابوسفیان در قرآن آمده است و ابوسفیان وضع مالی خوبی داشته است و هم برای خودش تجارت میکرد و هم مردم اموال خود را به او میدادند تا برای ایشان تجارت کند. یکبار ابوسفیان در زمان جاهلیت گفت: من تا به امروز مثل محمد ندیدهام که اموال خود را به من داد و من برای تجارت کردم، وقتی از تجارت برگشتم به استقبال من آمد و احوال من را پرسید اما از اموالش نپرسید. ابوجهل و ابولهب هم تاجر بودهاند و درباره مالالتجاره آنها هم در تاریخ مطالب زیادی وجود دارد.
تجارت رسول خدا
یکی از علتهای اینکه حضرت خدیجه پیامبر اکرم را بااینکه ۲۴ ساله بودند برای سرپرستی مالالتجاره دعوت کرد و رسول خدا هم به آن سفر رفت و بعد حضرت خدیجه عاشق پیامبر شد و اظهار تمایل به ازدواج کرد و ازدواج کردند، همین مسئله تجارت پیامبر بود؛ چون کار آباء و اجداد رسول خدا تجارت بود و خود ایشان هم سابقه تجارت داشت و تجارت را خوب بلد بود. پیامبر در دوازدهسالگی سفر تجارت ابوطالب به دمشق را تجربه کرده است. ظاهراً پیامبر اکرم سه بار سفر تجاری برای خدیجه به دمشق داشته است. بعد از ازدواج با خدیجه هم باز سفر تجاری داشتند. زید بن حارثه که پیامبر نسبت به او تبنّی (فرزندخواندگی) کرد غلامی از شام بود که اسیر شده بود و او را به عکاظ در اطراف یمن آوردند و پیامبر در سفر تجاری یمن بعد از ازدواج با خدیجه او را برای خدیجه خرید، حضرت خدیجه هم بعدازاینکه دید پیامبر زید به حارثه را دوست دارد، او را به پیامبر بخشید. پیامبر هم زید بن حارثه را آزاد کرد و او را به فرزندی گرفت. وقتی پدر و مادر زید به حارثه در شام فهمیدند که فرزندشان در مکه مبادله و آزاد شده است، به مکه آمدند که او را با خود به شام ببرند ولی زید حاضر نشد برود و گفت من پیامبر را با هیچکس معاوضه نمیکنم. پدرش ناراحت شد و حتی پیامبر به او فرمود با پدر و مادرت برگرد ولی او گفت من شمارا با کسی معاوضه نمیکنم. پیامبر چه قبل از ازدواج و بعد از ازدواج کار تجارت انجام میداده است.
تجارت ائمه علیهمالسلام و اصحاب
درباره امیرالمؤمنین علیهالسلام شاید چیزی پیرامون تجارت نباشد یا من خبر ندارم. درباره ائمه دیگر هست که کار تجاری داشتهاند، مثلاً درباره امام صادق علیهالسلام هست که: «کان من اثری اهل المدینه»، یا سُرّههای امام موسی بن جعفر علیهالسلام که نشانه تجارت امام هفتم است، یا اینکه فرزندان امام هفتم سفر تجاری به قاهره میرفتند و امام هم به آنها پول میداد که برای ایشان هم تجارت کنند. در ائمه علیهمالسلام تجارت بوده است، در میان اصحاب ائمه هم نمونه زیاد وجود دارد. مثلاً هشام بن حکم یا ضریس کناسی یا حریز سجستانی تاجر روغنزیتون یا عثمان بن سعید از نواب خاص امام زمان علیهالسلام تاجر بودهاند.
تفاوت بیع و تجارت
در روایات معمولاً تجارت را بسیار مدح کردهاند و ترک تجارت را مذمت کردهاند، ولی بیع و شراء مدحی نشده است. در وسائل الشیعه وقتی میخواهد روایات باب مکاسب را مطرح کند، عنوان باب را «کتاب التجاره» گذاشته است. باب اول و دوم کتاب التجاره وسائل الشیعه درباره مدح و فضیلت تجارت «باب استحبابها» و «باب کراهه ترک التجاره» است، اما بعد از این دو باب بحث بیع آمده است.
