مباحث مطرح شده در این جلسه:
- معنای حجیت در بحث دلالت
- نمونهای از دلالت اشاره از تفسیر قرطبی
- حجیت دلالت تبعي
- شواهد عقلایی بر دلالت اشاره
- شاهد شرعي بر دلالت اشاره
- تبعیت دلالت از قصد
- جمعبندی
معنای حجیت در بحث دلالت
بحث درباره حجیت و عدم حجیت دلالت اشاره است. در بحث مفاهیم گفتهاند: مفهوم شرط حجت است یا نیست، مفهوم وصف حجت است یا نیست. حجیت در آن بحث به معنای حجیت جای دیگر نیست. وقتی میگویند خبر واحد حجت است یا نه، این یک معنا دارد و وقتی میگویند مفهوم شرط حجت است یا نه، این یک معنای دیگر دارد.
معنای حجیت در باب مفاهیم این است که آیا اصلاً مفهوم وجود دارد؟ بحث این نیست که مفهوم وجود دارد اما آیا حجت است یا نه؟ بلکه بحث در مورد وجود و عدم وجود مفهوم است. عین همین بحث در مورد دلالت شرط، اشاره یا سیاق است. وقتی میگوییم اشاره حجت است یا حجت نیست، مراد ما این است که اشاره دلالت دارد یا ندارد؟ اگر دلالت دارد در این صورت معلوم است که حجت است اما اگر دلالت ندارد حجت نیست. این معنای دلالت حجیت اشاره است.
نمونهای از دلالت اشاره از تفسیر قرطبی
کتاب «الجامع لاحکام القرآن والمبین ما تضمنه من السنة و آی الفرقان» به تفسیر قرطبی معروف است که مهمترین تفسیر فقهی قرآن است و بیشتر احکام را بیان میکند. نویسنده این کتاب از اهل سنت بوده و مالکی است. احتمالاً اسم روی جلد کتاب غلط است و باید اینگونه باشد: «جامع احکام القرآن»، نه «الجامع لاحکام القرآن»، همهجا اسم این کتاب را اشتباه مینویسند. علتش این است که قرطبی کتاب دیگری به نام «التذکره» دارد که درباره مرگ و مسائل راجع به میت و بحثهای اخلاقی است. در این کتاب گفته است: من بقیه مطالب را در کتاب دیگر خود یعنی «جامع احکام القرآن» آوردهام؛ لذا این اسم درست است. بههرحال در تفسیر قرطبی این روایت نقل شده است: «وَرُوِیَ أَنَّ عُثْمَانَ قَدْ أُتِیَ بِامْرَأَةٍ قَدْ وَلَدَتْ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ، فَأَرَادَ أَنْ یَقْضِیَ عَلَیْهَا بِالْحَدِّ، فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: لَیْسَ ذَلِکَ عَلَیْهَا، قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً وَقَالَ تَعَالَی وَالْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ فَالرَّضَاعُ أَرْبَعَةٌ وَعِشْرُونَ شَهْرًا وَالْحَمْلُ سِتَّةُ أَشْهُرٍ، فَرَجَعَ عُثْمَانُ عَنْ قَوْلِهِ وَلَمْ یَحُدَّهَ». (تفسیر القرطبی ج ۱۶ ص ۱۹۳) حدیث مشهوری است که در زمان خلافت عثمان، زنی را پیش او آوردند که شش ماهه بچهدار شده بود. عثمان تصمیم گرفت به او حد بزند. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: این زن حدی ندارد. در این آیه «وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً» (احقاف/۱۵) فرموده است حمل و فصالش ۳۰ ماه است. در آیه دیگر فرموده است: «وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَ حَوْلَیْنِ کامِلَیْن» (بقره/۲۳۳) مادران باید دو سال بچههایشان را شیر بدهند، پس اقل حمل شش ماه میشود و این زن زنا نکرده است. عثمان هم از حکم خود برگشت و حد جاری نکرد.
عثمان متوجه دلالت اشارهاین دو آیه نشده بود لذا آنگونه حکم کرده بود وقتی امیرالمؤمنین این مطلب را فرمود همه امام را تصدیق نمودند. این دلیل اشاره است که دو آیه را کنار هم بگذاریم و مطلبی را از آن استنباط نماییم.
این مطلب معمولاً به عمر نسبت داده میشود که در ذیل آیه سوره لقمان و ذیل آیه سوره احقاف و آیات سوره بقره بیان شده است. در سه موضع از قرآن این مسئله مطرح شده است که در هر سه مربوط به عثمان است.
