خارج اصول (مقدمه واجب) حرم مطهر ۱۳۹۸

استاد احمد عابدی

اشکال جزء بودن مقدمه

❋ ❋ ❋

مقدمه: بیان نمودیم مقدمه از جهت زمان یا متقدم یا مقارن یا متاخر است. آخوند هم فرمود هر کدام از این سه تا به سه قسم تقسیم می¬شود: مقدمه¬ی تکلیف، مقدمه¬ی وضع و مقدمه¬ی مکلف به (یا مأمورٌبه). مثلا در مقدمه¬ی تکلیف، بلوغ شرط تکلیف است. در مقدمه¬ی وضع، مراد احکام وضعیه است، مثلا دختری بدون اذن پدر عقد نکاح منعقد نمود، آیا محرمیت حاصل می¬شود؟ این مشروط به اجازه پدر است که به آن شرط متاخر در حکم وضعی گفته می¬شود؛ یا اجازه در عقد فضولی. مقدمه¬ی ماموربه هم مثل غسل برای زن مستحاضه. بنابراین ۹ صورت در تقسیم مقدمات متصور است.
اشکال هم این بود که مقدمه¬ جزئی از اجزاء علت است و علت هم باید مقارن با معلول باشد و این اشکال مختص به شرط متاخر نیست، بلکه شرط متقدم هم دارای این اشکال می¬باشد.

پاسخ امام خمینی به اشکال: امام خمینی هم در کتاب تهذیب الاصول و هم در کتاب مناهج، اشکال را بدین صورت پاسخ داده است که اولاً تکلیف گاهی معنای ایجاب و واجب کردن و حرام کردن می¬دهد، گاهی هم تکلیف به اراده¬ی مولا و خواست خداوند معنا می¬شود. اگر تکلیف به معنای ایجاب یا تحریم معنی شود، یک امر اعتباری خواهد بود. این بحث که باید علت معیت با معلول داشته باشد و مقارن با معلول باشد، برای امور تکوینی است و دخلی به امور اعتباری ندارد. اما اگر تکلیف را به اراده¬ معنی نمودیم، اراده یک امر تکوینی است و در امور تکوینی، علت باید با معلول باشد (نه مقدم و نه موخر).
به عنوان مثال مولا بفرماید اگر مستطیع شدی، حج بر شما واجب است. فرض کنیم ما واجب مشروط را این گونه معنی نماییم که الان وجوب هست اما شرطش متاخر است. یعنی کسی که الان مستطیع نیست، وجوب حج را دارد اما مشروط به استطاعت است یا بلوغ و قدرت یا وقت و… همه شرایط تکلیف هستند. الان نماز ظهر واجب است اما مشروط به شرط متاخر است که داخل در وقت شویم و ظهر شود.
بنابراین اگر تکلیف به معنای اراده¬ی مولا باشد، در این صورت باید شرط یا مقدمه¬ی واجب یا جزء را به «علم به مصالح و مفاسد» معنا کنیم. یعنی آن جایی که می¬گوید «ان جائک زید فاکرمه» آمدن زید شرط نیست، این گونه نیست که شرط اکرام آمدن زید باشد. بلکه یعنی اگر ما بدانیم زید می¬آید، اکرامش واجب است. پس شرط تکلیف، علم است. علم هم نه متقدم و نه متاخر است، بلکه علم همیشه مقارن است.
امام خمینی معتقد است استطاعت شرط حج نیست، بلکه علم خداوند به این که این شخص مستطیع می¬شود، شرط حج است. دانستن خداوند شرط است.

یک اشکال و پاسخ آن: سپس خود امام خمینی می¬فرماید ان قلت: این مطلب خلاف همه¬ی آیات و روایات است و وقتی کسی می¬گوید «ان جائک زید فاکرمه» ظاهر اینست که آمدن شرط است، از کجا ملتفت می¬شود علم شرط است؟ در مثال حج، استطاعت شرط است، نه علم به استطاعت. این حرف¬ها خلاف ادله و ظاهر آیات و روایات است.
امام خمینی در پاسخ می¬فرماید: این مطلبی که من گفتم عین فرمایش کفایه است. مگر کفایه نفرمود غسل مستحاضه شرط روزه نیست، بلکه لحاظ یا تصور یا فکر کردن درباره¬ی غسل، شرط روزه است. چگونه آقای آخوند، غسلی که در روایات آمده را به لحاظ غسل یا تصور غسل معنی می¬نماید؟ ما هم به همان حساب می¬گوییم علم در این موارد شرط است. مضافً این که اینجا بحث عقلی است و عرفی نیست. اگر بحث عرفی باشد باید سراغ ظاهر آیات رفت، لیکن وقتی بحث عقلی بود باید از ظاهر آیات و روایات دست برداشت.

محل برگزاری