خارج فقه (مسائل مستحدثه قضا) حرم مطهر ۱۴۰۰

درس خارج فقه استاد عابدی

بررسی فقهی قانون تجارت؛ معنای سفه، آیات دارای کلمه رشد و سفاهت، کلام صاحب جواهر

مباحث مطرح شده در این جلسه:
معنای سفه
آیات دارای کلمه رشد و سفاهت
کلام صاحب جواهر

❋ ❋ ❋

معنای سفه
یکی از کسانی محجور است، سفیه است. سفیه غیر از مجنون است؛ مجنون در فارسی دیوانه معنا می‌شود اما شاید دقیق‌ترین کلمه در فارسی برای سفیه، خُل باشد. خُل معمولاً به معنای کم‌عقل یا کم‌شعور است اما بی‌شعور یعنی دیوانه. به‌عبارت‌دیگر سفیه کسی است که معمولاً در معامله سرش کلاه می‌رود. در روایات هم هست که در زمان پیامبر کسی بود که همه در معامله سرش کلاه می‌گذاشتند و رسول خدا برای او خیار فسخ گذاشته بود. معاملات دیوانه از ابتدا باطل است اما معاملات سفیه باطل نیست بلکه اگر محجور از تصرف شود، معاملاتش باطل است. در کتاب‌های فقهی کلمه سفیه را در مقابل رشید قرار داده‌اند، کتاب‌های لغت هم معنای روشنی برای سفیه ذکر نکرده‌اند؛ بعضی گفته‌اند سفاهت ضد حِلم است، بعضی گفته‌اند سفاهت ضد حُلُم است یعنی عقل ندارد، بعضی گفته‌اند سفیه کسی که گمراه است. در روایات فراوان گفته شده کسی که گناه می‌کند سفیه است. در کتاب‌های شیعه و سنی زیاد گفته‌اند سفیه مثل زن یا مثل بچه است. با توجه به اینکه کلمه سفیه در قران معمولاً در مقام مذمت به‌کاررفته است، معلوم می‌شود که نباید مثل زن و بچه باشد، چون قرآن زن و بچه را مذمت نکرده است.

آیات قرآن
آیات شریفه‌ای کلمه رشد یا رشید و کلمه سفیه را ذکر کرده‌اند که بعضی از آن‌ها را می‌آوریم:
۱- «وَإِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الرُّشْدِ لاَ یَتَخِذُوهُ سَبِیلًا». (اعراف/۱۶۸) در این آیه رشد در مقام مدح است و به معنای صرف عقل نیست.
۲- «فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا یَهْدِی إِلَی الرُشْدِ». (جن/۱-۲)
۳- «قَالَ لَهُ مُوسَی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَی أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِمْتَ رُشْدًا». (کهف/۶۶) اینکه موسی می‌خواهد دنبال خضر برود که رشد بیابد بااینکه عقل کامل داشت، روشن است که رشد فراتر از عقل است.
۴- «وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَکُنَا بِه عَالِمِینَ». (انبیاء/۵۱)
۵- «فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِکَ تَحَرَوْا رَشَدًا». (جن/۱۴) غیر مسلمان دیوانه نیست اما آیه می‌فرماید مسلمان رشد دارد.
۶- «وَأَنَّا لَا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُهُمْ رَشَدًا». (جن/۱۰) رشد را در برابر شر قرار داده است نه در برابر بی‌عقلی.
۷- «قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًا وَلَا رَشَدًا». (جن/۲۱) رشد در برابر ضرر قرار گرفته است.
۸- «وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَشَادِ». (غافر/۲۹)
۹- «وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدًا». (کهف/۱۷)
۱۰- «فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ». (هود/۷۸)
۱۱- «أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّکَ لَأَنتَ الْحَلِیمُ الرَشِیدُ». (هود/۸۷)
۱۲- «فَاتَبَعُواْ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ». (هود/۹۷)
رشد بیش از عقل یعنی هدایت و اهتداء را بیان می‌کند.
در بعض کتاب‌های لغت مثل قاموس، رشد را به معنای هدایت دانسته است.
اما کلمه سفاهت در آیات آمده است که عبارت‌اند از:
۱- «وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ». (بقره/۱۳۰)
هرکس از ملت و دین ابراهیم علیه‌السلام روی‌گردان باشد، سفیه است. این سفیه به معنای خل نیست؛ بلکه به معنای آن است که دنبال خیر خود نیست.
۲- «قَدْ خَسِرَ الَذِینَ قَتَلُواْ أَوْلاَدَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ». (انعام/۱۴۰) کسانی که بچه‌هایشان را می‌کشند، سفیه‌اند. این سفیه، کم‌عقل نیست بلکه عاقل بودند و می‌کشتند تا بچه‌هایشان اسیر نشوند و آبروی آن‌ها حفظ شود.
۳- «قَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُکَ مِنَ الْکَاذِبِینَ». (اعراف/۶۶) سفیه در این آیه به معنای کم‌عقل نیست؛ بلکه به معنای آن است که نان به نرخ روز نمی‌خوری و بلد نیستی مثل ما زندگی کنی.
۴- «قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفَاهَةٌ وَلَکِنِّی رَسُولٌ مِّن رَّبِ الْعَالَمِینَ». (اعراف/۶۷)
۵- «وَأَنَّهُ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَی اللَهِ شَطَطًا». (جن/۴)
۶- «فَإن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا». (بقره/۲۸۲)
۷- «سَیَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ». (بقره/۱۴۲)
۸- «أَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاء مِنَا». (اعراف/۱۵۵) اگر سفیه، آدم بی‌عقل باشد، تکلیف و عقاب ندارد. معلوم می‌شود که سفیه عقاب و تکلیف دارد ولی به معنای بی‌عقل نیست.
نتیجه آنکه کلمه رشد یا رشید صرفاً به معنای عقل نیست، بلکه فراتر از عقل است.

