مباحث مطرح شده در این جلسه:
- دلالت سياق، مفهوم و نمونهها
دلالت سیاق، مفهوم و نمونهها
برای دلالت سیاق چند تا اسم دیگر هم میتوان در نظر گرفت: نظم کلام و مناسبات کلام. مناسبات یک آیه یا روایت، قبل و بعد آیه که در عربی به آن سواق و لحاق گفته میشود. در قرآن کریم آمده: «لا تَسْمَعُ فیها لاغِیَة» (غاشیه/۱۱) این آیه را چگونه قرائت کنیم: لا تَسْمَعُ لاغِیةً یا لاتُسمَعُ لاغِیةٌ؟ به دلیل اینکه آیات قبل و بعد مرفوعاند. آیه بعد: «فیها عَیْنٌ جارِیَةٌ» است. یعنی سیاق آیه دلالت میکند که لاغیةً بخوانم یا لاغیةٌ.
گاهی دلالت سیاق به معنای دلالت قبل و بعد است یعنی یک لفظ یا یک کلمه قرینه میشود که این کلمه چه معنایی دارد. گاهی دلالت سیاق یعنی اینکه اوضاعواحوال و شرایط متکلم و فضای نزول را قرینه بگیریم. المیزان معمولاً معنای اول را برای سیاق بیان میکند.
گاهی کار به جمله قبل و بعد نداریم بلکه اوضاعواحوال مراد است. مثلاً ما شیعیان کتابی داریم به اسم بداء یا نسخ نزد ما و مخالفین، سنیها هم در این مورد کتاب دارند؛ النسخ عند السنة و المخالفین. اگر من گفتم نسخ در نزد ما و مخالفین، مخالفین یعنی سنیها اما اگر یک سنی کتاب نوشت و گفت النسخ عندنا والمخالفین، مراد از مخالفین یعنی شیعه. مخالفین به معنای شیعه است یا سنی؟ در اینجا قبل و بعد کلمه را نباید در نظر بگیریم، باید این را در نظر گرفت که گوینده کیست، شیعه است یا سنی؟ این هم نوعی دلالت سیاق است که به گوینده توجه میشود که در چه شرایطی آن کتاب را نوشته است و در چه جایی نوشته است.
قرآن فرموده است: نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَوْراةَ وَ الْإِنْجیل». (آلعمران/۳) مابین یدی یعنی تورات و انجیل. تورات و انجیل پیش روی قرآن است یا پشت سر قرآن؟ مسلم این آیه میگوید قرآن تصدیق میکند تورات و انجیل را. اگر شما روبهروی آینده بنشینید، گذشته میشود پشت سر، اما اگر روبهروی گذشته بنشینید، گذشته پشت سر میشود. معمولاً من و شما میگوییم روبهروی آینده بنشینیم پس گذشته پشت سر است، اما در قرآن اینگونه است که روبهروی دیروز بنشینید، فردا پشت سر میشود و دیروز روبهرو.
گاهی سیاق این است که آخر آیات شریفه قرآن با آیه قبل چه ارتباطی دارد که در تاریخ، اینگونه سیاق خیلی به کار رفته است. گاهی دلالت سیاق این است که اول این آیه با آخر آیه قبل چه ارتباطی دارد. بعضی از کتابها به این مطلب، نظم میگویند. معمولاً کتابهای فقهی مثلاً در بحث جعاله، اجاره، در کتاب معاملات حتی در بحث نکاح و در طلاق بحث میکنند که این عقد لازم است یا جایز و این آیه شریفه: «أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهیمَةُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَهَ یَحْکُمُ ما یُرید» (مائده/۱) را دلیل قرار میدهند. اگر کسی دلالت سیاق را قبول داشته باشد، میگوید این آیه مربوط به آخر سوره قبلی است؛ آخر سوره آلعمران و سوره نساء و اول سوره مائده، قبلش بحث نبوت پیامبر اکرم است. بحث این است که خداوند از یهودیها میثاق گرفته است که هر وقت پیامبر تشریف بیاورد به او ایمان آورند، اما یهودیها به این پیمان عمل نکردند. اوفوا بالعقود، مربوط به بحث نبوت و میثاق و فطرت است و اینکه خداوند پیمان گرفته که چه دینی داشته باشید. لذا اگر کسی دلالت سیاق را در این آیه بپذیرد در این صورت اذعان خواهد نمود که اوفوا بالعقود مربوط به لزوم بیع و وجوب وفاء به آن نمیشود و اوفوا بالعقود مربوط به اصول دین است نه فروع دین.
یک نوع از دلالت سیاق این است که هر سورهای غرضی دارد. علت اینکه یک قصه در قرآن تکرار میشود، در هرکدام غرضی دارد؛ مثلاً داستان حضرت موسی شاید پنجاه بار در قرآن تکرار شده است و در هرجایی غرضی دارد. شاید بتوان گفت پنجاه نوع دلالت سیاق داریم.
یک قسم دلالت سیاق این است که سیاق یک کلمه در بین یک آیه بر چه چیزی دلالت میکند؟ یعنی معنای آن کلمه که در میان این جمله قرار گرفته است چیست.
