خارج اصول (مفاهیم، عام و خاص) حرم‌مطهر ۱۴۰۱

درس خارج اصول استاد عابدی

مفهوم اشاره، دلالت اشاره بر مفهوم، اقسام دلالت

مباحث مطرح شده در این جلسه:

  • مثال غزالی و آمدی برای دلالت اشاره
  • معنای دلالت
  • دلالت بالفعل و دلالت بالقوه
  • اقسام دلالت
❋ ❋ ❋

مثال غزالی و آمدی برای دلالت اشاره

غزالی در المستصفی و آمدی در الإحکام برای دلالت اشاره این آیه شریفه را مثال زده‌اند: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ اَلصِّیٰامِ اَلرَفَثُ إِلیٰ نِسٰائِکُمْ». (بقره/۱۸۷)
این آیه شریفه می‌فرماید هم‌بستر شدن با همسر در شب ماه رمضان جایز است. آیا از آیه استفاده می‌شود که پنج دقیقه قبل از اذان صبح ماه رمضان هم‌بستری جایز است؟ اگر هم‌بستر شود قطعاً نمی‌تواند غسل انجام دهد و جنب وارد ماه رمضان می‌شود. آیا روزه‌اش صحیح است یا باطل است؟ کسی که می‌داند فرصت ندارد غسل کند، آیا می‌تواند هم‌بستر شود؟ غزالی و آمدی این را دلالت اشاره می‌دانند. (المستصفی ص ۲۶۴ و الإحکام فی اصول الأحکام ج ۳ ص ۶۵) قطعاً آیه در این مقام نیست که روزه چنین شخصی در روز صحیح است یا خیر. آیه می‌فرماید در شب ماه رمضان هم‌بستری جایز است و پنج دقیقه قبل از اذان، شب رمضان است و چون در شب رمضان هم‌بستری جایز است، پس کار خلافی نکرده است. دلالت اشاره آن بود که مطلبی از کلام فهمیده می‌شود ولی مقصود متکلم نیست. این مطلب از آیه استفاده می‌شود درحالی‌که بحث آیه این نیست.
البته اینجا قرینه عقلیه بر تخصیص داریم و قرینه عقلیه هم مثل مخصص متصل است فلذا آخرین لحظه قبل از اذان را شامل نمی‌شود. این بحث فقهی است نه اصولی، لکن مراد این است که مثال این دو نفر برای دلالت اشاره این آیه است.

معنای دلالت

دلالت را این‌گونه تعریف کرده‌اند: «کون الشیء بحیث یلزم من العلم به العلم بشیء آخر». (تعلیقه علی معالم الاصول قزوینی ج ۷ ص ۳۰۹) از قدیم در کتاب‌های منطق چنین تعریف کرده‌اند و گفته‌اند: شیء اول، دال است و شیء دوم، مدلول است.
ابن‌سینا در برخی از کتاب‌هایش گفته است: دلالت یعنی فهم. بعض از کتاب‌های شرح ابن‌سینا گفته‌اند: مراد ابن‌سینا از فهم، افهام است. فهمیدن دلالت نیست بلکه فهماندن دلالت است. اگر دلالت را به معنای فهم بگیریم، کار شنونده است اما اگر به معنای افهام باشد، کار متکلم است. فراوان در ربان ما و کتاب‌ها به کار می‌رود که دلالت را صفت شیء قرار می‌دهیم. مثلاً در کتاب‌های منطق و در اصول یا فقه می‌گویند: دلاله اللفظ، دلاله المطابقه و…؛ یعنی دلالت را صفت لفظ یا شیء قرار می‌دهیم درحالی‌که ابن‌سینا دلالت را صفت شخص قرار می‌دهد. دلالت آن است که متکلم چیزی را بفهماند، این دال است و دلالت کار متکلم است. به‌عبارت‌دیگر ابن‌سینا می‌گوید دلالت کار انسان است اما دیگران می‌گویند دلالت صفت شیء است نه انسان.
در منطق وقتی صدق و کذب یا قضیه یا خبر را تعریف می‌کنند، می‌گویند: خبر یعنی قول یحتمل الصدق و الکذب؛ یعنی صدق و کذب را صفت قول قرار می‌دهند. بعضی از کتاب‌ها نوشته‌اند: قول یحتمل ان یقال لقائله انه صادق او کاذب؛ یعنی صدق و کذب را صفت قائل قرار می‌دهند.
هرکسی که جنبه‌های معنوی و انسانی را در نظر بگیرد، تعریف دوم را قبول می‌کند و کسی که به جنبه‌های انسانی و معنوی توجه ندارد، تعریف اول را می‌پذیرد. همین کلام در بحث دلالت هم وجود دارد؛ کسی که به مسائل معنوی می‌پردازد دلالت را افهام متکلم یا فهم سامع می‌داند، اما کسی که به مسائل انسانی توجه ندارد، دلالت را صفت شیء قرار می‌دهد. صحیح هم همان است که ابن‌سینا فرموده است و باید مسائل انسانی را در این مسائل لحاظ کرد.

