خارج اصول (استصحاب) پردیسان ۱۳۹۸

استاد احمد عابدی

اقل و اکثر ارتباطی

❋ ❋ ❋

مقـدمـه: کلام در باب اقل و اکثر ارتباطی بود که اگر اصل تکلیف معلوم است، مثلا می¬دانیم نماز واجب است، اما نمی-دانیم وجوب به اقل تعلق گرفته است مثلا نماز بدون سوره یا وجوب به اکثر یعنی نماز با سوره تعلق گرفته است. آخوند فرمود اینجا عقلا مجرای احتیاط است، اما شیخ فرمود عقلاً مجرای برائت است.

تبیین برائت عقلی: تا اینجا هم ما تقویت نمودیم که نظر آخوند صحیح است و عقلا باید احتیاط نموده و اکثر را انجام داد. زیرا انحلال علم اجمالی که آخوند فرمود برای ما قابل تصور نیست. چون اقل اگر مستقلاً واجب است (مثلا ده جزء واجب است) معنایش این است که شارع مقدس، اقل را به صورت استقلالی نگاه کرده است، اما اگر اکثر واجب باشد، شارع مقدس اکثر را در ضمن اقل نگاه کرده است؛ یعنی اقل به صورت آلی مد نظر شارع بوده است (نه استقلالی) و جمع بین آلی و استقلالی غیرممکن است.

تبیین برائت نقـلی از منظر کفایه: آخوند در کفایه می¬فرماید وقتی بین اقل و اکثر ارتباطی مردد بودیم، اکثر مشکوک است و شارع مقدس یا حدیث رفع، آن اکثر را برداشته است.
آخوند می¬فرماید: ان قلت که حدیث رفع چیزی را رفع می¬کند که جعل و رفع آن به دست شارع باشد. اما اگر چیزی جعل شرعی نداشت، حدیث رفع آن را بر نمی¬دارد. جزء بودن سوره یک امر عقلی است زیرا جزئیت، شرطیت، مانعیت و .. امور عقلی هستند که وضع و رفع آن¬ها به دست شارع نیست. بعباره اخری حدیث رفع در مورد شک در جزئیت جاری نمی¬شود و هر وقت شک نمودیم چیزی جزء نماز هست یا خیر، اصاله البرائه جاری نمی¬شود.
آخوند می¬فرماید درست است که جزئیت به دست شارع نیست، ولکن منشأ انتزاع جزئیت به دست شارع است. مثلا شارع نمی¬تواند بگوید رکوع جزء نماز است اما می¬تواند بگوید نماز با رکوع و سجود و تشهد بخوانید. از این عبارت عقل می¬فهمد رکوع جزء نماز است. یا مثلا شارع نمی¬تواند بگوید وضو شرط نماز است زیرا این¬ها امور عقلی هستند که وضع و رفع آن¬ها تکوینی است. و اگر شارع بخواهد جزئیت سوره را بردارد باید منشأ انتزاع سوره را بردارد و وقتی این کار را کرد، جزئیت سوره هم برداشته می¬شود.
دوباره آخوند در کفایه در مقام مستشکل می¬فرماید الان که کار خیلی خراب شد، یعنی دیگر نماز واجب نیست. زیرا اگر شارع بخواهد منشأ انتزاع را بردارد، باید امر به صلاه را بردارد و اگر امر به صلاه را بردارد یعنی اگر در سوره شک دارید، بقیه را هم نخواستیم.
باز خود آخوند پاسخ می¬دهد و می¬فرماید حدیث رفع مانند استثنایی بر اقیموا الصلاه است. یعنی اقیموا الصلاه الا سوره¬ای که شک دارید. پس نتیجتاً باقی نماز واجب است.

نقد فرمایش آخوند: ولکن اینجا شک و شبهه در فرمایش آخوند زیاد است. آخوند در جاهای دیگر کفایه حواسش به فرق جهل و اضطرار بوده است اما اینجا فرق نگذاشته و خلط بحث شده است. ما یک حدیث در مورد «رفع ما لا یعلمون» و «ما اضطرو الیه» داریم، اما دو مطلب را باید جدا نمود. گاهی انسان چیزی را شک دارد و جهل دارد و گاهی به چیزی اضطرار دارد. اگر کسی نمی¬دانست سوره واجب بود یا نه، اینجا حدیث رفع جاری می¬شود و می¬گوییم سوره واجب نیست، اما بقیش واجب است. اما اگر کسی مضطر بود به این که سوره را نخواند، در این صورت بقیه را هم باید نخواند و رکوع و سوره هم واجب نیست.
به عنوان مثال فرض کنیم کسی مضطر بود که قرص بخورد، آیا باقی روز را باید امساک بکند یا خیر؟ پاسخ اینست که باقی اجزا هم نیاز نیست و واجب نیست و می¬تواند باقی روزه خود را بخورد.
آخوند در ما نحن فیه اشتباهاً تصور کرده مانند اضطرار که یک جزء برداشته شود باقی اجزاء هم برداشته شود اینجا هم همان گونه است، در حالی که در جهل و نسیان این گونه نیست. و این خلط بین اضطرار و غیر اضطرار است.

