خارج اصول (مفاهیم، عام و خاص) حرم‌مطهر ۱۴۰۱

درس خارج اصول استاد عابدی

دلالت سیاق، مثال‌های از آیات قرآن درباب قرینه سیاق برای فهم معنی و مضمون آیه

مباحث مطرح شده در این جلسه:

  • دلالت سیاق
  • نکره در سياق شرط
  • نکره در سياق استفهام
  • قرينه سياق براي فهم مضمون آيه
❋ ❋ ❋

دلالت سیاق

بحث درباره دلالت سیاق بود، اگر در کتاب‌های فقه و اصول بحث از دلالت سیاق نمی‌شود، اشکالی به بحث وارد نیست بلکه بحث دلالت سیاق بحث بسیار خوبی است که متأسفانه فقه و اصول آن را بحث نکرده‌اند. به قول آن شاعر که می‌گفت اگر ستاره‌ها را چشم‌ها کوچک می‌بینند، عیب در ستاره‌ها نیست بلکه عیب از چشم ما هست.

جلسه قبل نکره در سیاق نفی و نکره در سیاق اثبات را بحث نمودیم. گفتم که این قاعده در همه‌جا درست نیست که نکره در سیاق نفی مفید عموم باشد.

نکره در سیاق شرط

آیا نکره در سیاق شرط همانند نکره در سیاق نفی است؟ قرآن می‌فرماید:

  1. «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً». (نساء/۱۲۸) «امْرَأَةٌ» نکره است که در سیاق إن شرطیه آمده است. مسلم است که مفید عموم است یعنی هر زنی که از شوهر خود بترسد.
  2. «إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَک» (نساء/۱۷۶) «امْرُؤٌ» نکره و در سیاق شرط، مفید عموم است.
  3. «وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِر» (قمر/۲) اینجا هم آیَةً در سیاق شرط و مفید عموم است.

نکره در سیاق استفهام

آیا نکره در سیاق استفهام مفید عموم است؟

مثال: «هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا». (مریم/۶۵) سَمِیًا نکره و در سیاق استفهام و مفید عموم است.

پس مواردی داریم که غیر از سیاق نفی است و مفید عموم است و مواردی هم داریم که در سیاق نفی است اما مفید وحدت است نه عموم.

درواقع در دلالت سیاق خواستیم بگوییم که اگر دو چیز در کنار هم می‌شوند، ازنظر حکم هم کنار هم هستند یا نه، یعنی حکم آن‌ها یکی است یا نه.

قرینه سیاق برای فهم مضمون آیه

جلسه قبل چند مورد ذکر شد که از طریق سیاق، آیه را چگونه قرائت نماییم. حال چند مثال ذکر می‌کنم اینکه قرینه سیاق برای فهم مضمون آیه به ما کمک نماید:

  1. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم». (توبه/۱۰۳) تُطَهِرُهُم در این آیه جواب امر (خُذ) نیست، بلکه صفت برای صَدَقَةً است. اینکه مراجع در حق کسی که خمس و سهم و زکات می‌دهد آخرش دعا می‌کنند که خداوند برکت دهد و سلامتی دهد به خاطر همین آیه است. درحالی‌که سوره توبه در مورد جنگ تبوک است و قسمت‌های آخر سوره توبه در مورد کسانی است که به جنگ نیامدند، یعنی در مورد متخلفین و سه گروهی است که تخلف کردند یا کسانی که قرآن در مورد آن‌ها می‌فرماید مرجفون فی المدینه؛ یعنی در مجموع راجع به متخلفین از جنگ است. بعدازاینکه پیامبر اکرم از جنگ برگشت، نسبت به این افراد بسیار خشمگین بود، لذا به بقیه سفارش فرمودند که حتی به این‌ها سلام نکنید و در مسجد کنار این‌ها ننشینید و اگر کنار شما نشستند ازآنجا بلند شوید و به همسران این‌ها فرمود که با شوهر خود حرف نزنید. چند نفر از این افراد خدمت پیامبر آمدند و عرض کردند: یا رسول‌ﷲ علت اینکه ما به جنگ نیامدیم اموال ما بود، پول و گاو و گوسفند سبب شد که به جنگ نرسیم. آمدیم که کل این اموال را به شما بدهیم که حب دنیا از دل ما بیرون برود. گناه عدم شرکت در جنگ به خاطر مال بود و ما اموال خود را به شما می‌دهیم تا در هر مسیری که صلاح میدانید مصرف نمایید تا دیگر مرتکب این نوع گناه‌ها نشویم. قبل و بعد این آیه در مورد این جریان است، لذا اگر کسی قبل و بعد آیه را در نظر بگیرد، بلکه کل سوره در مورد جنگ تبوک است اصلاً بحث در مورد خمس و زکات نیست. اینکه این‌ها آمدند گفتند مال را به شما می‌دهیم که دیگر گناه نکنیم، به‌عنوان خمس و زکات نیست بلکه به معنای صدقه مستحبی است. یعنی به قرینه قبل و بعد آیه (سیاق آیه) مسلم است که در مورد زکات نیست. آیه می‌فرماید صدقه این گناهشان را تطهیر می‌کند.
  2. «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا» (بقره/۲۳۲) اگر همسران خود را طلاق دادید، وقتی عده آن‌ها تمام شد، مانع ازدواج آن‌ها نشوید. مشخص است که آیه درباره چه کسی است که مانع ازدواج نشوید. آیا به شوهر این زن می‌گوید که مانع نشوید یا به اولیاء این زن یعنی پدر او؟ این مطلب در فقه مطرح است؛ اما چیزی در فقه مطرح نیست این است که آیه نه شوهر را می‌گوید و نه ولی آن زن یا دختر را، بلکه جامعه را می‌گوید. در بعضی از جوامع این‌گونه است که وقتی یک زنی شوهرش می‌میرد یا او را طلاق می‌دهد، این زن حق ازدواج تا آخر عمر را ندارد. می‌توان گفت به قرینه سیاق «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ» که خطاب به شوهر است، «فَلا تَعْضُلُوهُنَ» هم خطاب به شوهر است. معمولاً در فقه میگویند خطاب آیه به اولیاء است که مانع ازدواج نشود اما به قرینه سیاق، آیه درباره شوهر است.
  3. «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً». (اسراء/۴۴) و هیچ موجودی نیست جز آنکه او را به پاکی می‌ستاید، ولی شما ذکر تسبیحشان را نمی‌فهمید. او بردبار و آمرزنده است. در کتب اعتقادات حتی در کتب اصولی گفته شده است که مراد از این آیه، تسبیح قولی است یا تسبیح حالی؟ یعنی زبان حال است یا زبان قال؟ زبان حال یعنی اشیاء و مخلوقات میگویند من علت و خالق دارم لذا خالقم را تسبیح میگویم. می‌توان گفت به قرینه آیه که فرموده: إِنَهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً، بخشیدن درجایی مصداق و مفهوم پیدا می‌کند که گناه و جرمی باشد وگرنه بخشیدن معنا نخواهد داشت. مثلاً اگر این فرش با زبان سبحان‌ﷲ می‌گوید ولی من متوجه نمی‌شوم یا سنگ‌ریزه در دست رسول خدا سبحان‌ﷲ گفت ولی من نمی‌شنوم، من که گناه نکرده‌ام؛ اما اینکه این مخلوق می‌گوید من خالق دارم، این را همه می‌شنویم اما توجه نمی‌کنیم. اینکه توجه نمی‌کنیم، گناه است و خداوند می‌بخشد. گناه در این نیست که من نمی‌شنوم بلکه گناه در این است که این شیء می‌گوید من علت و خالق دارم و خدا دارم و ما توجه نمی‌کنیم و این گناه است. یعنی از غفور بودن معنای حال را بفهمیم.
  4. «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام». (بقره/۱۹۸) آیا در حج، معامله کردن حلال است یا حرام؟ شبیه این آیه شریفه در مورد نماز است: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَکُمْ تُفْلِحُونَ». (جمعه/۱۰) از این آیه استفاده می‌شود که بعد از نماز معامله جایز است نه در حین نماز. در آیه قبل آیا منظور این است که بعد از حج دنبال خریدوفروش بروید یا در هنگام حج هم جایز است؟ کسی که در حال احرام است می‌توانند خریدوفروش نماید؟ آیا می‌توان گفت به قرینه سیاق آیه که هم قبل آیه در مورد حج است و هم بعد آیه در مورد حج است، خریدوفروش در حال حج را بیان می‌کند که جایز است.
  5. «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ». (آل عمران/۷) بحث مفصلی است که واو، در الراسخون عاطفه است یا استنافیه؟ آیا آیه می‌خواهد بفرماید که راسخان در علم، تأویل آیات را می‌دانند یا می‌خواهد بفرماید که راسخان تأویل را نمی‌دانند؟ متأسفانه قرآنی را که حرم مطهر چاپ کرده است در اینجا علامت وقف گذاشته است، یعنی تا قبل از راسخون که خواندیم وقف نماییم سپس کلمه والراسخون فی العلم را با جمله بعدی بخوانیم، یعنی واو استیناف گرفته شده است درحالی‌که فراوان روایت داریم که تصریح می‌کند واو در اینجا، عاطفه است و ائمه علیهم‌السلام تأویل قرآن را می‌دانند. طبق روایات باید واو را عاطفه گرفت و معنایش این است که ائمه تأویل قرآن را می‌دانند اما اگر کسی روایات را در نظر نگیرد، باید بگوید که واو، استینافیه است و درنتیجه راسخ در علم، تأویل قرآن را نمی‌داند. علتش این است که در این آیه بحث آن است که اگر کسی دنبال تأویل قرآن می‌رود ریگ داخل کفش او هست: «فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِه». (آل عمران/۷) اینکه آیه شریفه فرمود: وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِه، موضوع آیه این است که اصلاً دنبال تأویل نروید. معنای این حرف این است که تأویل مخصوص خداوند است. این درصورتی‌که به روایات کار نداشته باشیم و روایات را در نظر نگیریم. یعنی در این حالت واو، استیناف است. اگر کسی روایات را در نظر بگیرد که باید در نظر بگیریم، روایات می‌گوید در این آیه قرینه سیاق نیست و به سیاق نباید توجه نماییم و راسخان در علم عطف به خدا هستند و معنای آیه این است که خداوند تأویل را می‌داند و راسخان هم می‌دانند.

محل برگزاری