خارج اصول (مفاهیم، عام و خاص) حرم‌مطهر ۱۴۰۱

درس خارج اصول استاد عابدی

قرینه، تعریف قرینه

مباحث مطرح شده در این جلسه:

  • قرينه، مفهوم و کاربرد آن
  • تعریف قرینه
  • اقسام قرینه
  • لزوم نقل قرینه در نقل روایات
❋ ❋ ❋

قرینه، مفهوم و کاربرد آن

بحث اشاره مطرح شد و اکنون بحث دیگری که بسیار مهم است، طرح می‌شود.

فراوان پیش می‌آید که درآیات و روایات می‌گوییم این مطلب قرینه بر فلان مسئله است. بحث قرینه مقدمه برای بحث قرینه سیاق است.

این بحث هم در علم بلاغت، معانی و بیان و هم در فقه و اصول و هم در منطق مطرح است؛ بلکه اینکه آیا قاضی می‌تواند در دادگاه طبق قرینه حکم کند یا نه، مطرح می‌شود. مثلاً در فقه می‌گوییم اگر دهان کسی را بو کردید و متوجه شدید که بوی شراب می‌دهد، این بوی دهان، قرینه بر شراب خوردن آن فرد نیست و قاضی نمی‌تواند حکم کند بر اینکه این فرد دهانش بوی شراب می‌دهد و باید شلاق زده شود؛ اما در بحث قتل وقتی شک داریم که این فرد آن شخص را کشته است یا نکشته یا مثلاً ببینیم سر او جراحی شده است یا نه، قاضی می‌تواند این را قرینه بگیرد، یعنی قاضی در مسئله قتل، جراحی را قرینه می‌گیرد اما در مورد شلاق زدن، بوی دهان را قرینه نمی‌گیرد. مثال دیگر اینکه در دادگاه دو نفر شهادت می‌دهند که زید آدم کشته است. شاهد اول می‌گوید در فلان مکان تیر زده و او را کشته است و شاهد دوم می‌گوید در مکان دیگر کشته است. این قرینه است بر اینکه این دو شاهد دروغ می‌گویند.

کلمه قرینه، صفت مشبهه و به معنای اسم فاعل است که گاهی به معنای تلازم، تصاحب، معیت و همراهی آمده است. در قرآن کریم فرموده است: «وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَریناً فَساءَ قَرینا» (نساء/۳۸) یعنی هرکس که شیطان همراه او باشد. در جای دیگر می‌فرماید: «مُقَرَنینَ فِی الْأَصْفادِ» (ابراهیم/۴۹) یعنی دو نفر را در جهنم به یک زنجیر بسته باشند، این قرین آن و آن قرین این است. شترها را که پشت سر هم به همدیگر می‌بندند، به این قرین می‌گوید.

در روایات کلمه «قرینتین» به کار رفته است اما کلمه «قرینه» در روایات نیامده است؛ اما محدثین ده‌ها بلکه صدها بار کلمه قرینه را به‌کاربرده‌اند. به‌عنوان‌مثال گفته است: امام معصوم این لفظ را بیان کرده است که قرینه بر فلان مطلب است. در تفسیر و فقه فراوان کلمه قرینه را به کار می‌برند. در علوم بلاغی مثل مختصر و مطول، معمولاً قرینه در باب حقیقت و مجاز به کار می‌رود. گاهی مراد از قرینه، قرینه صارفه است، یعنی انسان را از معنای حقیقی منصرف نماید و گاهی مراد قرینه معینه است، یعنی قرینه‌ای که یک معنای مجازی را از میان بقیه معانی مجازی تعیین کند. مثلاً در مطول گفته است: بیست‌وپنج نوع قرینه داریم. در منطق مراد از قرینه، قیاس اقترانی در مقابل قیاس شرطی یا استثنایی است.