برائت و احتیاط عقلی و نقلی: مطلب دیگر اینست که آیا اصل این مطلب درست است که بگوییم وقتی سوره را شک داریم عقلا جای احتیاط و نقلا جای برائت است. برخی مانند مرحوم نائینی و یا آیت‌ﷲ خوئی فرموده¬اند اگر عقلاً جای احتیاط است نقلاً هم جای احتیاط است و برعکس. و نمی¬توان عقل و نقل را تفکیک نمود. (خلافاً للکفایه)
گاهی کسی از راه غرض می¬خواهد وارد شود، مثلا کسی بگوید شارع مقدس غرضی داشته است، اگر کسی اقل را انجام دهد، شک دارد غرض شارع ادا شده است یا نه؟ و باید اکثر را هم انجام دهید. این همان احتیاط است.
حدیث رفع هم همین گونه است وقتی میفرماید: «رفع ما لا یعلمون.» یعنی تکلیفی که ثبوت آن نمی¬دانیم برداشته شده است. اما در ما نحن فیه سقوط است نه ثبوت. اگر شک در ثبوت داریم، جای برائت است (رفع ما لا یعلمون)، اما اکر می¬دانیم تکلیف ثابت شده است، فقط نمی¬دانیم با این عملی که من انجام دادم ساقط شده یا نه، اینجا مجرای احتیاط است. یعنی هم عقلا و هم نقلا مجرای احتیاط است.
راه دیگر برای این که بگوییم اینجا، جای احتیاط است (نه برائت) اینست که در ما نحن فیه بین اطلاق و تقیید شک داریم. وقتی نمی¬دانیم سوره واجب است یا خیر، یعنی ما نمی¬دانیم این رکوع یا سجودی .ا واجب است با سوره همراه باشد یا نه. در واقع وقتی در سوره شک داریم، در رکوع و سجود هم شک داریم. یعنی نمی¬دانیم رکوع مقید به سوره وظیفه ما است یا مطلق رکوع وظیفه ما است. یعنی شک داریم آن باقی اجزاء مطلق هستند یا مقید هستند و شک ما بین اطلاق و تقیید است.
وقتی بین اطلاق و تقیید در رکوع و سجود شک داریم، باید بحث را روی مطلق و مقید ببریم. حال آیا در مطلق و مقید برائت جاری می¬شود یا خیر؟ مثلا می¬دانیم چیزی واجب است اما نمی¬دانیم مطلق است یا مقید.
روشن است که در مطلق، برائت جاری نمی¬شود. زیرا برائت می¬خواهد زحمت و کلفت و مشقت یک چیزی که سخت است را بردارد، در حالی که مطلق اصلا سختی ندارد و به معنای آزاد و رها است. در مورد مقید هم باید گفت مقید همیشه کلفت و مشقت دارد و برائت هم در آن جاری می¬شود و می¬توانیم برائت جاری کنیم و بگوییم قید نیست. اما اگر نسبت بین مطلق و مقید، نسبت عدم و ملکه باشد، وقتی که در مقید برائت جاری شد و مقید را کنار زدیم، مطلق ثابت می¬شود. یعنی وقتی ملکه منتفی شد، عدم ثابت می¬شود. اما اگر نسبت بین مطلق و مقید نسبت تضاد و ضدین باشد. با نفی یک ضد، ضد دیگر ثابت نمی¬شود. یعنی وقتی ما ثابت کردیم این دیوار سفید نیست، ثابت هم نمی¬شود که سیاه است. زیرا ممکن است قرمز باشد. با نفی مطلق، مقید ثابت نمی¬شود و بالعکس.
پس در صورتی که ضدین باشد با نفی یکی دیگری ثابت نمی¬شود اما اگر عدم و ملکه یا نقیضین باشند، با نفی یکی دیگری ثابت می¬شود.

نظر آیت‌ﷲ خوئی در مسئله: افرادی مانند آیت‌ﷲ خوئی معتقدند که اگر مطلق و مقید ضدین باشند، اطلاق ثابت نمی¬شود، پس باید احتیاط کنیم و سوره را بخوانیم. اگر هم بگوییم مطلق و مقید عدم و ملکه هستند و ما برائت از مقید جاری نمودیم، و گفتیم مقید برداشته شده است، از نفی تقیید اگر اثبات اطلاق کنیم، اصل مثبت می¬شود که باطل است. یعنی اگر بگوییم چون این چیز مقید نیست، پس مطلق است. این اصل مثبت است و حجت نیست. مثلا بگوییم رکوع مقید به سوره نیست، پس رکوع مطلق است. چنین اصلی چون مثبت است حجیت ندارد.
اما فرمایش آیت‌ﷲ خوئی هم صحیح نیست و محل اشکال است.

محل برگزاری