دلالت بالفعل و دلالت بالقوه

نکته دیگر راجع به دلالت آن است که اگر چیزی قرینه یا نشانه چیز دیگر بود اما من آن را نفهمیدم، آیا می‌توان گفت آن شیء یا دلیل، نشانه است؟ مثلاً حدیث غدیر در کتابی وجود دارد و دلالت واضحی هم دارد اما شخصی می‌گوید من اصلاً آن کتاب را ندیده‌ام، آیا باز حدیث غدیر دلیل می‌شود؟ دلیل وقتی دلیل است کسی آن دلیل بودن را بفهمد یا دلیل است ولو اینکه کسی آن را نفهمد؟ دلالتِ دلالت باید بالفعل باشد یا بالقوه و بالشان باشد کفایت می‌کند؟
ظاهراً لازم نیست دلالت بالفعل باشد بلکه قابلیت دلالت را داشته باشد، کافی است که بگوییم دلیل است. به‌عنوان‌مثال هزاران دلیل در کتاب‌ها وجود دارد بااینکه من آن‌ها را ندیده‌ام و نخوانده‌ام.

اقسام دلالت

در منطق گفته شده است دلالت بر شش قسم است: یا لفظی یا غیرلفظی و هر یک از آن‌ها یا دلالت وضعیه است یا طبعیه و یا عقلیه. دلالت اشاره هم یا لفظیه است یا غیرلفظیه.
دلالت لفظیه وضعیه مثل کلماتی که به کار می‌بریم. دلالت لفظیه طبعیه مثل اوه اوه که دلالت بر درد سینه دارد. دلالت لفظیه عقلیه مثل دلالت دود بر آتش.
دلالت طبعیه قسمی در مقابل وضعی و عقلی نیست بلکه قسمی از عقلی است. اوه اوه دلالت طبعی و لفظ است یا نبض که دلالت طبعی و غیرلفظی است، هر دو عقلی هستند. اوه اوه معلولی است که دلالت می‌کند بر علتش که درد سینه باشد و دلالت معلول بر علت، دلالت عقلی است. تند زدن نبض معلولی است که بر علتش که بیماری است دلالت می‌کند و این هم عقلی است. پس دلالت طبعیه قسمی از اقسام دلالت عقلیه است.
دلالت لفظیه هم نوعی دلالت عقلیه است. تفاوت سه دلالت عقلیه، لفظیه و طبعیه در آن است که عقل یا بدون استعانت از چیزی، چیز دیگری را می‌فهمد که دلالت عقلی است، یا به مقدمه دیگری احتیاج دارد تا چیزی را بفهمد مثلاً لفظی را بشنود تا مطلبی را بفهمد، این دلالت عقلی است که یک مقدمه‌اش غیر عقلی است. وقتی به تابلو نگاه می‌کند و توقف ممنوع را می‌فهمد، امری عقلی است اما مقدمه غیر عقلی احتیاج دارد که دیدن تابلو است و در لفظ باید گوش بشنود. در منطق دلالت عقلی را به دلالت دود بر آتش مثال زده‌اند، ولی مقدمه غیر عقلی دارد که باید دود دیده شود تا بگوید دلالت بر آتش دارد یا برای دلالت لفظی عقلی مثال زده‌اند به اینکه اگر کسی پشت دیوار حرف بزند، می‌فهمیم انسانی آنجا هست؛ این دلالت عقلیه است ولی مقدمه غیرعقلی دارد. پس اینکه شش قسم است درست نیست، بلکه تمام دلالت‌ها، دلالت عقلیه هستند ولی به مقدماتی نیاز دارند که گاهی لفظ است، گاهی سماع لفظ است، گاهی دیدن تابلو است، گاهی عقود و نُصُب است، گاهی هم مقدمه عقلی است که دلالت عقلی محض می‌شود. پس همه دلالت‌ها عقلیه هستند که مربوط به متکلم‌اند نه شیء.

محل برگزاری