عنوان کتاب المکاسب، مکاسب جمع کسب است، بعضی از کتابها هم بهجای مکاسب، کتاب البیع هستند، بعضی از کتابهای قدیمی هم کتاب المتاجر هستند، بهعنوانمثال لمعه و شرح لمعه کتاب المتاجر نوشتهاند؛ یعنی در ذهن این آقایان این بوده است که بیع و تجارت و کسب به یک معناست و یک باب را هم باب التجاره میگویند، هم باب البیع میگویند، هم باب المکاسب میگویند. معمولاً هیچ فقیهی یک کتاب بهعنوان کتاب البیع و یک کتاب بهعنوان کتاب المتاجر ندارد.
قرآن کریم میفرماید: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» (نور/۳۷) در این آیه بیع را به تجارت عطف کرده است. ظاهر آیه این است که تجارت و بیع دو چیز هستند.
شهر ماردین ترکیه که ابن تیمیه متولد آن است تاریخ عجیبی دارد که آن را مطالعه کنید و الآن بیشترین آثار رسول خدا مانند دو تار موی رسول خدا و لباس رسول خدا و تسبیح رسول خدا در این شهر است؛ زیرا در جنگهای صلیبی دولت عثمانی که قدرت داشت آثار رسول خدا را در آن شهر جمع کرد، زیرا در قرآن هست که در جنگ طالوت و حضرت داود با جالوت آثار پیامبران را آورده بودند که پیروز شوند. «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَ فی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (بقره/۲۴۸) به خاطر این آیه قرآن، مسلمانان هم آثار پیامبر را در تابوتی میگذاشتند و جلوی لشگر میبردند که بر صلیبیها پیروز شوند و این آثار هنوز هم در این شهر هست. در شهر ماردین مسجدی که آثار رسول خدا در آن است، دو تابلو بر روی منارهاش وجود دارد که یکی بهطرف بازار است و یکی بهطرف خیابان است. روی تابلوی بهطرف بازار نوشته است: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ» (نور/۳۷) و روی تابلوی بهطرف خیابان ریز نوشته است «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ» و درشت نوشته است «وَ لا بَیْعٌ»؛ یعنی بازار محل تجارت است و خیابان محل بیع است. مقصود این است که فهم مسلمانان از این آیه شریفه این است که تجارت و بیع دو چیز هستند اما نوعاً فقها بیع و تجارت را به یک معنا گرفتهاند. کتابهای لغت هم «بیع و شراء» را به دادوستد معنا کردهاند اما «تجارت» را به بازرگانی معنا کردهاند.
الآن در ذهن ما هم این است که کسی به ما بازرگان و تاجر نمیگوید اما هیچکدام از ما نیست مگر اینکه بیع و شراء داشتهایم؛ یعنی حتماً بیع و شراء داشتهایم ولی درعینحال خود را تاجر حساب نمیکنیم. هرکسی بلااستثناء بایع و مشتی بوده است اما اینگونه نیست که هرکسی تاجر و بازرگان بوده است. احتمالاً فرق بین تجارت با بیع در این باشد که اگر حرفه کسی خریدوفروش است، تاجر است اما اگر حرفه کسی خریدوفروش نبود ولی گاهی خریدوفروش میکند، بایع و مشتری است. یا اینکه قلت و کثرت معامله فرق بین تجارت و بیع است، یعنی کسی که زیاد معامله میکند، تاجر است اما کسی که کمتر معامله میکند، بایع و مشتری است و یا اینکه تاجر کسی است که برای خریدوفروش سفر میکند اما بایع برای خریدوفروش سفر نمیکند. شاهد فقهیاش این است که در بحث صلات مسافر میگویند نماز تاجری که در شهرها رفتوآمد دارد نمازش تمام است ولی نمیگویند بایع و مشتری. یا اینکه بگوییم تاجر کسی است که معمولاً معاملات بزرگ و سنگین انجام میدهد اما بایع و مشتری معاملات کوچک دارد، البته بهصورت موردی معامله بزرگی انجام دهند. احتمالاً معنای آیه شریفه «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ» (نور/۳۷) هم معاملات بزرگ و معامله کوچک است. بههرحال شاید نتوان تعریف جامعومانعی از کلمه «تجارت» همانند کلمه «بیع» ارائه کرد. این معانی و قیودی که گفته شد تعریف لغوی یا شرح الاسم تجارت در مقابل بیع است.