در فقه قرینه فراوان به کار رفته است: مثلاً سکوت دختر باکره قرینه بر رضایت است، یا الولد للفراش که فراش بودن قرینه بر این است که این فرزند مال پدر است، یا در باب قصاص، لوث قرینه بر قسامه است. درباره امام مجتبی علیه‌السلام معروف است که فردی که گوسفند ذبح می‌کرد در این هنگام، نیاز به تخلی پیدا کرد و درحالی‌که چاقو دستش بود باعجله داخل خرابه رفت و دید که فردی در آنجا کشته شده و در خون خود دست‌وپا می‌زند. همین‌که از خرابه بیرون آمد، او را گرفتند. به او گفته شد چاقو که دستت است و دست‌هایت هم خونی است و آن شخص هم کشته شده است و تو هم ازآنجا بیرون آمدی، به او گفتند: تو آدم کشتی؟ گفت: بله؛ چون چاره‌ای نداشت. آیا این‌ها قرینه می‌شود بر این‌که این شخص قاتل است؟

سوق المسلمین، اماره حلیت و ید مسلم، اماره طهارت است. کلمه اماره، دلیل و دلالت، مترادف کلمه قرینه هستند. گاهی می‌گویند: فلان چیز قرینه آن است، گاهی میگویند: اماره آن است و گاهی میگویند: دلیل بر آن است. درواقع کلمه قرینه با کلمه دلیل یا با کلمه اماره، نسبت عموم و خصوص من وجه دارد؛ هر قرینه‌ای دلیل است اما هر دلیلی، قرینه محسوب نمی‌شود.

تعریف قرینه

ممکن است قرینه، تعریف جامع‌ومانعی نداشته باشد، اما می‌توان گفت قرینه یعنی هر چیزی که ما را از معنای ظاهر کلام منصرف کند به‌طوری‌که اگر این قرینه نبود، کلام معنای دیگری داشت، یا اینکه قرینه معنایی را از میان چندمعنای محتمل تعیین می‌کند، یا قرینه یعنی آنچه مراد کلام را بدون وضع مشخص می‌کند چون اگر وضع شده باشد حقیقت است.

اقسام قرینه

گاهی قرینه لفظیه و گاهی حالیه است و معنای آن‌ها روشن است. گاهی قرینه مادی و گاهی معنوی است. اگر کسی را دیدید که هم چاقو دستش است و هم لباسش خونی است و هم کسی کشته شده است، قرینه است بر اینکه او قاتل است؛ این قرینه مادی است؛ اما اگر زنی را دیدم که دستش خونی است و چاقو دستش است، اینجا قرینه معنوی داریم که این زن قاتل نیست چون معمولاً زن کسی را نمی‌کشد.

اگر کلمات و الفاظی مدح باشند اما متکلم آن‌ها را در سیاق مذمت به‌کاربرده باشد، قرینه است بر اینکه مذمت است. مثلاً در قرآن کریم می‌فرماید: «ذُقْ إِنَکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْکَریم» (دخان/۴۱) کلمه عزیز و کریم هر دو مدح‌اند، اما آیه در مقام مذمت است و اینجا قرینه داریم بر اینکه این دو کلمه که اینجا به کاررفته‌اند، برای مذمت هستند، یعنی از قرینه متوجه می‌شویم که مذمت است. ممکن است قرینه این باشد که وقتی رسول خدا این آیه را تلاوت می‌کرد، چهره ایشان برافروخته می‌شد. اینکه چهره رسول خدا هنگام خواندن این آیه درهم است و حضرت بشاش نیست، قرینه است بر اینکه عزیز و کریم مدح نیستند.