کلام صاحب جواهر
«الوصف الثانی الذی یتوقف علیه رفع الحجر الرشد فی المال بلا خلاف أجده فیه، بل الإجماع بقسمیه علیه، بل الکتاب والسنة دالة علیه أیضا، والمرجع فیه العرف کما فی غیره من الألفاظ التی لا حقیقة شرعیة لها، ولا لغویة مخالفة للعرف، وما عن الکشاف – من أن الرشد الهدایة، والقاموس الاهتداء، والنهایة والصحاح خلاف الغی، المفسر فیهما بالضلال – لا ینافی ما ذکره الأصحاب فی المقام، إذ هو بالنسبة إلی خصوص المال، ولو سلم فالعرف مقدم علی اللغة عندنا، کما حررناه فی محله.
وعلی کل حال (ف– هو أن یکون مصلحا لماله) وقد قیل: إنه طفحت به عباراتهم، بل عن التنقیح «أنه لا شک فیه عند العرف» ومجمع البرهان «هو الظاهر المتبادر منه عرفا، وأنه هو الذی ذکره الأصحاب» وعن مجمع البیان «أنه العقل وإصلاح المال وهو المروی عن الباقر علیه‌السلام وعن مجمع البحرین عن الصادق – علیه‌السلام فی تفسیر الآیة «أنه حفظ المال».
ولعل مرجع الجمیع إلی شی‌ء واحد، وهو ما صدق علیه عرفا انه رشد بالنسبة إلی المال، إلا أن قاعدتهم فی مثل هذه الألفاظ الراجعة إلی العرف عدم التحدید التام، اتکالا علیه، بل ربما لا ینافی فی بعض المقامات تحدیده علی الوجه التام، ومن هنا قد عرفت تفسیره بما سمعت، وفی القواعد وعن غیرها أنه کیفیة نفسانیة تمنع من إفساد المال، وصرفه فی غیر الوجوه اللائقة بأفعال العقلاء، وکثیر منهم ممن فسره بالإصلاح قد أخذ الملکة فیه فی مقام آخر، وجمیع ذلک عند التأمل فضول لوفاء العرف فی مصداقه، فلیس من وظائف الفقیه البحث فیه، فضلا عن الاطناب». (جواهر الکلام ج ۲۶ ص ۴۸)
کلمات القاء به عرف شده‌اند و اهل لغت نیز عرف هستند اما اگر بین عرف و لغت تعارض شد، عرف مقدم است؛ چون عرف مخاطب به خطاب شرعی است. شاید کسی بگوید عرف، مستعمل فیه کلمات را بیان می‌کند ولی اهل لغت موضوع له لغت را بیان می‌کنند. پاسخ این کلام آن است که این صرفاً ادعاست و صحیح آن است که نوعاً لغوی‌ها موضوع له کلمات را نمی‌دانند. اکثر کتاب‌های لغتی، لغت قرآن و حدیث است و روشن است که مستعمل فیه را بیان می‌کنند. سایر کتاب‌های لغت هم برای یک کلمه چندمعنا ذکر کرده‌اند که موضوع له نیست؛ زیرا کلمات مشترک نیستند بلکه اهل لغت می‌گویند کلمات در این معانی استعمال شده‌اند.
اگر بخواهیم کلی بحث کنیم، نیاز نیست کلمات را معنا کنیم. معنای کلمه آب یا ماء واضح است؛ اما اگر کسی سؤال کند آیا گلاب، آب است؟ باید ماء را معنا کنیم تا بتوانیم سؤال را پاسخ بدهیم. مفهوم کلی روشن است اما این مفهوم حدودوثغوری دارد که احکام شرع بر آن متوقف است و آن احکام وقتی روشن می‌شوند که کلمه دقیقاً معنا شود. چه فرقی بین نکاح و بیع است که نکاح سفیه صحیح است اما بیع سفیه باطل است، بااینکه اهمیت نکاح بالاتر است. نمی‌توان در قانون هیچ معنایی برای سفیه ذکر نکرد ولی احکام آن را ذکر کرد.
صاحب جواهر پنج صفحه آیات و روایات نقل کرده است که سفیه کسی است که در انفاق و صدقه، افراط یا تفریط می‌کند. (جواهر الکلام ج ۲۶ ص ۵۲ به بعد)
اینکه ائمه علیهم‌السلام گاهی همه اموال خود را انفاق می‌کرده‌اند را جلسه آینده بحث خواهیم کرد. در غیر معصومین، ادله زیادی که صاحب جواهر نقل کرده است، هیچ‌کدام دلالت بر مدعا ندارند. محل بحث رشید و سفیه است، هیچ‌یک از ادله صاحب جواهر دلالت ندارد که اهل اسراف یا تقتیر، سفیه است.

محل برگزاری