حجیت دلالت تبعی
کلام یک دلالت اصلی دارد و یک دلالت تبعی. دلالت اصلی کلام یعنی همانی که متکلم قصد کرده است، التزامی باشد یا تضمنی؛ اما چیزهایی که از کلام فهمیده میشود اما متکلم قصد نکرده است، دلالتهای تبعی هستند.
آیا دلالت تبعی حجت است؟ گاهی دلالت تبعی در راستای دلالت اصلی است؛ یعنی این دلالت تبعی، مؤید یا تأکید یا خادم دلالت اصلی است، یعنی این دو دلالت در یکجهت و در یک سیاق هستند. روشن است که چنین دلالت تبعی حجت است.
قسم دوم دلالت تبعی این است که مستقل است. در این صورت اگر ضد دلالت اصلی باشد، روشن است که دلالت تبعی حجت نیست؛ اما اگر این دلالت تبعی که مستقل از معنای اصلی است، نه ضد دلالت اصلی باشد و نه موافق دلالت اصلی، آیا کلام میتواند چنین دلالتی داشته باشد؟ و آیا عقلا به چنین کلامی اعتنا میکنند؟
شواهد عقلایی بر دلالت اشاره
شاهد این که چنین دلالتی حجت است و در همه دنیا این چیزها وجود دارد یکی مسئله بازجویی و دیگری هم وکیل گرفتن در دعاوی حقوقی و دادگاهها است. در همهجای دنیا مرسوم است مردم وکیل میگیرند. گاهی انسان مختار است وکیل بگیرد یا نگیرد، برخی افراد هم الزاماً باید وکیل بگیرند، مثلاً افرادی که نمیتوانند خوب حرف بزنند یا کسانی که لکنت زبان دارند یا کسانی که در بین مردم نبودهاند تا کلک و دغل مردم را بلد باشند. علتش این است که اینگونه افراد به حمایت احتیاج دارند، یعنی این شخص گاهی متوجه نیست چیزی را میگوید که از کلام او چیزی دیگری استفاده میشود و به ضررش هست. این هم یک امر عقلایی است در همهجای دنیاست.
در همهجای دنیا باید برای بچهای که به سن بلوغ نرسیده است و مجرم است، وکیل بگیرند. این امر هم اجباری است؛ چون ممکن است بچه چیزی را بگوید که به ضرر او باشد. لذا مردم حاضرند بیرون از دادگاه پول بدهند تا دیگری برای ایشان لایحه بنویسند؛ به خاطر اینکه اگر خودشان بنویسند ممکن است مطلبی را بنویسند که به ضررشان باشد و این یک امر عقلایی در همهٔ دنیا هست.
شاهد دوم مسئله بازجویی است. در همهجای دنیا مرسوم است و در شرع هم داریم، مثلاً داستان امیرالمؤمنین یا داستان حضرت داود یا داستان حضرت سلیمان یا داستان حضرت زهرا. وقتی امیرالمؤمنین بدن حضرت زهرا علیهماالسلام را دفن نمود و دستهای رسول خدا را دید، این جمله را فرمود: فأحفها السئوال (نهجالبلاغه خطبه ۲۰۲) یعنی سؤالپیچش کن. وقتی سؤالپیچ کنی چیزهایی که نمیخواسته بگوید از حرفهایش بیرون میآید. بازجویی این است که کسی کلامی را میگوید و این کلام یک اشارهای دارد، آن اشاره را بازجو میگیرد و برای خیلی از مسائل سرنخ میشود. اینکه بازجویی یک امر عقلایی است و بازجویی هم این است که بهوسیله اشارات کلام مردم به چیزهایی برسند، شاهد این است که کلام دلالت اشاره دارد.
شاهد شرعی بر دلالت اشاره
این را همه قبول دارند که نماز میت واجب است و این را هم همه قبول دارند که نماز میت برای شهدا واجب است و این را هم همه قبول دارند که قرآن دو بار فرموده است: (بل احیاهم) (بقره/۱۵۴ و آلعمران/۱۶۹) یعنی شهدا زندهاند. این در حالی است که زنده نماز میت ندارد. این به خاطر دلالت اشاره است که وقتی قرآن میفرماید (بل احیاهم) زنده بودن حسی مراد است. دلالت اصلی کلام این است که شهدا زندهاند، اما دلالت تبعی کلام این است که زندهاند نه به این معنا که همانند دیگران که راه میروند و سخن میگویند؛ بلکه زنده بودن معنوی مراد است. از جمع آیاتی که زنده بودن شهید را بیان میکنند با ادلهای که برای زنده و مرده وجود دارد مثل ارث و نماز و…، دلالت اشاره اقتضا میکند در اینجا لوازم دیگری برای حی بودن شهید بگیریم.