لزوم نقل قرینه در نقل روایات

شکی در این نیست که بنای روات و محدثین بر این بوده است که عین کلمات معصومین را نقل کنند و اصل هم همین است و لکن مطمئناً بسیاری از احادیث قرینه داشته‌اند، چه قرینه حالیه و چه قرینه مقالیه. آیا محدث قرائن را هم نقل می‌کند یا نه؟ آیا باید قرائن را نقل کند یا نه؟ به‌عنوان‌مثال اینکه پیامبر چهره درهم کشید و این جمله را فرمود، یا بشاش بود و فلان جمله را فرمود، این قرینه است بر اینکه معنای حدیث دانسته شود. محدث الفاظ را نقل می‌کند، ولی قرائن را نقل می‌کند یا نه؟ من تاکنون ندیده‌ام کسی این بحث را مطرح کرده باشد. قرینه در معنای حدیث نقش دارد و شکی در آن نیست که اگر محدث قرینه را نقل نکند نوعی تدلیس کرده است و تدلیس حرام است. کتاب‌های فراوانی درباره مدلّسین نوشته شده است که معمولاً در آن‌ها به کسی که عبارت را اشتباه نقل کرده باشد، مدلّس گفته می‌شود، اما من می‌گویم اگر اما با چهره برافروخته و درهم‌کشیده مطلبی را فرمود، اگر محدث، کلام امام را نقل کند ولی نگوید که امام هنگام بیان این کلام، چهره‌اش برافروخته بود یا با اخم بیان کرد، تدلیس کرده است. با توجه به اینکه از طرفی تدلیس در نقل حدیث حرام است و از سوی دیگر محدثین، عادل و ثقه هستند، علی‌القاعده باید قرائن روایات را نقل کنند. احادیث فراوانی هست که قرائن نقل شده‌اند. سه بار در موارد مختلف نقل شده است که عمر تورات را می‌نوشت و بین مسلمان‌ها پخش می‌کرد، یعنی سه بار جداجدا اتفاق افتاده است. هر بار پیامبر از این عمل او به‌قدری ناراحت می‌شدند که چهره حضرت از عصبانیت سرخ می‌شد و پیامبر می‌فرمود: خبر خیلی مهمی است و به مسجد بیایید. مردم سراسیمه می‌آمدند که چه خبر شده است. پیامبر روی منبر می‌رفت درحالی‌که از ناراحتی می‌لرزید و می‌فرمود: دین اسلام چه چیزی کم دارد که این فرد تورات را جمع‌آوری نموده و بین مسلمان‌ها پخش می‌کند؟! عمر می‌ترسید و تورات را جمع می‌کرد اما بعد از مدتی دوباره همین کار را می‌کرد. در این روایت هم شیعه و هم اهل سنت گفته‌اند پیامبر عصبانی بود. از این قبیل احادیث زیاد داریم که قرینه‌ها را هم نقل کرده‌اند، هم از اهل سنت نقل شده است و هم شیعه. معمولاً پیامبر وقتی می‌خواست از منزل بیرون برود تعریفی از حضرت خدیجه می‌کرد، عایشه هم وقتی این مطلب را می‌شنید عصبانی می‌شد، عیب برای حضرت خدیجه می‌تراشید مانند اینکه پیرزن بود و دندان‌هایش فلان بود و… پیامبر از این عمل ناراحت می‌شد و چهره‌اش سرخ می‌شد. اینکه پیامبر چه زمانی خوشحال بود و چه زمانی ناراحت یا اینکه دستش در چه حالتی نگه می‌داشت یا لحن صدایش را بالا می‌برد یا پایین می‌آورد، همه قرینه‌اند و بنای محدثین بر نقل قرائن بوده است. اگر کسی این را نپذیرد، نتیجه این است که نمی‌توان به این احادیث استدلال نمود؛ چون هر کلامی، قرینه دارد و بدون قرینه نمی‌توان استدلال کرد، مثلاً وقتی من حرف می‌زنم دست‌هایم را تکان می‌دهم؛ این تکان دادن دست قرینه بر حرف‌هاست. اگر کسی بخواهد مطلبی را دقیق نقل کند باید بگوید دستش در چه حالتی بود، چگونه نشسته بود، ابرویش چگونه بود، لحن صدایش چگونه بود، بعد و قبل کلامش چه بود.

اگر قرائن در روایات نقل شده باشد، روایات حجت بوده و قابل استدلال هستند اما اگر قرائن نقل نشده باشند مثل این است که حدیث تقطیع شده باشد. اگر قرینه از ذوالقرینه حذف شده باشد، کلام مجمل می‌شود و اعتبار ندارد.

محل برگزاری