گاهی دلالت سیاق این است که اگر یک جمله در مقام مدح است اما آن کلمه ذم است، از کلمات مذمت حساب میشود یا نه. مثلاً دزفولیها وقتی میخواهند بگوید کسی را دوست دارم، به او یتیم خطاب میکند، یعنی در مقام مدح، یتیم را به کار میبرد. یتیم معنای خوبی دارد یا معنای بد؟ این هم یک نوع دلالت سیاق است.
یک نوع دلالت سیاق این است که یک مطلب فقهی در سیاق آیات اخلاقی باشد، یا یک مطلب اخلاقی در سیاق آیات فقهی باشد.
یک نوع دلالت سیاق این است که آیه شریفه فرموده: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ» (حج/۱۸) معنای سجده من فی السموات والارض روشن است، اما الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُجُومُ وَ الْجِبالُ که عطف به همان است، یعنی اینها هم سجده میکنند؟ یک کلمه سجده هم برای سجده ملائکه و انسان و هم برای سجده خورشید و ماه و… آورده است. سجده انسان که مشخص است. سجده ملائکه یعنی چه؟ در مورد ملائکه گفته میشود که حرکت ندارند که این مطلب از خطبه اول نهجالبلاغه استفاده میشود که اگر ملائکه قیام دارند قعود ندارند و اگر قعود دارند قیام ندارند. «مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا یَنْتَصِبُون». (نهجالبلاغه خطبه ۱) از یکسو میدانیم که ملائکه حرکت ندارند و از سوی دیگر سجده انسان حرکت است، پس باید سجده را طوری معنا کنیم که با سجده ملائکه و انسان و خورشید و ماه منطبق شود. این را دلالت سیاق میگوییم. یعنی این کلمه با فاعلهایی که دنبالش آمده است باید بهگونهای معنا شود که هم استعمال لفظ در اکثر از یک معنا پیش نیاید و هم با این کلمه سجدههای همه تصور شود.
پس تعریف دلالت سیاق این است: «بحث از مناسبات کلام یا بحث از نظم کلام با توجه به قبل و بعد کلام و با توجه به فضای نزول کلام».
شیخ انصاری در ابتدای مکاسب حدیثی از تحف العقول نقل کرده است. یکی از حواشی مکاسب وقتی میخواهد این حدیث را شرح بدهد، مینویسد: رکاکت الفاظ حدیث، شاهد است که حدیث درست نیست. آنقدر ضمیر در آن تکرار شده است که مرجع ضمیر معلوم نیست. در مقابل حاشیه دیگر مکاسب گفته است: سلاست و زیباییهای حدیث شاهد بر صدق حدیث است.
اینکه کسی درباره یک حدیث میگوید الفاظش رکیک است، یعنی سیاقش نشان میدهد که مال معصوم نیست ولو اینکه سندش هم درست باشد، این یک نوع دلالت سیاق است.
شیخ انصاری در رسائل، حدیثی را از امام عسکری نقل میکند و درباره آن میفرماید: «هذا الخبر الشریف اللائح منه آثار الصدق» (فرائد الاصول ج ۱ ص ۳۰۴) یعنی قبل و بعد حدیث را در نظر میگیرد.
نمونه دیگر حدیث عمر بن حنظله در بحث ولایتفقیه است. بعضی در مورد اینکه این حدیث اعتبار دارد یا ندارد چنین بحث میکنند که کار نداریم عمر بن حنظله توثیق دارد یا ندارد، چون طبق رجال ایشان مشکل دارد، ولی کلمات قبل از عنوان ولیفقیه او اسرار ائمه علیهمالسلام هست و ائمه علیهمالسلام هم اسرار خود را به آدم ضعیف نمیگویند، یعنی از خود مضمون حدیث وثاقت راوی را استفاده کنیم که این همان سیاق است.
در کافی موارد فراوانی هست که حدیثی ضعیف السند است، اما شیخ کلینی فرموده است الحدیث صحیح، یعنی حدیث را صحیح دانسته است. صاحب وسائل وقتی به اینگونه حدیثها میرسد میگوید مراد کلینی این نیست که این حدیث صحیح است و طبق آن فتوا داده است، بلکه صحیح است به این معناست که ثابت شده از ائمه علیهمالسلام است، اما شاید ائمه از روی تقیه بیان کرده باشند. اگر شیخ کلینی حدیثی را صحیح میداند بااینکه میدانیم ضعیف است، صحیح دانستن کلینی به معنای صحیح در اصطلاح امروز ما نیست بلکه صحیح بهاصطلاح زمان خودش را میگوید. همهی اینها دلالت سیاقاند.
حدیثی هست که کسی خدمت رسول خدا آمد و دست روی دست میزد که یا رسولﷲ بدبخت شدم، هلاک شدم و جهنمی شدم. بعد عرض کرد که یا رسولﷲ در ماه رمضان افطار کردم. سؤال این است که افطار این فرد عمدی بوده است یا سهوی؟ از روی دست زدن معلوم است که عمدی بوده است، روی دست زدن را سیاق قرار میدهیم که افطارش عمدی بوده است. چون اگر سهوی بود نیاز به پشت دست زدن و بدبخت شدن نداشت.