تبعیت دلالت از قصد
نکته دیگر این است که در کفایه بحثی را مطرح کرده بود تحت این عنوان که آیا دلالت تابع قصد است؟ آخوند فرموده است خواجهنصیرالدین طوسی و ابنسینا گفتهاند که دلالت تابع قصد است، اما آخوند معتقد است که دلالت تابع قصد نیست. خیلی از چیزها وجود دارد که قصدی در آنها نبوده است. مثلاً کسی که در بیابان پنج سنگ را رویهم چیده است، این سنگها دلالت بر چیزی دارد بااینکه قصدی در آنها نبوده است. آخوند کلام شیخ الرییس و خواجه را توجیه کرده و میفرماید: مراد آن دو بزرگوار این است که بین دلالت تصوریه و تصدیقیه فرق بگذارند. (کفایه الاصول ج ۱ ص ۳۹)
در دلالت تصوریه، اینکه از این کلام این معنا استفاده شود، قصد و اراده لازم نیست اما در دلالت تصدیقیه اگر بخواهید چیزی را به متکلم نسبت دهید، قصد لازم است. طبق این فرمایش آقای آخوند دلالت اشاره یعنی چیزی که مراد و مقصود متکلم نیست. دلالت که مقصود متکلم نباشد دلالت تصوریه است.
خیلی وارد این بحث نمیشویم و فقط اشاره میکنیم. در کل رسائل، مکاسب و کفایه، کلمه نص را در مقابل ظاهر قرار میدهیم. مثلاً میگوییم دلالت امر بر وجوب، ظهور است یعنی إضرب ظاهر در وجوب است؛ اما اگر کسی گفت یجب علیک أن تضرب، این نص است. بهعبارتدیگر نص چیزی است که احتمال خطا در آن نیست اما ظاهر، چیزی است که احتمال خطا در آن وجود دارد. هفتاد الی هشتاد درصد را ظاهر میگویند.
لکن تصور میکنم معنای کلمه نص و ظاهر این نیست. نص میتواند ظاهر باشد و ظاهر هم میتواند نص باشد. در کتابهای ادبی مثل صرف و نحو میتوان خیلی شاهد پیدا کرد که گاهی میگویند این کلام نص است، درحالیکه این نص را در اصول ظاهر میدانند و گاهی چیزی را ظاهر میگویند، درحالیکه آن را در فقه و اصول نص میشمارند. این مطلب شاهد بسیاری دارد مخصوصاً در کتابهای مقامات، مثل مقامات حریری و مقامات بدیعالزمان و مقامات حمیدی که قبلاً در حوزه تدریس میشد. مراد از این مطلب آن است که میتوانیم دلالت اشاره نص بدانیم. نص به این معنای دومی که عرض کردم نه آن معنایی که در رسائل، مکاسب و کفایه گفته شده است.
اگر از آیه یا روایتی چیزی استفاده شد، مثلاً فرمود: «اعملوا ماشئتم» (فصلت/۴۰) دلالت اصلی کلام این است که مخیر هستید هر طور میخواهید عمل کنید، اما انگیزه این کلام تعجیز است، کسی از این کلام نمیفهمد که خدای متعال میفرماید هر کار دلتان خواست بکنید. این آیه نوعی تهدید است و تهدید بودن در این کلام نوعی دلالت اشاره است. همه هم قبول دارند و کسی منکر آن نیست.
یا مثلاً وقتی قرآن میفرماید: «ذُقْ إِنَکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْکَریمُ» (دخان/۴۹) بچش تو عزیز و کریم هستی، آیا آدم جهنمی واقعاً عزیز و کریم است؟ یا کلام در مقام تحقیر فرد جهنمی هست؟ ظاهر کلام این است که تو عزیز و کریم هستی، عزیز یعنی پیروز و شکستناپذیر، آیا جهنمی شکستناپذیر است یا شکستخورده است؟ هیچکس در اینگونه دلالتها تردید ندارد.
جمعبندی
پس دلالت اشاره یعنی چیزهای که از کلام فهمیده میشود و مقصود اصلی کلام هم نیست و هرکجا که وجود داشته باشد حجت است.